نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
دوازده فروردین 1333، پنجمین فرزند خانواده ی باکری در میاندوآب به دنیا آمد که نامش را مهدی گذاشتند. پدرش فیض الله، از مهاجران آذربایجان شوروی بود و در کارخانه ی قند ارومیه کار می کرد. مادرش مهدی را در کودکی تنها گذاشت و در حادثه ای از دنیا رفت.
کد خبر: ۳۹۵۶۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۸

خاطرات شفاهی شهدای گمنام (14)
ابراهیم مسئول جبهه میانی عملیات بود. نیمه های شب با بی سیم تماسی گرفتم و گفتم: داش ابرام چه خبرا؟
کد خبر: ۳۹۵۵۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۵

فردای آن روز، فرمانده ی نیروی هوایی پاکستان خطاب به خانم بی نظیر بوتو، نخست وزیر پاکستان ، گفته بود:« فرماندهان نیروی هوایی زیادی را ملاقات کرده ام، ولی تا این لحظه فرمانده ای به دانایی، دانشمندی و باهوشی ستاری که در مسائلی غیر از تخصص خود تبجر داشته باشد، ندیده ام!»
کد خبر: ۳۹۵۵۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۵

صبر پدران شهدا در فراق فرزندان ستودنی است
اعتقاد به این دارم که انسان برای دین خود ، اعتقادات خود، شرف خود و تمامیت ارضی کشور باید از هیچ کوشش دریغ نکند و جان ناقابل خود را تقدیم کند و چه
کد خبر: ۳۹۵۵۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۴

در سالروز شهادت شهید مهرداد قاجاری
مادر شهیدکه باشی زینب (س)را درک میکنی / همسر شهید که باشی زینب(س)را درک میکنی / اما امان از روزی که دختر شهید باشی و همسنِ رقیه ۳ ساله.... / شاید درکش برایت سخت باشد/ نمیدانی بابایت کجاست فقط میخواهی باشد ....
کد خبر: ۳۹۵۵۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۴

14 روز مانده به شهادت
جگرم می سوخت حاج خانم و حاج آقا که مُهر افتخار شهادت دو فرزند را برپیشانی داشتند و حالا باید خبر مفقودی حاج جواد را مخفی میکردم خدا می داند چه ساعاتی بر من گذشت...
کد خبر: ۳۹۵۴۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۳

خاطراتی بسیار زیبا از شهید علی اوغان با موضوع حجاب
این حجاب ارزش دارد، چون تو آن را با فکر انتخاب کردی، نه از روی اجبار
کد خبر: ۳۹۵۴۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۳

14 روز مانده به شهادت
جگرم می سوخت حاج خانم و حاج آقا که مُهر افتخار شهادت دو فرزند را برپیشانی داشتند و حالا باید خبر مفقودی حاج جواد را مخفی میکردم خدا می داند چه ساعاتی بر من گذشت...
کد خبر: ۳۹۵۴۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۳

کتاب شهدای روحانیت نجف آباد، زندگی نامه 29 تن از شهدای حوزه علمیه نجف آباد را که در لباس مقدس روحانیت به درجه رفیع شهادت نائل گشتند را به رشته تحریر در می آورد.
کد خبر: ۳۹۵۴۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۳

زمستان سردی بود، آن روز از همه ی روزها هوا سردتر و شکننده تر بود. صبح قبل از آمدنم به اداره جهاد سازندگی علی را به محل اعزام جبهه بدرقه کرده بودم.
کد خبر: ۳۹۵۴۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۳

چیدن سپیده دم کتابی است که بر اساس خاطراتی از شهدای روحانی استان اصفهان نوشته شده است.
کد خبر: ۳۹۵۴۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۲

یک شب با خدای خودم خلوت کردم و حضرت قاسم ابن الحسن (ع) را واسطه قرار دادم و دو رکعت نماز حاجت خواندم و زیاد گریه کردم ، به طوری که حال خودم را نمی فهمیدم .
کد خبر: ۳۹۵۳۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۲

خاطرات شهید احمد پیشگاه هادیان :
شهید احمد پیشگاه هادیان و زندگی نامه شهید که در سال 1320 در خانواده‌اي مذهبي در بندرانزلي چشم به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي و دبيرستان را تا چهارم متوسطه در همان شهرستان به پايان رساند و در سال 1352 در هوانيروز استخدام شد.
کد خبر: ۳۹۵۳۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۱

همین که این جمله را گفتم دیدم شهید ایرانمنش، تابوت را روی زمین گذاشته و شروع کردند به گریه کردن.
کد خبر: ۳۹۵۳۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۸

خاطرات شفاهی شهدای گمنام (12)
سال 33 در میاندوآب به دنیا آمد. در همان کودکی مادرش را از دست داد. پس از طی دوران تحصیل وارد رشت مکانیک دانشگاه تبریز شد. در همان سالها با افکار حضرت امام (ره) آشنا شد.
کد خبر: ۳۹۵۳۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۱

پاسداشت شهدای مدافع حرم (10)
«کمال سال 1355 به دنیا آمد. گل سرسبد خانمان بود. هوش و فعالیت زیادی داشت. هر وقت از تلویزیون قرآن پخش می کردند، می نشست پای آن و سعی می کرد شیوه های قرائت را یاد بگیرد.
کد خبر: ۳۹۵۳۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۱

روز هجدهم بهمن سال پنجاه و هفت بود و تیم پروازی ما می‌بایست برای مأموریتی از پادگان پیرانشهر بلند شده و به سمت ارومیه بود. روزهای حساس و مهمی بود، کشور در التهاب و شوق انقلاب می‌سوخت و می‌گداخت.
کد خبر: ۳۹۵۲۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۴

خاطراتی زیبایی
حاج‌همت خيلي خوشحال شد كه او توانسته بود نُه نفر اسير بياورد.
کد خبر: ۳۹۵۲۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۹

سیدموسی در 26 آذر 1317 در بندر انزلی به دنیا آمد. او که دارای هوش و ذکاوت سرشاری بود، در 5 سالگی به صورت مستمع آزاد، به همراه خواهرش به مدرسه می رفت، و با توجه به این که شاگرد اول شد
کد خبر: ۳۹۵۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۱

گفت: اینها گل بودند و رفتند، ما چی هستیم؟ سال بعد دقیقا همان جایی که نشان داده بود به خاک سپرده شد.
کد خبر: ۳۹۵۲۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۷