نوید شاهد: مهدی خوش سیرت در سال 1339 در شهرستان آستانه اشرفیه دیده به جهان گشود. در دوره سربازی عضو بسیج شد. در زمان حضورش در جبهه ها هميشه تلاش داشت در عمليات ها شركت كند. او در عملياتهاي طريق القدس، فتح المبين ، بيت المقدس ، فتح خرمشهر، رمضان، مسلم ابن عقيل ، محرم ، والفجر4، والفجر6، هور العظيم ، قدس ، بدر ، والفجر8 ، كربلاي2 ، كربلاي5 ، ونصر4 حضور داشت. او در عمليات نصر 4 - فتح ماووت عراق در تاریخ 6/4/1366 به دعوت حق لبیک گفت و به دیدار معبودش شتافت.
کد خبر: ۳۸۷۸۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۳۰
نوید شاهد: مردم ريخته بودند توي كوچه ها و خيابانها. ماشينها سپر به سپر راه بندان كرده بودند. بوق مي زدند و چهار چراغ مي دادند. عده اي هم صفحه اول روزنامه را چسبانده بودند به برف پاك كن ماشينهايشان. كلمات روزنامه ها روي برف پاك كن ها مي رقصيدند: «خرمشهر آزاد شد.»
کد خبر: ۳۸۷۸۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵
خاطراتي از فرمانده شهيد گردان وليعصر(عج) در گفتوگوي «جوان» با همرزمانش
اگر چه در ظاهر شهداي دفاع مقدس در ميان ما نيستند، اما ياد و خاطرهشان كه ناشي از تأثير وجودي يك شهيد بر دوستان، نزديكان و همرزمانشان است...
کد خبر: ۳۸۷۵۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
گفتوگوي با خانواده شهيد مهدي جودكي
شهيد مهدي جودكي جوان دوستداشتني و سربه زير محله فوتبال اراك، آن قدر در آرزوي شهادتش اخلاص داشت كه خدا خواست اين لحظه ناب را در خاصترين و پرخاطرهترين دوران زندگياش قرار بدهد.
کد خبر: ۳۸۷۵۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۸
نوید شاهد: از بابت پایان کار لوله کشی آب روستا که خیالش راحت شد، دیدم مدتی است خیلی این بچه توی فکر می رود، خیلی نگران است. یک روز از پدرش پرسید: بابا شما برای آینده من چه فکری کرده اید؟
کد خبر: ۳۸۷۵۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
نوید شاهد: یکبار رفته بودم هنرستانی که مهدی در آن درس می خواند ، هنرستان دکتر ناصری در منطقه ازگل بود . وقتی رئیس هنرستان را دیدم به من گفت : آقای محترم ! نگذارید این بچه بیاید هنرستان .
کد خبر: ۳۸۷۵۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
نوید شاهد: برخی ممکن بود مهدی را یک جنگجوی سختگیر و البته اهل بگو و بخند بدانند ، شاید به دلیل همین برخوردهای ظاهری در رفتار و کنش مهدی بود که هرکس قادر نبود آن اخلاص و لطافت ایمانی روح او را ببیند.
کد خبر: ۳۸۷۵۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
نویدشاهد: چند ساعتی از ورود ما به منطقه نمی گذشت و هنوز چادرمان را علم نکرده بودیم که حاجی به سراغمان آمد. من و مسئول واحدمان حاج سعید قاسمی و سرگروه تیمهای شناسایی به همراه حاجی به بازدید منطقه عملیاتی رفتیم تا از بلندی منطقه را شناسایی کنیم.
کد خبر: ۳۸۷۵۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
نوید شاهد: یادم هست مهدی با اسلحه ای که بدست آورده بود آمد و آن را در خانه ما مخفی کرد و در همان حال به من گفت تا می توانید به سربازهای پایگاه نیروی هوایی دوشان تپه از نظر غذا ، لباس و دارو رسیدگی کنید .
کد خبر: ۳۸۷۵۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
نوید شاهد: از موقعی که خداوند این بچه را به ما داد یک برکت و نعمت خارق العاده ای به خانواده ما وارد شد . سال 1340 من علاوه بر کشاورزی در سد لتیان هم کار می کردم . زمستان همان سال قرار شد مهدی را بیمه کنم
کد خبر: ۳۸۷۵۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
نوید شاهد: سال 1345 مهدی پنج ساله بود که به سختی مریض شد . من او را بردم به تهران و دکترها می گفتند باید این بچه را در مریض خانه بخوابانیم . این کار را کردیم و آمدیم . من مرتب می رفتم او را می دیدم و آمدم.
کد خبر: ۳۸۷۵۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
نوید شاهد: یک بار که مهدی در سرپل ذهاب بود ، من رفتم به او تلفن زدم و با وی صحبت کردم . خواهرش هم همان شب ساعت 8 به او تلفن کرد . شب من خواب دیدم که بهار است و دارد نم نم باران می آید . بعد دیدم که هیئت عزاداری خیلی سنگین از حسینیه مان بلند شد و
کد خبر: ۳۸۷۵۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
نوید شاهد: در پایان مرحله سوم عملیات والفجر 4 ، بر روی ارتفاعات کانی مانگا هنوز بخشی از این ارتفاع سقوط نکرده بود . قرار بود بچه ها از آن قسمت عقب بکشند . اما هنگام بازگشت تعدادی کمین عراقی بود که سر راه بچه ها قرار داشت .
کد خبر: ۳۸۷۵۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
نوید شاهد: بعد از آن همه مقاومت سرسختانه ای که به خرج می داد با کمال تعجب دیدم آمد و گفت: من دیگر مخالفتی ندارم. منتها به من گفت: مادر حالا که برایم خواستگاری می کنید اول به خانواده دختر بگویید این پسر قرار است شش ماه دیگر شهید شود، ببینید چه عکس العملی نشان می دهند.
کد خبر: ۳۸۷۵۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
نوید شاهد: یك شب مهدی به خانه آمد و با خوشحالی و شور و شعف عجیبی به من گفت: ننه، دیشب كه بچه ها داشتند كشیك می دادند، حضرت امام وارد حیاط منزل شد تا قدم بزند، بعد رفت سر وقت یكی از بچه ها و به اوگفت: پسرم می شود اسلحه ات را به من بدهی تا به جای تو نگهبانی بدهم!؟
کد خبر: ۳۸۷۵۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
نوید شاهد: یک روز با مهدی نشسته بودیم و صحبت می کردیم . قرار بود قبل از غروب آفتاب نیروهای باقیمانده گردان را بنه تدارکاتی به طرف خط حرکت دهیم .
کد خبر: ۳۸۷۵۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
نوید شاهد: در ایام سوگواری خامس آل عبا خودش در رأس دسته های عزاداری مردم ریجاب حاضر می شد و با صدای خوشی که داشت برایشان مرثیه های حماسی عاشورا را می خواند.
کد خبر: ۳۸۷۵۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
نوید شاهد: اواخر آبان ماه 1357 بود که یک روز مهدی به من گفت : آبجی ، بچه های همکلاسی ام را در میدان ازگل جمع کردم و رفتم بالای سکویی تا برای آنها درباره جنایتهای شاه وکشتار دانشجوهای دانشگاه تهران سخنرانی کنم .
کد خبر: ۳۸۷۵۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
نوید شاهد: از همان روزها در ریجاب ، همین طور که مهدی پشت میزکارش در سپاه ریجاب نشسته بود مردی از عشایر منطقه توی اتاق مهدی مؤدب و گرم به او سلام کرد در عوض دیدیم او پیش آمد جلوی مهدی زانو زد و ناگهان به صدای بلند شروع کرد به گریه .
کد خبر: ۳۸۷۵۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
نوید شاهد: بچه هایی که قرار است شهید بشونداز چند روز قبل حرکات و رفتارشان طور دیگری می شود ، البته طوری نیست که من بتوانم تفسیرش کنم ، یعنی قابل بیان نیست بلکه باید با اینها برخورد کرد، باید اینها را دید و عوالم شان را درک کرد .
کد خبر: ۳۸۷۵۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۱۶