«توی گلزار شهدا نشسته بودیم، بهم گفت: همین جا جای منه، یکیشو برای خودم سفارش دادم! زدم توی سرم گفتم: ناصر این چه حرفیه که میزنی؟! ...» ادامه این خاطره از سردار گمنام دانشجوی شهید "سید ناصر سیاهپوش" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۱۷۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۰۱
شهید "ابوالقاسم خوشمهر" از شهدای هشت سال دفاع مقدس است. او در فرازی از وصیت نامه اش می نویسد: « تا زمانی که خون در رگهایم جاری است قطره قطره خون بدنم نام او را به زبان خواهند آورد. زیرا این را به خوبی درک نموده ام که رهبر ما برای مستضعفین جهان کاری خواهد کرد.»
کد خبر: ۵۲۱۶۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۰۱
برادر شهید "علی برات سیفی" در خاطره ای می گوید: «او نوجوان بود که راهی جبهه جنگ شد. حدود چهار سال را در جبهه گذراند. آخرین باری که به خانه آمد. به او گفتم...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۱۶۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۳۰
نوید شاهد - «همسایهمان همیشه به شوخی، حسن را برادر قلابی خطاب میکرد و میگفت: آخه این چه وضعه لباس پوشیدنه برادر قلابی؟! ریش میذاری و پیرهنتم روی شلوار... تو چه برادری هستی دیگه؟ ...» ادامه این خاطره از زبان خواهر شهید "حسن حسینپور" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۱۶۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۳۰
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«همیشه کارهایی را انجام میداد که دیگران رغبتی به انجام آن نداشتند و یا کسی به سراغش نمیرفت. اعتراض که میکردیم میگفت عیب ندارد، خلاصه کار را باید از زمین برداشت ...» ادامه این خاطره از شهید "صادق انبارلوئی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۱۵۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۹
برگرفته از نامههای دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «دو برادر پای قبضه کار میکردند؛ من هم با دیدهبان تماس داشتم. خلاصه جای تو خالی، این چند کلمه نامه را مینوشتم بچهها گلوله میزدند و من به دیدهبان میگفتم. اللهاکبر ...» این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۱۳۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۷
نوید شاهد - شهید «عبدالغفور رودینی» پاییز 1337 در یکی از روستاهای زابل به دنیا آمد، پس از اتمام تحصیلات به استخدام ارتش درآمد و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه شتافت، در نهایت در 27 آبان1359 توسط بالگرد متجاوز به درجه شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۵۲۱۲۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۶
نوید شاهد - «تنها جایی که عراقیها اصلا وارد نشده بودند کتابخانه عمومی خرمشهر بود. مثل اینکه از دور آنجا را آتش زده بودند. چون درهایش هنوز قفل بود و تنها شیشههایش شکسته بود، قفسهها روی هم خوابیده بودند و کتابهای فراوانی در حالی که گوشههایی از آنها سوخته بود یکدیگر را در آغوش گرفته بودند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۱۲۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۶
نوید شاهد - خاطرات شهید «محمد صبوری» از زبان همسرش "فاطمه اربابی"در سالروز شهادتش منتشر شد.
کد خبر: ۵۲۱۱۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۵
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد «وقتی صبح از خواب بیدار شدیم سنگر ما در زیر خرواری از برف مدفون شده بود. سنگر ما مجهز به مخابرات بود. با تماس با سنگر فرماندهی به ما گفتند با تفنگ ژ ۳ یک تیر به بیرون سنگر شلیک کنیم تا محل ما را پیدا کنند ...» ادامه این خاطره از "سیدرضا خیرخواه" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۱۱۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۵
در روایت از شهید خراسانی مطرح شد:
نوید شاهد - شهید«جعفر خراسانی گرده کوهی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. از او روایت شده که قول داده بود اسلحه برادر شهیدش را بردارد و تا روز پیروزی بر نگردد؛... ولی برگشت؛ از سرزمین سومار و از عملیات مسلم بن عقیل؛ آنگونه که خودش میخواست و آنطور که خودش نوشت؛ به مانایی و جاودانگی.»
کد خبر: ۵۲۱۰۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۴
خاطرات شفاهی؛
نوید شاهد - شهید «رضا صفرعلی زاده» دوم فروردین 1348 در شهرستان خوی دیده به جهان گشود و سرانجام در دوم بهمن 1366، با سمت فرمانده دسته در ماووت عراق براثر اصابت ترکش به سر و گردن به شهادت رسید. در ادامه فیلمی از گفتگو با مادر این شهید را می بینید.
کد خبر: ۵۲۰۹۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۳
همزمان با آغاز هفته کتاب و کتابخوانی؛
نوید شاهد - فردا، همزمان با آغاز هفته کتاب و کتابخوانی، مراسم رونمایی از 3 عنوان کتاب در حوزه ایثار و شهادت با حضور مسئولان کشوری و استانی در قزوین برگزار میشود.
کد خبر: ۵۲۰۹۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۳
برگی از خاطرات شهید "ابوترابیفرد"؛
نوید شاهد- «ظرف آش مرا آورد تا آش را با قاشق به من بدهد و بخورم. گفتم: حاجآقا من سل دارم و اگر این کار را بکنید شما هم مریض میشوید. گفت: پسرم این سل که میگویی چیه؟ تو دکون باز کردی. اینجا که اصفهان نیست زرنگ بازی در آوردهای، میخوای غذای بیشتری بهتو بدهند که این دکون را باز کردهای؟ ...» ادامه این خاطره را همزمان با ولادت سید آزادگان، شهید "حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد" از این شهید بزرگوار در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۹۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۳
نوید شاهد - «وقتی ذکریا دید حریف خواهر بزرگترش نمیشود، رفت سراغ زینب. وسط سریال و تماشای تلویزیون بازیاش گرفته بود. مدام سر به سرش میگذاشت و دستش را جلوی چشمهای زینب میگرفت ...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "ذکریا شیری" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۸۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۲
نوید شاهد - مادر شهید جمشیدی نقل میکند: «بعد از اتمام دوران خدمتی اش به خانه نیامد. او بسیار تلاش کرد تا دوباره او را به مناطق جنگی اعزام کنند.» در ادامه متن کامل این خاطره را بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۸۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۲
نوید شاهد - «گفتم باشد کاری میکنم که فردا و پس فردا خودتان من را بیرون کنید. صبحگاه که برگزار میشد اسامی را که میخواندند، من از زیر پتو و بالای کانکس میگفتم حاضر، من اینجا هستم! آنها هم یکدیگر را نگاه میکردند ...» ادامه این خاطره را از رزمنده دفاع مقدس "ولیالله محمدی" در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۷۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۰
شهید«محمد یوسف میربلوچزهی»:
نوید شاهد - شهید «محمد یوسف میربلوچزهی» از شهدای آبانماه 64 که طی عملیاتی در کمین اشرار افتاده و به درجه شهادت رسید. در سالروز شهادتش خاطرهای از زبان همسر «محمد یوسف میربلوچزهی» منتشر شد. که در آن شهید بیان میکند: شهید میشوم، یاد و خاطرهام را زنده کنید.
کد خبر: ۵۲۰۷۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۰
خاطره خودنوشت شهید "حسين رنجبر اسلام لو" «7»
شهید "حسين رنجبر اسلاملو" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ساعت یک بچه ها جهت نماز و ناهار پراكنده شدند و ساعت 3 دوباره در ميدان جمع شدند و از تيپ عاشورا سه گردان رزمی جدا گرديد كه گردان امام حسين (ع)، امام حسن(ع) و امام علی(ع) نام گرفت و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۶۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۷
خاطره خودنوشت شهید "حسين رنجبر اسلام لو" «6»
شهید "حسين رنجبر اسلاملو" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «در كردستان خانه ای را افراد كومله اشغال كرده بودند تا از آن بر عليه رزمندگان ما استفاده كنند. صاحب خانه زنی بود که دو بچه كوچك داشت و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۶۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۶