مدنيت
در اين شهر كتابخانههاي فراوان وجود داشت كه معتبرترين و مهمترين آنهاكتابخانة سلطنتي امير بود كه 400000 نسخه كتاب داشت. دانشگاه قرطبه همدر سراسر اروپا و حتي در آسياي غربي مشهور بود و مدارس مجاني و رايگانبراي فقيران نيز بسيار زياد بود.يكي از مورخان ميگويد كه:
عربها به سوي جنوب رانده شدند اما هنوز هم مقاومت ميكردند در جنوب اسپانيا حكومت كوچكي به وجود آوردند به نام حكومت غرناطه و در آنجا باقي ماندند. اين حكومت از نظر اندازه و وسعت خود كوچك و حقير بود اما اين اهميت را داشت كه تمدن عربي را از نو و به ميزان كوچكتري احيا كرد. كاخ مشهور الحمرا هنوز هم در شهر گرانادا بر سر پاست و با تاقها و قوسها و ايوانها و ستونها و نقش و نگارهاي زيبايش خاطرة آ ن ايام را محفوظ نگاه ميدارد. اين كاخ كه در زبانهاي اروپايي آنرا آلامبرا مينامند، در زبان عربي الحمراء ناميده ميشد و به معني كاخ سرخ بود. نقش و نگارهاي زيبايي هم كه اغلب در ساختمانهاي عرب و ساير ساختمانهايي كه زير نفوذ اسلام قرار گرفتهاند ديده ميشوند به نام آرابسك7 معروفند. در مذهب اسلام ساختن صورت و تصاير انسان و غيره منع شده بود و تشويق نميشد به اين جهت سازندگان و طراحان به ساختن طرحها و نقوش خيالي زيبا ميپرداختند. اغلب جملات و آياتي از قرآن را در بالاي قوسها و جاهاي ديگر عمارات با خط عربي مينوشتند و اين خط را با اشكال تزييني بسيار زيبا در ميآوردند. خط عربي خط نرم و رواني است كه بسيار قابل انعطاف است و به آساني ميتواند براي منظورهاي تزييني مورد استفاده واقع شود. حكومت غرناطه در حدود 200 سال دوام كرد. اين حكومت اغلب تحت فشار دولتهاي مسيحي اسپانيا مخصوصاً دولت كاستيل قرار داشت و گاهي اوقات قبول ميكرد كه به آن دولت خراج بپردازند شايد اگر دولتهاي مسيحي خودشان متحد بودند و در حال تفرقه و جدايي بسر نميبردند دولت غرناطه اين قدر دوام نميداشت. عاقبت درسال 1469 ميلادي ميان رؤساي دو دولت مسيحي اسپانيا كه از همه مهمتر بودند ازدواجي صورت گرفت و فرديناند، پادشاه كاستيل با ايزابلاد ازدواج كرد و در نتيجه دولت واحد و متفقي از دولتهاي كاستيل و آراگون و لئون تشكيل شد. فرديناند و ايزابلاد به حكومت عربي غرناطه پايان دادند. عربها چندين سال در كمال دليري و شهامت جنگيدند تا اينكه عاقبت در غرناطه در محاصره قرار گرفتند و بالاخره در سال1492 به علت قحطي و گرسنگي ناچار از پا درآمدند.8 بسياري از ساراسنها يا عربها اسپانيا را ترك گفتند و به آفريقا رفتند در نزديكي غرناطه و در جايي كه بر شهر مسلط است و شهر بخوبي از آنجا ديده ميشود محلي هست كه هنوز هم آخرين ديدگاه مورها ناميده ميشود. عدة زيادي از اعراب هم در اپاني ماندند. سرنوشت اين اعراب و رفتاري كه با آنها شد يكي از فصول تاريك و سياه تاريخ اسپانيا است. در مورد آنها خشونت و كشتار به كار رفت. در حالي كه به آنها وعده داده شده بود كه نسبت به ايشان به مسالمت و مدارا رفتار شود اين وعدهها بكلي فراموش شد. در حدود همين زمانها بود كه تفتيش عقايد9 آن سلاح مخوف كه كليساي كاتوليك روم براي از ميان بردن تمام كساني كه در برابرش سر خم نميكردند ساخته بود در اسپانيا استقرار يافت و رواج پيدا كرد، يهوديان كه در دوران تسلط ساراسنها وضع مرفهي داشتند مجبور گشتند مذهب خود را تغيير دهند و بسياري از آنها را زنده زنده سوزاندند حتي زنان و كودكان هم در امان نميماندند، كافران به قول يكي از مورخان فرمان يافتند كه لباسهاي زيبايشان را تغيير دهند و كلاه و لباس فاتحان را بپوشند؛ از زبان خودشان و آداب و رسوم و تشريفات خودشان دست بردارند و حتي اسم خودشان را عوض كنند به زبان اسپانيايي حرف بزنند و مثل اسپانياييها رفتار كنند و خودشان را اسپانيارد بنامند. بديهي است كه قيامها و شورشها ي فراواني برضد اين خشونتها و وجشيگريها روي داد. اما اين شورشها هم به شكلي بيرحمانه درهم كوبيده و خاموش ميشد چنين به نظر ميرسد كه مسيحيان اسپانيا ظاهراً با شستشو و حمام رفتن خيلي مخالف بودند. شايد آنها از اين جهت با اين كار مخالف بودند كه عربهاي اسپانيا خيلي به آن علاقه داشتندو و اهميت ميدادند و در همه جا گرمابهها و حمامهاي بزرگ ساخته بودند مسيحيان اسپانيايي كار را به جايي رسانده بودند كه به اصطلاح براي اصلاح آداب موري دستور صادر كردند كه مورها يا اعراب حق ندارند كه خودشان يا زنانشان يا كودكانشان يا هيچ شخص ديگري خود را چه در منزل و چه در جاي ديگر بشويند و استحمام كنند و تمام گرمابهها و حمامهاي آنها بايد ويران شود. آنها كوشيدند كه در جلال و شكوه به رقابت با امپراتوران سابق بپردازند و بسياري آداب ناپسند و مفاسد زندگي آنها را هم پذيرفتند يكي از اين رسوم ناپسند همان طور كه برايت گفتم رسم پرده نشين ساختن زنان بود. پايتخت امپراتوري اسلام هم در زمان عباسيان از دمشق به بغداد در عراق منتقل شد. خود اين تغيير دادن پايتخت به تنهايي بسيار پرمعني بود زيرا بغداد در واقع پايتخت تابستاني پادشاهان ايران بود. و چون بغداد نسبت به اروپا از دمشق دورتر بود عباسيان توجهشان را بيشتر به آسيا معطوف داشتند. باز هم كوششهايي براي تسخير قسطنطنيه صورت گرفت و جنگهاي متعددي با ملتهاي اروپايي روي داد اما بيشتر اين جنگها ديگر جنبة دفاعي داشت چنين به نظر ميرسيد كه دوران پيروزيها ديگر به پايان رسيده و خلفاي عباسي ميكوشيدند از همان امپراتوري كه براي ايشان باقي مانده بود استفاده كنند وزيرا قلمرو ايشان بدون اسپانيا و آفريقا هنوز هم خيلي پهناور بود. بغداد آيا اين اسم افسانهاي را به خاطر ميآوري؟ و آيا داستانهاي زيباي هارون الرشيد و شهرزاد را كه در كتاب شبهاي عربي هزار و يك شب نقل شده است به ياد داري؟ شهري كه در زمان خلفاي عباسي رشد و عظمت يافت بغداد و همين شهر افسانهاي هزار و يك شب بود. در اين شهر بزرگ كاخهاي عظيم ادارات و مؤسسات عمومي مدارس و دانشگاهها بازارها باغها پاكها و تفرجگاههاي وسيع وجود داشت. بازرگانان يك داد و ستد بزرگ دامنهدار ميان شرق و غرب برقرار ساختند. انبوه مأموران دولتي ارتباط با نواحي دوردست امپراتوري را حفظ ميكردند و دستگاه حكومتي روز به روز مكملتر و غامضتر ميگشت و به ادارات گوناگون و متعدد تقسيم ميشد. يك دستگاه مجهز پست و نامه رسان تمام گوشههاي امپراتوري را با پايتخت مرتبط ميداشت. بيمارستانها فراوان بود. مسافران و جهانگردان از سراسر جهان به بغداد ميآمدند و بويژه دانشمندان زمان و دانشجويان و هنرمندان از هر سو رو به بغداد مينهادند زيرا معروف بود كه خليفه از تمام كساني كه در دانش يا هنر استاد و چيره دست باشند استقبال و آنها را تشويق ميكند. خود خليفه در ميان شكوه و جلال فراوان و گروه انبوهي از غلامان و زنان بسياري كه حرم او را تشكيل ميدادند زندگي ميكرد. در زمان خلافت هارونالرشيد كه از سال 786 تا 809 ميلادي طول كشيد امپراتوري عباسي در اوج عظمت خود بود. سفيراني از جانب امپراتور چين در شرق و امپاتور شارلماني در غرب به دربار هارونالرشيد ميآمدند. |
ايستادگي و عصيان در برابر نارواييها مخصوصاً نابسامانيهاي اجتماعي و دادن جان و خون در اين راستا با قصد تقرب به خدا را شهادت خوانديم طبيعي است كه جهد و شهادت دو بحث جداگانه و دو مفهوم متغيرند. چنين نيست كه هر جهادي به شهادت ختم شود و يا بالعكس.
آنچه كه به هر دو مفهوم ارزش ميبخشد و هر دو را تا اوج ملكوت بالا ميبرد ايثار و دادن جان ومال در مقابل حاكميت ارزشهاي انساني و ريشه كن كردن انواع فساد و تبهكاري است. هستند كساني كه با اوجگيري فساد و ستم نه تنها از جان و مال نميگذرند كه كمترين ناراحتي نيز در خود احساس نميكنند حتي سود و نشاط خود را در اوجگيري نارواييها و ستمها احساس ميكنند تا چه رسد كه احساس كمبود كرده و يا جان و مال و هستي خود را فداي صلاح و سعادت ديگران كنند.
اسلام با ريشه ها و ترويج فساد و اوجگيري ناملايمات سخت مخالف است و پيروان خود را در برابر نارواييها و ظلم و ستم بسيج ميكند و صلاح فرداها را و اصولا ًتاريخ آينده را در گرو رنجها و ناراحتيها و حتي خون فرزندان انقلاب ميداند.
البته در بحث آينده راجع به جهاد و تلاش در قلمرو ريشه كن ساختن فساد مفصلاً بحث خواهيم كرد. در اينجا به يك نكته اشاره ميكنيم و آن اينكه خون شهيد از نظر اسلام آثار مثبت فراواني داشته است و هر وقت مسلمانان به استقبال شهادت رفتهاند سعادتي با كيفيتها و كميتهاي نسبي در دو قلمرو ماده و معنا نصيب نسل فردايشان شده است و اين همه تمدن رفاه و سيادت در طول تاريخ اسلام به بركت خون شهيد و شهادت نصيب اسلام شده است. ميخواهم بگويم نه تنها در جامعه هاي اسلامي كه در بعضي از جامعه هاي غير مسلمان نيز خون شهيد بارور شده است خون شهيد هرگز هدر نرفته است بل خون شهيد بازدهي داشته است باور نكردني كه نه تنها جو جامعة معاصر را از آلايش پاك نساخته است كه فضاي زمانها و سرزمينهاي اسلامي را با عطر فضيلتها معطر كرده است و تمدن اسلامي در عصر عباسيان كه هنوز هم به شكل باور نكردني گفته ميشود بازده خون شهيداني است كه دليرانه و آگاهانه و عاشقانه از دم تيغ گذشتهاند. وضع تمدن اسلامي در سراسر جهان زبانزد تاريخ و دايرهالمعارفهاي بين المللي شده است به طوري كه دوست و دشمن آن را تأييد و تصديق كردهاند و ايراد خدشه در قلمرو تمدنهاي اسلامي مساوي با جنون و داشتن وضع رواني غير عادي است. ويل دورانت نويسندة معروف تاريخ تمدن مينويسد: اسلام بنيانگذار تمدن در قرون اخير است و اسلام در ايجاد بيمارستاهاي خوب و تهية لوازم آن نيز پيشاهنگ جهان بود. بيمارستاني كه نورالدين محمود به سال 556 ه.ق در دمشق ايجاد كرده بود سه قرن تمام بيماران را بدون دستمزد علاج ميكرد به گفته تايخ نويسان اجاق آشپزخانه اين بيمارستان 267 سال پياپي مشتعل بود و حتي يك روز خاموش نشد ابن جبير كه به سال 580 ه. ق به بغداد رفته بود از ديدار بيمارستان بزرگ عضدي شهر كه چون قصرهاي سلطنتي بر ساحل دجله سربرافراشته بود و بيماران را غذا و داروي رايگان ميداد تعجب كرد. در قاهره نيز سلطان قلاوون به سال 684 ه. ق بيمارستان منصوري را پي افكند كه عليالاطلاق بزرگترين بيمارستان قرون وسطي در جهان بود.
در داخل فضاي وسيع محصور د چهار گوشي چهار بنا سر بر آورده بود و در ميان محوطهاي قرار داشت كه با ايوانها احاطه شده بود حوضها و جويها آب و هواي آنرا خنك ميكردند براي بيماريهاي مختلف و بيماران در حال نقاهت بخشهاي جداگانه داشت.
همچنين داراي چند آزمايشگاه و يك داروخانةعمومي كلينيكهايي براي بيماران سرپايي چند آشپزخانه و حمام يك كتابخانه يك نماز خانه و يك سالن سخنراني بود بويژه مناظر دل انگيزي براي قسمت بيماران رواني به بيمارستان پيوسته بود بيماران از زن و مرد غني و فقير آزاد و برده در آنجا بيدستمزد علاج ميشدند به بيماران بهبود يافته هنگام خروج از بيمارستان مبلغي ميدادند تا براي تحصيل قوت خود بلافاصله محتاج كار نباشند بيماراني كه به بيخوابي مبتلا ميشدند به موسيقي ملايم و قصه گويان حرفهاي گوش ميدادند و احيانا كتابهاي تاريخي براي مطالعه دريافت ميداشتند در همة شهرهاي بزرگ اسلامي براي مراقبت ديوانگان تيمارستانهايي موجود بود.1
ويل دورانت مينويسد: بردة ترك ديگري كه بعدها به نام ملك منصور سيف الدين قلاوون خوانده شد بر فرزند يبرس تاخت و او را از اريكةقدرت به زير كشيد و خود زمام امور را به دست گرفت بيشتر شهرت وي در تاريخ به خاطر بيمارستاني است كه در قاهره بنياد نهاد و سالانه 100000درهم براي مخارج آن معين كرد. پسر وي ناصر رساندن آب به پايتخت آبراهههايي به وجود آورد حمامهاي عمومي مدرسهها خانقاهها و مسجدها ساخت كانالي حفر كرد كه اسكندريه را به نيل ميپيوست و براي اين كار 100000نفر را به بيگاري گرفت وي نمونةاسرافكاري ممالك بود در مراسم ازدواج پسرش 20000 حيوان سربريد وقتي از راه صحرا به سفر ميرفت باغچههاي سبزيكاري بر پشت چهل شتر بار ميكردند كه وي سبزي تازه داشته باشد. به دوران وي خزانة دولت خالي شد و به همين جهت جانشينان وي ضعيف شدند و دولتشان سستي گرفت.
سلاطين مماليك به نظر ما اعتبار سلجوقيان و ايوبيان را ندارد البته آنها مؤسسات عمومي معتبري برجا نهادند ولي غالب اين كارها به دست كشاورزان و كارگران فقيري انجام شد كه به وضعي فوق تحمل به وسيلة دولتي كه در مقابل مردم يا طبقة اشراف مسئول نبود استثمار ميشدند .
تنها وسيلة نجات از دست سلاطين قتل آنان بود. با اين حال حكام سنگدل ذوق سليم داشتند و در تشويق ادبيات و هنر گشاده دست بودند. دوران مماليك درخشانترين دوران معماري به شمار ميرود.2 و ما معتقديم آنان همچنان نان شهداي صدر اسلام را ميخوردند و از جهان بيني تا جهانداريشان مرهون قطره قطره خون شهيدان است.
قرطبه (كردوا)3 و غرناطه(گرانادا(
جواهر لعل نهرو خطاب به دخترش مينويسد: ما به سفري در كشورهاي آسيا و اروپا مشغول بوديم و همراه گذشت سالها به سيرو سياحت ميپرداختيم اما در حدود سال1000 پس از ميلاد مسيح متوقف شديم و نگاهي به پشت سر خود افكنديم. در اين مرور گذشتة اسپانيا يعني اسپانيايي كه تحت حكومت اعراب و مسلمانان بود از نظرمان دور ماند و اكنون بايد باز هم به عقب برگرديم و اسپانيا را در داخل تصاوير و ديدگاهمان قرار دهيم.
سابقاً چيزهايي در اين باره برايت گفتهام كه شايد هنوز به خاطر داشته باشي. در سال 711 بود كه يك سردار مسلمانان از آفريقا به اسپانيا عبور كرد. اين شخص طارق بود و در محل جبل طارق به سرزمين اسپانيا قدم گذاشت طارق در مدت دو سال سراسر اسپانيا را مسخر ساخت و كمي بعد سرزمين پرتغال را هم به متصرفات خود ضميمه كرد. اعراب همچنان به فتوحات خود ادامه ميدادند،4 حتي به سرزمين فرانسه هم نفوذ كردند و در نواحي جنوب آن پاينده شدند. فرانكها و ساير قبايل ديگري كه در اروپا بودند از اين پيشروي به وحشت افتادند و با هم متحد شدند و به فرماندهي شارل مارتل كوشش فراواني به كار بردند تا پيشروي اعراب و مسلمانان را متوقف كنند.
آنها در اين منظور خود موفق شدند و در نبرد نور در نزديكي پواتيه در فرانسه عربها را شكست دادند. اين شكست بسيار بزرگ بود و به رؤياهاي عربها براي فتح اروپا پايان بخشيد.مدتها بعد ازآن هم باز عربها با فرانكها و ساير مسيحيان در فرانسه ميجنگيدند. گاهي عربها فاتح ميشدند و به فرانسه وارد ميگشتند و زماني هم به اسپانيا رانده ميشرند و عقب مينشستند. حتي شارلماني در خود اسپانيا به آنها حمله برد ولي شكست يافت. به اين ترتيب روي هم رفته تا مدت درازي تعادل برقرار بود و عربها در اسپانيا حكومت ميكردند اما نميتوانستند از آنجا در اروپا پيشتر بروند.5
بدين ترتيب اسپانيا قسمتي از امپراتوري بزرگ عرب و اسلام شد كه از آفريقا گرفته تا حدود مغولستان ميرسيد. اما اين امپراتوري دوام زيادي نداشت. به خاطر ميآوري كه در داخل عربستان جنگهاي داخلي آغاز شد و عباسيان به حكومت خلفاي اموي پايان دادند. حاكم عربي كه در اسپانيا حكومت داشت يكي از امويان بود و خلفاي عباسي را به رسميت نشناخت. به اين شكل اسپانيا خود را از امپراتوري عرب جدا كرد و خليفة بغداد هم دورتر و گرفتارتر از آن بود كه بتواند در اين زمينه كاري بكند. روابط ميان اسپانيا و بغداد همچنان تيره و تار بود و اين دو حكومت عربي به جاي اين كه با يكديگر همكاري كنند و در ساعت دشوار به كمك هم بروند هركدام ميخواستند كه براي ديگري گرفتاريها و ناراحتيهايي فراهم شود.
رابطة عربهاي اسپانيا با سرزمين مادري و اصليشان قطع شد. آنها در سرزميني دوردست و در ميان مردمي بيگانه به سر ميبردندو دشمنان آنها را محاصره كرده بودند. تعداد ايشان اندك بود و در مواقع خطرات و مشكلات هيچ كس نبود كه به ايشان كمك دهد. اما در آن زمان آنها ره خودشان اعتماد فراوان داشتند و به آن مخاطرات اهميتي نميدادند و اعتنايي نداشتند.در واقع آنها با وجود فشار دائمي ملتهاي مسيحي كه از شمال برايشان وارد ميشد بسيار خوب مقاومت كردند و دست تنها توانستند تا مدت 500 سال تسلط خودشان را بر قسمت عمدة اسپانيا حفظ كنند. حتي پس از اين مدت نيز توانستند حكومت كوچكتري را در جنوب اسپانيا تا مدت 200سال ادامه بدهند و به اين قرار آنها عملاً از امپراتوري بزرگ بغداد بيرون ماندند و موقعي كه عربها با اسپانيا وداع گفتند و به ناچار از آنجا خارج گشتند مدتها بود كه خود بغداد ويران گشته بود. اين دوران 700 سال حكومت اعراب در اسپانيا بسيار حيرت انگيز است، اما آنچه جالب توجه تر و حيرت انگيزتر است تمدن و فرهنگ عالي و بزرگي است كه عربهاي اسپانيا كه به نام مورها6 مشهور شدهاند به وجود آوردند. يكي از مورخان كه تحت تأثير اين تمدن قرار گرفته و تا اندازهاي مجذوب آن شده ميگويد:
مورها آن حكومت حيرت انگيز كوردبا را به وجود آوردند كه از شگفتيهاي قرون وسطي بود و در موقعي كه سراسر اروپا در جهل و بربريت و جدال و زدوخورد غوطه ميخورد به تنهايي مشعل دانش و تمدن را روشن نگاه داشت كه پرتو آن بر دنياي غرب ميتابيد. شهر قرطبه مدت 500 سال پايتخت و مرگز اين حكومت بود و همين شهر است كه معمولاً كوردووا يا كردوا ناميده ميشود. قرطبه شهري بسيار بزرگ بود كه يك ميليون نفر جمعيت داشت. اين شهر به يك باغ بزرگ شباهت داشت كه طول آن در حدود 20 كيلومتر بود و حومة آن در حدود 45 كيلومتر ميشد. گفته ميشود كه 60000 كاخ و قصر و منزل پرشكوه و 200000 خانههاي كوچكتر دراين شهر بود و 80000 مغازه و دكان و 3800 مسجد و 700 گرمابة عمومي داشت. ممكن است كه اين ارقام اغراق آميز باشد اما لااقل تصوري از اين شهر براي ما به وجود ميآورد