در قسمتی از کتاب «خوئینی» که گذری بر زندگی و خاطرات شهید ابوالفضل خوئینی است، میخوانید:«ابوالفضل پیش از شهادتش در سفرهایی که به سیستان و بلوچستان میرفت، بخشی از برنامههایش کمک مالی و معنوی به محرومین آن مناطق بود و هرازگاهی هم جوانان محروم و نیازمند را به خانه میآورد و از آنان پذیرایی میکرد.»
در قسمتی از کتاب «علی بیست بیست» که برگرفته از زندگانی شهید «علی میوهچین» است، میخوانید: «علی به دلیل اینکه برای شناسایی و آموزشها، کارهایش عملی انجام میداد همیشه لباسهایش خاکی بود و از آنجایی که تردد رزمندگان قداست خاصی داشت، بعضی بچهها برای تیمم از لباسهای خاکی علی استفاده میکردند ...»
در قسمتی از کتاب «خاکریز» که گزیدهای از خاطرات دفاع مقدس استان قزوین است، میخوانید: «هوا بسیار گرم بود. از ساعت ۴ صبح تا ساعت ۱۶ بعدازظهر من به اتفاق ۳ نفر از سربازان به سمت دشمن تیراندازی کردیم. یک نفر از بچهها ترکش به صورتش خورد. همه ما از شدت تشنگی خون بالا آوردیم ...»
کتاب «هوای سرد تیرماه»، خاطرات شهید «صفرعلی یوسفی» از زبان همسر این شهید بزرگوار است که سال جاری در یکصد و ۵۴ صفحه به چاپ رسیده است.
کتاب «قزوین ۵۷»، مجموعه عکس عکاسان انقلاب اسلامی است که فجر ۵۷ قزوین را قالب عکس روایت میکند.
در قسمتی از کتاب «راه ستارهها ۳» که زندگینامه و مجموعه خاطرات خواندنی شهید «حسن حسینپور» است، میخوانید: «از حرفهایش خیلی نگران شدم حتی تصور اینکه روزی حسن در کنارم نباشد مرا میترساند کم مانده بود گریهام بگیرد تا حال من را دید منو دید خندید و گفت خانم جان چرا ناراحت شدی؟ بادمجون بم آفت نداره من کجا و شهادت کجا؟ ...»