بخش اول
شهید "محمدجعفر احدی گرگانی" در دفتر خاطراتی که برای ثبت وقایع تاریخی در نظر گرفته بود، از رویدادهای مهم آن زمان به طور خلاصه اما جامع نوشته است. پایگاه خبری نوید شاهد از بخش اول دست نوشته های این شهید رونمایی کرد. در بخش اول به اوضاع وخیم و سرکوب ها، فوت مشکوک حاج آقا مصطفی و اهانت به امام اشاره کرده است.
کد خبر: ۴۶۵۶۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۶
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «3»
شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «چه شهيدانی و عزيزانی که در اين عمليات بسياری از نيروی دشمن را از بين برديم و تا اندازه ای راحت شدم اما...» خاطره سوم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۶۵۳۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۳
خاطره ی شهيد "حسين آرم" از زبان مادر ایشان
مادر شهید "حسین آرم" نقل می کند که در بدرقه برای آخرین اعزام فرزندش به جبهه، زمانی که دلشوره داشت، فرزندش او را دلداری داد. سپس در پاسخ به دلداری او چنین گفت: نور چشمم به خدا سپردمت. انشاءالله خدا پشت و پناه همگي شما فرزندان باشد.
کد خبر: ۴۶۵۳۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۱
خاطره خودنوشت شهيد ميرزایی«2»
شهيد عبدالنبی ميرزایی در دفتر خاطرات خود مینویسد: « تعداد زيادی گل دسته در آن عمليات به دست ما رسيد و هر دسته گلی را که میديدم درونم انقلابی شد...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۶۵۳۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۳
"بهزاد" کوتاه نیامد و گفت:« اگه کوچکترین خللی به انقلاب بخوره دیگه جبران ناپذیره.». بعد هم ادامه داد و گفت:« ما یه روز اومدیم، یه روز هم باید بریم. چه خوبه راهی که می ریم جاودانه بشه! حتی اگه همه علیه من بسیج بشین نمی تونین مانعم بشین!»
کد خبر: ۴۶۵۱۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۹
سروان خلیلی نقل می کند: در شناسایی برای یکی از عملیات ها، شهید " حسن آب شناسان" با وجود اینکه نسبت به بقیه بچه ها سن بیشتری داشت، اما تمام راه را با پای پیاده همراه آنان، بدون خستگی طی کرد. در انتهای روز نیز پس از انجام کارها دیرتر از بقیه استراحت نمود.
کد خبر: ۴۶۵۱۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۹
مادر "شهید حسین نجفی تیرتاشی" نقل می کند: « حسین که بار آخر بدجور مجروح شده بود در جواب اصرارهای من برای نرفتن به جبهه می گفت: مادر جان من راه خود را با دیدی باز انتخاب کرده ام و آن چیزی نیست جز شهادت. »
کد خبر: ۴۶۵۰۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۸
همسر شهید " اسماعيل پيمانگو " در خاطراتش می گوید که در آخرین دیداری که من با اسماعیل داشتم، او را با اسپند، آب و قرآن بدرقه کردم. رفت، به شهادت رسید و دیگر بازنگشت.
کد خبر: ۴۶۵۰۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۸
"سمیه باستین" نویسنده ده عنوان کتاب با موضوع دفاع مقدس معتقد است کار برای شهدا و دفاع مقدس باید دلی باشد نه برای رفع تکلیف.گفتگوی نوید شاهد هرمزگان با این نویسنده دفاع مقدس را بخوانید.
کد خبر: ۴۶۴۹۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۶
شهید "غلامرضا بیک محمدی درمنی" با خط خوشی که داشت سر تا سر دیوارهای محله را با شعار و نقاشی های گویا و زنده به کار می گرفت. هم اکنون پس از سالیان هنوز آثار او بر دیوارهای مکان سکونتش باقی ست و مردم با بارسازی آن نقاشی ها نمی گذارند که آثارش از بین برود.
کد خبر: ۴۶۴۹۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۶
همسر شهید "نادر اعظمی" نقل می کند، شهید به او گفته بود بعد از بازگشتش از اهواز مجددا باز خواهد گشت و با هم به اهواز خواهند رفت. بعد 20 روز نامه ای از او رسید و دوباره همین وعده را داد؛ اما شهید شد و هیچ وقت باز نگشت.
کد خبر: ۴۶۴۶۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۲
همزمان با گرامیداشت هفتهی دفاع مقدس، پیامآوران ایثار با هدف بازگویی حماسههای هشت سال دفاع مقدس به مدارس استان قزوین رفتند.
کد خبر: ۴۶۴۶۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۲
به نقل از همرزمان شهید "نادر اعظمی" پس از شهادت پیکرش چند ماه روی تانک، زیر آفتاب به جای ماند. زمانی که پیکرش را به عقب آوردند، در کمال تعجب، بدن سالم مانده و متلاشی نشده بود.
کد خبر: ۴۶۴۶۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۲
والفجر۴ از نگاه شهید "حمید عبدوس" / بخش اول
شهید "حمید عبدوس" در بخشی از خاطرات دست نوشته اش به عملیات والفجر۴ و چگونگی شکل گیری آن اشاره کرده است. این عملیات در مقر اولیه خود رو رفت و باعث شهید شدن چند تن از مجاهدان سرزمینمان شد.
کد خبر: ۴۶۴۵۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۱
شهید "حمید عبدوس" در خاطرات دست نویسش از عملیات خیبر چنین می نویسد که در بحبوحه جنگ، هنگامی که عراقی ها آنان را هدف قرار داده بودند، از همه طرف به آنها تیراندازی می کردند اما تیری به کسی اصابت نکرد و در این لحظه فقط خدا بود و خدا...
کد خبر: ۴۶۴۴۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۱
شهید "حمید عبدوس" ۳ بار به جبهه اعزام شد. ۲ بار اول بنا به دلایلی به خانه برگشت اما دفعه آخر تا پای شهادت ماند.
پایگاه خبری نوید شاهد بخش اول این خاطرات را که دربردارنده نحوه اعزام وی به جبهه است، به دست خط خود شهید، منتشر کرد.
کد خبر: ۴۶۴۴۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۱
خاطره خودنوشت شهيد ناصر يزدان دوست (5)
شهيد ناصر يزدان دوست در دفتر خاطراتش می نویسد: بچه ها خوشحال از اين که بعد از 47 روز خانواده اشان را مي بينند. عصر جمعه از پادگان خارج شديم و شنبه به سوي داراب حرکت کرديم.
کد خبر: ۴۶۴۴۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۱
خاطره خودنوشت شهيد ناصر يزدان دوست (4)
شهيد ناصر يزدان دوست در دفتر خاطراتش می نویسد: نماز صبح را با هر چه با شکوه تر در اردوگاه آنها برگزار کرديم. بعد از نماز با برادران و مربيان نظامي مصافه کرديم. يعني روي همديگر را بوسيديم. واقعاً چه روزي مي دانستم اين روزها ديگر نمي آيد.
کد خبر: ۴۶۴۴۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۱
شهيد ناصر يزدان دوست در دفتر خاطراتش می نویسد: يک روز ظهر نماز تمام شده بود و دعاي وحدت مي خوانديم که برادران نظامي در ماشين آشپزخانه بودند و ريختند داخل نماز خانه باز همان آش و همان کاسه. تير جنگي و گاز اشک آور موجود بود تا حالا من هم گاز اشک آور نخورده بودم...
کد خبر: ۴۶۴۴۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۱
مادر شهید "عباس دهباشی" نقل می کند: « وقتی عباس را برای رفتن به جبهه بدرقه می کردم غم عجیبی سرتاسر وجودم را احاطه کرده بود که قابل وصف نبود. ناگهان عباس لحظه آخر برگشت و به صورتم خیره شد و لبخندی شیرینی به من زد. در آن لحظه تمام وجودم پر از آرامش شد»
کد خبر: ۴۶۴۴۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۱