به خواستهاش در وصیتنامهاش رسید
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید محمدمهدی خادمیان» دهم فروردین ۱۳۴۷ در روستای وامرزان از توابع شهرستان دامغان دیده به جهان گشود. پدرش علیاکبر و مادرش هندهخانم نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و نهم فروردین ۱۳۶۵ در خندق عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکر وی را در گلزار شهدای شهرستان زادگاهش به خاک سپردند. برادرش غلامعلی نیز شهید شده است.
مدرسه اصلی جبهه است
درسش خیلی خوب بود. گفتم: «مهدیجان! حیفه میخوای درسِت رو بگذاری و بری جبهه. میترسم عقب بیفتی.»
گفت: «درس مهمه، اما توی این شرایط مدرسه اصلی جبهه است. نباید از اونجا عقب بیفتیم.»
(به نقل از مادر شهید)
خرج امامزاده
از صبح تا شب میرفت خشتزنی و کارگری. هیچوقت هم نمیدیدم پولی که به دست میآورد، برای خودش خرج کند. یک روز پرسیدم: «مادرجان! تو که این همه زحمت میکشی، پولت رو بگیر چیزهایی که دوست داری برای خودت بخر.» جوابی نداد. بعداً متولی امامزاده به ما گفت: «مهدی پولهایش را به او میداده تا برای امامزاده خرج کند.»
(به نقل از مادر شهید)
با لباس بسیار تمیزی تا صبح به عبادت پرداخت
یک شب مهدی آمد توی چادر پیشم و گفت: «اجازه میدین لباس شخصی بپوشم؟»
پرسیدم: «مگه همین لباس نظامی که تنته چه اشکالی داره؟»
گفت: «این لباس کثیف شده، میخوام اگه اجازه بدین عوضش کنم.»
خندهام گرفت و گفتم: «این که دیگه پرسیدن نداره.»
گفت: «شما مافوقم هستین، برام مهمه که همه کارهام طبق نظر شما باشه.» آن شب لباس بسیار تمیزی پوشید و تا صبح به عبادت پرداخت.
(به نقل از برادر شهید)
به خواستهاش که در وصیتنامهاش هم به آن اشاره کرده بود رسید
یک سنگرِ آرپیجیزن نزدیک سنگر ما بود. مهدی از من اجازه گرفت تا شب را در آنجا بگذراند. گفتم: «داداشجان! واسه چی میخوای بری اونجا؟» اما مهدی اصرار داشت تا شب را دور از دید دیگران باشد. بالاخره راضی شدم. لباسهایش را عوض کرد. خودش را تمیز و مرتب کرد. تا صبح در آنجا به راز و نیاز با خدا پرداخت. صبح همان روز، مهدی به خواستهاش که در وصیتنامهاش هم به آن اشاره کرده بود رسید، ترکشهای خمپاره بدنش را قطعهقطعه کرد.
(به نقل از برادر شهید)
انتهای متن/