نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
در سالروز شهادت منتشر می شود
یکم دی 1343، در شهرستان مشهد چشم به جهان گشود. پدرش اکبر و مادرش بتول نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند
کد خبر: ۴۲۷۶۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۰

شهادت 19 اردیبهشت؛
پس از صحبتهای شيرين و نوشيدن يک ليوان چای آنها را ترک کردم که به طرف ديگر دوستان بروم با ساير سربازها، درست مسافتی که بايستی من به سنگر ديگر سربازان برسم. يک سرازيری بود که من پس از عبور از سرازيری خواستم مسافت سربالايي را طی کنم که گلوله ای به فاصله 3 الی 4 متر من به زمين خورد .
کد خبر: ۴۲۷۶۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۹

شهید هادی اسکانی زاده متولد اردیبهشت ماه 1336 در آبادان و از شهدای استان هرمزگان می باشد که در دوران دفاع مقدس به عنوان سرباز ژاندارمری در جبهه حضور داشته و بیست و نهم آبان ماه 1359در جزیره مجنون عراق به شهادت نائل آمد.خاطراتی از این شهید به روایت پدرش اسحاق اسکانی زاده منتشر می گردد.
کد خبر: ۴۲۷۶۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۹

شهید عباس عزیزی شفیعی
به این ترتیب نماز جماعت هم می‌خواندیم. امام جماعت نداشتیم، اما یکی از بچه‌ها پیش نماز می‌شد و ما هم به او اقتدا می‌کردیم. هر شب که می‌گذشت، به تعداد بچه ها اضافه می‌شد.
کد خبر: ۴۲۷۵۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۹

مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید جواد اعظمی
پسرخواهرم که سید و طلبه هست آمد وگفتم ، خاله میخواستم خودم جوادم روبسپارم دست خاک . ولی حالا که تواومدی خودت این کار رو بکن . همون اندازه ای که به دنیا اومده بودبا همون اندازه تحویل خدا دادمش .
کد خبر: ۴۲۷۵۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

شهید داود عزیز الدین
هر جا حق مظلومی رو ضایع کنن، نمی تونم ساکت بمونم
کد خبر: ۴۲۷۴۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

خاطره ای از شهید محمد اسلامی نسب؛
محمد همیشه موتور گازی اش را پشت در خیاطی پارک می کرد. چشمم به خیاطی محمد افتاد، دیدم پسر بچه ای که در محل به شیطنت معروف بود و همه از دستش عاصی بودند، موتور محمد را برداشت و شروع کرد به دویدن .
کد خبر: ۴۲۷۴۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

شهید محمد علی عربیان
میان شلوغی جمعیت کنار هم بودیم. زمزمه دعای محّمدعلی را می شنیدیم. چشم از حرم بر نمی‌داشتم. اولین سفرمان بعد عروسی بود.
کد خبر: ۴۲۷۳۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۷

مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید جمشید طاهر کرد
همیشه میگم خدایا یه پسرم ودرراه تو دادم ، یکی دیگه دارم به من ببخش . من دو تا پسر داشتم که یکی شهید شد والان یکی دارم . من انقدر خدارو شکر میکردم که خدا می دونه . من هیچ وقت پیش پسر ودخترم وشوهرم گریه نمی کردم . شبها تا صبح از گوشه ی چشم هام اشک میامد . برادرم همیشه میگفت ، شاه پسند از حسین آقا خیلی صبورتر هست . زنداداشم یه روز گوشه خونه خواب بود ، من داشتم عکس پسرم ونگاه میکردم وآرام گریه می کردم که اون ها بیدار نشن . زنداداشم رو به برادرم گفت ، چهل روز گذشته این زن چهل ساعت خواب نکرده . فقط پیش شما حرفی نمیزنه .
کد خبر: ۴۲۷۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۶

قسمت نخست خاطرات شهید «سعیدرضا عربی»
هم‌رزم شهید «سعیدرضا عربی» نقل می‌کند: «نیمه های شب همه خواب بودند. با صدای العفو او بیدار شدم. این طرف و آن طرف را نگاه کردم. بالای سرمان یک جای کوچکی بود. نوجوان پانزده شانزده ساله ای را دیدم که در سجده گریه می کرد.»
کد خبر: ۴۲۷۲۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۶

شهید حسن عربی
با آزاد سازی خرمشهر جنگ تمام شده است و همین پندار شادی مردم را مضاعف کرده بود. مادر اما بی قرار بود. نه پای تلویزیون بند می شد و نه توی کوچه و خیابان. چند بار من را فرستاد سپاه. می گفت:«بپرس ببین رزمنده ها کی برمی گردن!»
کد خبر: ۴۲۷۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵

شهید عمید(حمید) عبدوس
می گفتم:«مادرجان! تو هنوز به تکلیف نرسیدی، اگر نماز نخونی مؤاخذه نمی‌شی».
کد خبر: ۴۲۷۰۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۴

شهید مهدی (حیدر) عبدوس
چاره ای نداشتیم. میان چند تخته سنگ مخفی شدیم. لب هایمان از شدّت گرما خشک شده و قمقمه هایمان خالی بود. تنها دل خوشی مان لباس سربازان عراقی بوده به تن داشتیم. شاید وقت خطر نجات مان می داد و شناسایی نمی شدیم.
کد خبر: ۴۲۶۹۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۱

طلبه شهید رضا عمادی ششم آذر ماه سال 1345 در روستاي تفریجان از توابع شهرســتان همدان به دنیا آمد. پدرش اسد الله، کشاورزي مي کرد. تا اول متوسطه در رشته انساني درس خواند. سپس به تحصیل در علوم دینــي پرداخت. طلبه بود. از سوي بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم ديماه 1365 در بصره عراق به شــهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و پس از تفحص، در گلزار شهداي باغ بهشت شهرستان زادگاهش به خاک سپرده شد. شهید علی اکبر عمــادي بیســت و نهم اسفند سال 1347 در روســتاي تفریجان از توابع شهرستان همدان به دنیا آمد. پدرش اسد الله، کشاورز بود. تا پایان دوره راهنمایي درس خواند. از سوي بسیج در جبهه حضور یافت. بیستم شهریور 1365 در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقــه باقي ماند و پس از تفحــص وي را در گلزار شهداي باغ بهشت شهرستان زادگاهش به خاک سپردند. یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد
کد خبر: ۴۲۶۸۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۲

طلبه شهید رضا عمادی ششم آذر ماه سال 1345 در روستاي تفریجان از توابع شهرســتان همدان به دنیا آمد. پدرش اسد الله، کشاورزي مي کرد. تا اول متوسطه در رشته انساني درس خواند. سپس به تحصیل در علوم دینــي پرداخت. طلبه بود. از سوي بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم ديماه 1365 در بصره عراق به شــهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و پس از تفحص، در گلزار شهداي باغ بهشت شهرستان زادگاهش به خاک سپرده شد. شهید علی اکبر عمــادي بیســت و نهم اسفند سال 1347 در روســتاي تفریجان از توابع شهرستان همدان به دنیا آمد. پدرش اسد الله، کشاورز بود. تا پایان دوره راهنمایي درس خواند. از سوي بسیج در جبهه حضور یافت. بیستم شهریور 1365 در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقــه باقي ماند و پس از تفحــص وي را در گلزار شهداي باغ بهشت شهرستان زادگاهش به خاک سپردند. یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد
کد خبر: ۴۲۶۸۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۵

برادر شهید «مجید عبدوس» نقل می‌کند: «شب عملیات متوجه شدم یکی از بچه‌ها حال خیلی عجیبی داره. نماز می‌خونه و گریه می‌کنه. نزدیک رفتم. مجید بود کمی کنارش ایستادم. لذت می‌بردم. نمازش که تموم شد، بلند شد و من رو توی بغلش گرفت و گفت: امشب شهید می‌شم.»
کد خبر: ۴۲۶۸۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۰

احمد من بچه ی خوبی بود، خیلی خوب . حقش بود برود جبهه ی جنگ و شهید شود؛ درست مثل علی اکبر امام حسین (ع) .
کد خبر: ۴۲۶۷۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۹

یکبار که تازه از جبهه آمده بود، به دیدارش رفتم و گفتم: جواد، شما و برادرت که مرتب جبهه هستید، پدرتان هم که در جبهه کردستان است و خانواده شما تنها. نمیشه شما و آقا جعفر نوبتی به جبهه بروید! متعجبانه به من چشم دوخت و پس از مکثی کوتاه گفت: دائی جان خانواده من تنها نیستند، خدا با انهاست!
کد خبر: ۴۲۶۶۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۹

به من خبر دادند محمد جواد زخمی و در اصفهان بستری است. آدرس بیمارستان را گرفتم، همسرم که خواهر محمدجواد بود را همراه مادر ایشان به بهانه ای بردم اصفهان.
کد خبر: ۴۲۶۵۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۸

شهید سعید عباسی
اگر می اومدم باید شما رو از خواب بیدار می کردم. همون جا توی مسجد خوابیدم. نماز صبح رو به جماعت خوندم و اومدم
کد خبر: ۴۲۶۵۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۸