نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
نوید شاهد_ همسر شهید مدافع حرم "علی سلطان مرادی"، درباره او می‌گوید:«علی با فرزندانمان خیلی رفیق بود او اولین رفیق آن‌ها بود. زمانی که در منزل بود، بچه‌ها مدام کنارش بودند، حقیقتا عامل به این روایت بود که...» ادامه این خاطره از زبان همسر شهید مدافع حرم "علی سلطان مرادی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۴۹۹۲۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۵

نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم "علی سلطان مرادی"، درباره او می‌گوید: "علی آقا دل بیقرارش را به قرار رساند، هرچند با دوری‌اش ما را بی قرار کرد، کاش برای قرار دل بیقرار ما...» ادامه این خاطره از زبان همسر شهید مدافع حرم "علی سلطان مرادی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۴۹۹۲۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۵

خاطره؛
نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم "علی سلطان مرادی"، درباره او می‌گوید: "در سرما هم با یه پیراهن رفت و آمد می‌کرد، هر وقت می‌گفتم مریض میشوی هوا سوز دارد می‌گفت مگر سرده؟! ولی سال‌های آخر بعد از شهادت رفقایش...» ادامه این خاطره از زبان همسر شهید مدافع حرم "علی سلطان مرادی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۴۹۹۲۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۴

برگی از خاطرات دفاع مقدس،
نوید شاهد - «وقتی با ماشین آب برای بچه‌های خط می‌بردم ماشینم را عراقی‌ها زدن، چون سن کمی داشتم گریه کردم یک دفعه دیدم حاج علی شهردار آمد و گفت: فلانی چی شده؟ گفتم: ماشینم را عراقی‌ها زدند ...» ادامه این خاطره از جانباز "کوروش رحمانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۹۱۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۳

نوید شاهد - «فرمانده اطلاعات عملیات لشکر ۲۵ بدجوری چشمهایش را می‌مالید و از چیزی که در چشمش رفته بود خیلی ناراحت بود. بچه‌ها گفتند من با چشم‌بندی هر چشم دردی را مداوا می‌کنم و او هم از من خواست برایش کاری بکنم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۹۱۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۳

نوید شاهد - مجموعه خاطرات پیش رو، بخش دوم روایت هایی از سرباز و مبارز انقلابی «شهید محسن مباشر کاشانی»، مبارزی که برای انقلاب در آبستنگاه حوادث و در دل خطر از جان خود مضایقه نداشت.
کد خبر: ۴۹۸۹۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۰

نوید شاهد - همسر شهید "حیدر ابوالقاسمی پور کشکوئی" در خاطره ای از ایشان اینطور می گوید: «کمک هایی را که به نیازمندان می کرد هیچ موقع بازگو نمی کرد حتی به من که همسرش هم بودم چیزی نمی گفت. از طریق یکی از دوستان شهید فهمیدم که او به همراه چند نفر دیگر به مناطق محروم شهر می رفتند و به فقرا و نیازمندان بصورت ماهیانه کمک می کردند.»
کد خبر: ۴۹۸۹۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۰

نوید شاهد - «رضا از کسانی بود در برابر همه تمرین‌های سخت خم به ابرو نمی‌آورد، روحیه جنگنده و شجاع، اما مهربان و بامعرفتی داشت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی شهید "رضا سیاکالی‌مرادی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۸۹۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۰

نوید شاهد - مجموعه خاطرات پیش رو، بخش اول روایت هایی از سرباز و مبارز انقلابی «شهید محسن مباشر کاشانی»، مبارزی که برای انقلاب در آبستنگاه حوادث و در دل خطر از جان خود مضایقه نداشت.
کد خبر: ۴۹۸۹۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۰

برگرفته از کتاب معلم شهر،
نوید شاهد - «دست راست شهید چگینی در زیر شکنجه از ناحیه آرنج دچار آسیب جدی شده بود، به نحوی که ایشان تا پایان حیات مادی‌اش از این ناحیه به شدت رنج برد و دستش هیچ‌گاه صاف نشد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم "قدرت‌الله چگینی" از زبان یکی از دوستان این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۸۹۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۰

نوید شاهد - «ماموران زندان برای جلوگیری از خودکشی زندانیان تلاش می‌کردند که هیچ وسیله فلزی در دسترس آنان قرار نگیرد. به همین دلیل، حتی از دادن قاشق، نخ و سوزن دریغ می‌کردند و ما برای دوختن پارگی لباس‌ها و یا دوخت دگمه‌ای، به دستشویی می‌رفتیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی مرحوم جانباز "محمدحسین خاکساران" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۸۸۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۹

نوید شاهد - «یک روز با چشم بسته هنگام بالا رفتن از پله‌های آپولو بازجو می‌گفت؛ چنین منبری را تا حال دیده بودی. در آپولو می‌نشستی دست‌ها و پاها را با براده‌های آهنی پیچ داده و سفت می‌کردند که فشار آن بر استخوان‌های دست و پا، آه انسان را به آسمان می‌برد ...» ادامه این خاطره از "حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین حسین آقاعلیخانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۸۸۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۹

نوید شاهد - «یک بار هم رفته بودند سراغ خواهر‌های من تا با آوردن آن‌ها پیش من، مرا تحت فشار قرار دهند و از من اقرار بگیرند ...» ادامه این خاطره را از زندانی سیاسی قبل انقلاب "سید مرتضی نبوی" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۸۶۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۶

نوید شاهد - «در درگیری‌های نیروهای شهربانی با مردم، سیدی از سادات قم به نام حاج‌آقا حسین، رئیس شهربانی را غافلگیر کرد و با سرش رفت وسط دو پای رئیس شهربانی و او را بلند کرد روی هوا، بعد فریاد زد:«یا جد امام خمینی» و او را به زمین زد ...» ادامه این خاطره را از شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۸۴۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۵

نوید شاهد - «عادل به رفیقش گفت: این شیخ قزوینی هم مُرد. رفیقش پرسید چرا؟ گفت: شکنجه‌اش کردند، ریش‌هایش را سوزاندند، ریه‌اش خونریزی کرد و تمام کرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "حجت‌الاسلام نصرت‌الله انصاری" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۸۳۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۴

نوید شاهد - «وارد مدرسه مولاوردیخان شدم. در همین حال دیدم مامورانی که در مغازه‌های اطراف مدرسه کمین کرده و منتظر من بودند ریختند، داخل مدرسه شدند و چون حجره حقیر را بلد بودند از پله‌ها بالا رفتند ...» ادامه این خاطره از "حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین حسین آقاعلیخانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۸۲۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۳

نوید شاهد - «کابل زدن حسینی "زدن انتقامی" بود که طبق دستور به جان زندانی می‌افتاد و با شدت تمام کابل را به هر جای پا که می‌خواست، فرود می‌آورد و دیگر مهم نبود که پاها دچار خونریزی بشود یا نه، خود من بارها به این صورت شکنجه شدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی مرحوم جانباز "محمدحسین خاکساران" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۸۱۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۲

نوید شاهد - «گفتند چرا ریشت بلند شده؟ بعد الکل و پنبه آوردند و یک فندک زدند زیر چانه ما. یک دفعه سر و صورت من را شعله فرا گرفت. بعد هم گفتند عجب خوشگل شد! هیچ آرایشگاهی به این قشنگی این‌ها را اصلاح نمی‌کند! ...» این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۸۱۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۱

نوید شاهد - «شهید "نصرالله محسنی" پشت سر یکی از مسئولان کمی غیبت کرده بود. همین عاملی شد که نصرالله از آن روز دیگر آرام و قرار نداشت و شب‌های فراوانی را دیدم که در نیمه‌های شب گریه می‌کند و استغفار می‌کند که خداوند از گناه غیبت او بگذرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۸۰۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۱

انتشار به مناسبت روز تکریم مادران و همسران شهدا؛
نوید شاهد - انتظار از فردای روز عقد در ذهن مریم برات‌پور جرقه زد و در سال‌های اسارت همسر در دلش خانه کرد...
کد خبر: ۴۹۷۸۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۸