نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
نوید شاهد - شهید "سیدنصیر فجرپور" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « روز27 بهمن 1362 راديو اعلام کرد که حمله والفجر 5 مرحله اول شروع شده. جهت اعزام دستور به گردان ما رسید و...» متن کامل خاطره روزنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۷۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲

برگرفته از کتاب نیستان؛
نوید شاهد - «قلم به شما مردان جنگی می‌گوید: رزمندگان اهل علم‌اند و عاشق هستند، زیرا زیر بار ذلت نمی‌روند و در برابر دشمنان دین و مملکت با قیمت جان‌شان و نثار خون پاک‌شان پایداری می‌کنند ...» این نامه دانش‌آموز اول راهنمایی به رزمندگان اسلام را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۷۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (31)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « نبرد هنوز ادامه داشت بچه ها از کنترل خارج شده بودند. از يکصد نفر نيرو تنها چند نفری را بيشتر نمی ديدم معلوم نبود کجا رفته بودند فاصله زيادی را طی کرده و تا خاکريز سوم رفته بودم که..» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۶۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۳

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (30)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «در جبهه ها ديگر عمليات شروع شد ساعت 5 بامداد بود ، با فرياد الله اکبر عمليات شهيد محراب شروع شد. دشمن زبون بی اندازه دست و پا ميزد هنوز تعداد زيادی از آن ها در خواب بودند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۶۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (29)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «عراقی ها ساکت بودند و خمپاره منور کم می انداختند. هوا تقريباً مهتابی بود. در ميان راه دو نقطه کمکی انتخاب کرده بوديم يکي به نام احمر و ديگری به نام برديه در اصل احمر نام روستائی تقريباً در سه کيلومتری سوسنگرد است ...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۶۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۰

برگرفته از کتاب گهواره‌های نیلوفری؛
نوید شاهد - «من که لیاقت ندارم بروم سپاه، اگر شهید شدم لباس سپاه را بر تنم کنید. برای مراسم تشییع و تدفین برادران سپاه، لباس سپاه را بر تنش کردند و به سینه‌اش گل زدند، بالاخره به آرزویش رسید ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "محمدسعید امام‌جمعه‌شهیدی" از زبان مادر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۰۹۶۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۰

نوید شاهد - همرزم شهید "منصور خادم صادق" در خاطره‌ای روایت می کند: «اواخر شب بود که خسته و کوفته از خط مقدم برگشت. پیدا بود که گرسنه است. براش شام اوردم. یک مقداری پلو و گوشت بود نگاهی به غذا انداخت و...» آنچه می شنوید خاطره ای از این شهید گرانقدر است که از سایت نوید شاهد تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۰۹۶۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲

برگی از سیره زندگی شهید "رجایی"؛
نوید شاهد - «یک روز که به منزل آمد، دید جلوی درب خانه کولری گذاشته‌اند. لبخندی زد و گفت: خب! به سلامتی. پس نوبت ما هم رسید. یکی از پاسدار‌های محافظش گفت: نَه. این کولر مال تعاونی نیست، به شدت ناراحت شد و با عصبانیت گفت: شما به چه حقی، از نخست‌وزیری برای استفاده شخصی من کولر آورده‌اید؟ ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "محمدعلی رجایی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۰۹۵۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۹

همزمان با روز مبارزه با سلاح‌های شیمیایی منتشر شد؛
نوید شاهد - «بعد از اعلام بمباران شیمیایی شهر سردشت، تنها کاری که از بچه‌های گروه برمی‌آمد این بود که از بیمارستان باند و تنظیف پزشکی را خیس کرده بین مردم پخش کنند. طوری شده بود که خودمان را از یاد برده بودیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات "فرشاد اخگر" در بمباران شیمیایی سردشت است که همزمان با روز مبارزه با سلاح‌های شیمیایی و میکروبی تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۰۹۴۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۸

نوید شاهد - مادر شهید "اسدالله پاکمنش" نقل می کند: «چون پسرم در منطقه زخمی شده بود برای مرخصی به منزل ما نیامد و مستقیم به خانه عمه خود رفت تا بتواند وضعیت خود را مرتب کند. او در خانه عمه اش به حمام رفته و بعد از مرتب کردن سر و صورتش به خانه آمد به خانه‌ای که هیچگاه آنجا را ماوا و جایگاه خویش نمی‌دانست. چند روز بعد دوباره به جبهه رفت تا اینکه این بار خبر شهادتش را برای ما آوردند. او اینگونه منزل و جایگاه ابدی خویش را انتخاب نمود.
کد خبر: ۵۰۹۱۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۶

نوید شاهد - شهید "سیدنصیر فجرپور" فروردین سال 1341 به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم گذراند. «سپس به خدمت سربازی اعزام شد که...» متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۰۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۲

برگی از خاطرات آزادگان در اردوگاه‌های رژیم بعث؛
نوید شاهد - «با اینکه من از ناحیه پا مجروح شده بودم، دست‌های ما را با طناب بستند و پشت ماشین‌ها گذاشتند و از مرز قصر شیرین به طرف عراق بردند، سر و صورت ما بر اثر گرمای شدید خیس آب بود ...» ادامه این خاطره را از آزاده و جانباز "محمد همتی" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۰۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۷

نوید شاهد - شهيد "ساری خان قهرمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعد از ايراد سخنرانی و توجيه کردن سربازان با منطقه ساعت 8 شب راهپيمائی به سوی هدف آغاز شد. در ظلمت تاريکی شب قلب پر از نور برادران با عشق به اسلام و آزادی می درخشيد و...» متن خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۰۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۳

نوید شاهد - «خمپاره‌ای کنار صباغ به زمین خورد و ترکشی در قلب او نشست، به زمین افتاد و من بلافاصله خودم را بالای سرش رساندم. پیراهنش را در آوردم، قلبش معلوم بود و تندتند بازی می‌کرد. به دهانش نگاه کردم، لب‌هایش مانند بچه گنجشک باز و بسته می‌شد...» ادامه این خاطره از شهید "محمدرضا صباغ‌زیارانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۹۰۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۶

برادر شهید احمدی روایت می‌کند؛
نوید شاهد - «برادرم، همیشه از خدا می‌خواست که در ثبت‌نام سپاه موفق شود و به خواست خداوند ایشان به آرزوی خود رسیده بود. وقتی به خانه آمد یک کیلو شیرینی خریده بود در هنگام خوردن شیرینی گفت خدایا شهیدم کن ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "اسدالله احمدی" از زبان برادر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۰۹۰۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۲

نوید شاهد - شهید "تاج محمد آموت" از شهدای هشت سال دفاع مقدس است. او به همراه تعدادی از همرزمانش پس از سال‌ها اسارت و تحمل چهل روز گرسنگی، توسط انگور زهرآلودی که توسط نیرو‌های بعثی عراقی در اختیارشان قرار داده شده بود به فیض شهادت نایل گشتند.
کد خبر: ۵۰۸۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۲

نوید شاهد - وقتي مي خواستند به خط بروند با ما روبوسي كرد و من به شهيد عبدي گفتم كه انشالله عصر همين روز به خط خواهم آمد و باز هم همديگر را خواهيم ديد ولي عربعلی، انگار مي دانست آخرين وداع است كه مي خواست واقعاً با ما خداحافظي كند. متنی که خواندید، خاطره ای زیبا از همرزم شهید «عربعلی عبدی» بود که نوید شاهد آذربایجان غربی شمارا برای مطالعه این خاطره دلنشین دعوت میکند.
کد خبر: ۵۰۸۹۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۱

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «وقتی که رزمنده‌ای مراحل سیر و سلوک مخفیانه را در شب‌های زیبای جبهه طی می‌کرد، طوری نور بالا می‌زد که بسیاری اهل معنا آن را می‌فهمیدند و به پروپایش می‌پیچیدند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۸۹۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۱

پدر شهید مدافع حرم "علیرضا مشجری"، در خاطره‌ای از او می‌گوید: «موقع رفتن به سوریه دخترش محدثه 8 ماه بیشتر نداشت. توی فرودگاه بغلش بود که بچه را داد به من. محدثه بچه شیرینی شده بود و علی به من گفت.....» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "علیرضا مشجری" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۰۸۸۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۳۱

نوید شاهد - پدر شهید مدافع حرم "علیرضا مشجری"، در خاطره‌ای از او می‌گوید: «یک شب خواب دیدم یکی آمد و به من گفت؛ «حسین» دوست داری پدر شهید شوی؟ من گفتم بدم نمی آید....» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "علیرضا مشجری" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۰۸۸۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۳۱