خاطرات - صفحه 19

خاطرات

مبارزه چند جانبه

علی بخش حجتی پور، همرزم شهید" حاجیعلی نور علی پور" روایت می کند:(( گفت می خواهم اگر دشمن حمله کرد به چند طریق مقابله کنم تا فکرکنند تعداد ما زیاد است. اگر هم درگیری رخ داد تو به هیچ وجه اینجا نمان. من را جا بگذار و خودت با بولدوزر برگرد چون بولدوزر برای ما خیلی مهم است .))

صدایی از بهشت |متن مکتوب مصاحبه رادیویی با شهید «رضاعلی اعرابیان»

«یکسری از اسرای عراقی را سوار کمپرسی کردیم. یک بچه سیزده چهارده ساله را برای حفاظت از اسرا روی تاج کمپرسی گذاشته بودیم. زمانی که ماشین به طرف شهر در حال حرکت بود، این برادر از بالا پرت شد میان عراقی ها. آنها هم این بچه را بلند می کنند و دوباره او را می گذارند روی تاج کمپرسی.» آنچه خواندید مصاحبه رادیویی با شهید رضاعلی اعرابیان است که نوید شاهد سمنان شما را به خواندن این مصاحبه دعوت می کند.

مصاحبه ای برای رفتن به جبهه

«مصاحبه کننده پرسید:نماز ظهر چند رکعته؟ پاسخ داد: چهار رکعت. نماز مغرب؟ سه رکعت. نماز صبح؟ خوب دو رکعت. نماز شکسته عشا چند رکعته؟ دو رکعت. نماز شکسته مغرب چند رکعته؟ تأملی کرد و محکم جواب داد: خوب معلومه دو رکعت. همه خندیدیم. مصاحبه کننده گفت: اخوی! نماز مغرب شکسته نداره.» آنچه خواندید به نقل از برادر شهید "محمدرضا معینیان" است که نوید شاهد شما را به مطالعه این خاطره خواندنی دعوت می کند.
خاطرات واحد تخریب لشکر ثارالله؛

دستهای زنجیر شده هم نتوانست مانع حضور در جبهه شود !

خانواده اش مي خواستند با قفل و زنجير از حضور او در جبهه جلوگيري کنند. با هم به مدرسه‌ي علميه نزديک بازار رفتيم و با کمک دو نفر از بچه هاي تخريب و يک اره آهن بر زنجير را بريديم و به سوي جبهه حرکت کرديم.

نیمه شب های مجتبی در خوابگاه دانشجویی

هم دانشگاهی شهید "مجتبی مداح" نقل می کند:« شب از نیمه گذشته بود. از خواب پریدم. دیدم مجتبی سر جایش نیست. توجهی نکردم. دوباره خوابیدم. بعدها متوجه شدم که وقتی همه خوابند، مجتبی از اتاق بیرون می رود، گفتم: ناقلا حتماً جای دنجی گیر آورده و درس می خونه، قرارمون این نبود. باید سر از کارش در میاوردم. یک شب خودم را به خواب زدم. طبق معمول، سر ساعت از اتاق رفت بیرون. ظاهراً کتابی هم دستش نبود. شکّم بیشتر شد... » نوید شاهد شما را به مطالعه خاطرات ی از این شهید والامقام دعوت می کند.

نحوه انتخاب دوست از زبان شهید "محمود مقبلی"

خواهر شهید "محمود مقبلی" نقل می کند: «شهید مجتبی مداح یکی از دوستان برادرم بود که در دانشگاه تهران درس می خواند. در حالی که او حدود چهارده سال داشت. به او می گفتیم: چرا دوستانت را از بزرگ ترها انتخاب می کنی؟ می گفت: تنها به خاطر بزرگ بودنشون نیست. من دوستانم را از بین آدم های دین دار گلچین می کنم. بعضی از اونا بزرگتر از من درمیان، بعضی ها هم کوچکتر. اگه نظرتون به مجتبی است، اون از من خیلی جلوتره،خلاصه که مجتبی زودتر از او شهید شد و محمود بعد از شهادت مجتبی آرام و قرارش را از دست داده بود.» نوید شاهد شما را به مطالعه خاطرات ی از این شهید گرانقدر دعوت می کند.

خاطرات پرتقالى؛ مجموعه خاطرات طنز دفاع مقدس رزمندگان مازندرانى

كتاب « خاطرات پرتقالى» روايت طنز آميزى از خاطرات شيرين رزمندگان مازندرانى در دفاع مقدس است كه با قلم شيواى «جواد صحرايى» به تحرير در آمده و توسط انتشارات «سوره مهر» در سال 1390 به چاپ رسيده است.

او یک تنه یک لشگر بود؛ گذری بر زندگی شهید بسائی

شهید ستواندوم زرهی "محمدحسن بسائی" پیوسته در برابر تعدی هایی که در نظام طاغوت چه در ارتش و چه خارج از آن بر پیکر خود و جامعه فرود می آمد، رنج می برد و تا توان داشت در مقابل این ناملایمات مبارزه و ایستادگی می کرد و همیشه در ارتش طاغوت مورد آزار و اذیت قرار می گرفت. نوید شاهد آذربایجان غربی شما خوانندگان محترم را به مطالعه زندگی نامه این شهید گرانقدر دعوت می کند.

رمز ارتباط این شهید کردستانی با قم چه بود!

«وقتی فصل کشاورزی تمام می‌شد و به اصطلاح خرمن گندم را جمع می کرد، مقداری از محصول را کنار می گذاشت و می‌گفت این زکات امسال است، بعد برای ادای زکات به قم سفر می‌کرد و از اینکه به چه کسی و به کجا تحویل می‌داد ما بی اطلاع بودیم. با شهر قم در ارتباط بود و بویژه در سال 1357 این ارتباط بیشتر شده بود ... » آنچه خواندید گوشه‌ای از خاطرات فرزند شهید قنبری است که نوید شاهد شما را به خواندن متن کامل این خاطره دعوت می‌کند.

آرزو می‌کردم زیر شکنجه‌ها بمیرم، ولی اطلاعاتم را لو ندهم

زندانی را روی صندلی بلند آهنی می‌نشاندند، پاها را داخل منگنه‌های فلزی قرار می‌دادند و دستها را با منگنه‌های فلزی محکم می‌بستند، سپس با یک پتک به کلاه آهنی... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مبارز انقلابی «سید مرتضی نبوی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

پدر شهید پرویزی: حیا و وقار پسرم زبانزد خاص و عام بود

«نصر الدین آخرین باری که میخواست برگرده به خدمت سربازی انگار برگشتنش با قبل فرق می‌کرد، تا اون لحظه دوری از کسی آنقدر اذیتم نمی‌کرد اما این بار هنوز نصرالدین ازم جدا نشده بود دلتنگش شدم،خیلی حس عجیبی بود.» آنچه که خواندید بخشی از سخنان پدر شهید « نصر الدین پرویزی » است، که شما را به خواندن متن کامل آن دعوت می کنیم.

چشم بيدار جنگل | خاطرات خواندنی رزمندگان مازندرانى

کتاب «چشم بيدار جنگل» به موضوع خاطرات رزمندگان مازندرانى در مبارزه با نیروهای ضد انقلاب می پردازد. این کتاب توسط اداره كل حفظ آثار و نشر ارزش هاى دفاع مقدس استان مازندران گردآورى و در سال 1393 به چاپ رسيده است.

شام شهادت

شهید رضا رحمتی زاده همرزم شهید" اسمعلی فرهنگیان " روایت می کند: ارتباط بنده و ایشان خیلی دوستانه بود. من به ایشان گفتم: اول من شام شهادت تو را می خورم و ایشان می گفتند: خیر، اول من شام شهادت تو را می خورم.

خواهر شهید کریمی از دلتنگی های خود می گوید؛ پیکرش 40 روز در تانک سوخته ماند

خواهر شهید هاشم کریمی گفت: می خواست دشمن را نابود کند تا نزدیکی های مرز رفته بود که تانک او را با موشک می زنند و 40 روز پیکر سوخته ی برادرم در تانک می ماند .

تاو | روایتی از دلاورمردی رزمندگان دامغانی

کتاب "تاو" به قلم ابوالفضل عالمی روایت دلاوری گروهی از رزمندگان دامغانی است که به دلیل آشنایی با موشک تاو، نقش مهمی در شکست حصر سوسنگرد در دوران دفاع مقدس ایفا کردند.

شوت از پشت 18 قدم!

ساعت حدود یک شب بود صدای جیغ یکی از بچه‌ها همه را از خواب بیدار کرد. علی فرعون ارشد اتاق رفت جلو پرسید:"چی شده؟ چرا جیغ کشیدی؟"... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات آزاده و جانباز 50 درصد «صفرعلی عالی‌نژاد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

بوی عطر شهادت از محلات سنندج هنوز به مشام می‌رسد

28دی ماه سال 1365 مردم شهیدپرور شهر سنندج با تقدیم بیش از 220 شهید گلگون کفن که بیشتر آنان را شیر زنان و کودکان خردسال تشکیل می‌داد و بیش از 123 جانباز حماسه دیگری را خلق نمودند.

بارقه های امید1

کتاب "بارقه های امید" کاری از مجموعه فرهنگی شهید حسین غنیمت پور است که روایتی از سال ها گمنامی شهید«حسین رحیمی» را برای مخاطب به تصویر می کشد. این کتاب در دوجلد منشر شده است.

شهیدان زنده اند

محمدرضا، برادر شهید"محمداسماعیل سهرابی"، او را در خواب می بیند. شهید او را از یک اتفاق باخبر می کند... نوید شاهد سمنان شما را به خواندن خاطرات ی از این شهید عزیز دعوت می کند.
رئيس اداره هنرى اسناد و انتشارات بنياد شهيد و امور ايثارگران خبر داد:

توليد مستند 150 قسمتى خاطرات والدين شهدای استان مازندران

«عبدالرضا باقرى» رئيس اداره هنرى اسناد و انتشارات بنياد شهيد استان مازندران از تولید 150 قسمت مستند تاریخ شفاهی والدین شهدای اين استان با همکاری صدا و سیمای و اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس تا پایان سال جاری خبر داد.
طراحی و تولید: ایران سامانه