خاطرات - صفحه 17

navideshahed.com

برچسب ها - خاطرات
همرزم شهید "رحیم بلوچی" نقل می کند: «با رحیم سرباز بودیم. در لشگر 58 خدمت می کردیم. داشتند ما را از جنوب به غرب می بردند. رحیم به من گفت:حمید! من جنوب شهید می شم. با خودم فکر کردم که رحیم داره حرف های بی ربط می زنه. مدتی در غرب بودیم. بعد ما را به جنوب منطقه شرهانی آوردند. همدیگر را دیدیم. گفت:یادته بهت چی گفتم؟ آخرشه....» نوید شاهد سمنان توجه شما را به مطالعه ادامه این خاطره جلب می کند.
کد خبر: ۴۷۷۵۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۱

برادر شهید «صفت‌الله خرم‌جاه» از شهدای دوران دفاع مقدس، در روایت خاطرات برادرش می‌گوید: او سفارش می‌کرد که جبهه­‌ها را خالی نکنید و همیشه در صحنه باشید تا دشمن هوس خاک و مال ما را نداشته باشد.»
کد خبر: ۴۷۷۴۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۹

این دیار سربلند، فصل‏های سرخ و خونینی را پشت سر گذاشته است. روزگاری این پهناور دلیر، انارستان بود. انارهای عاشق، با سینه ‏های خونین، در همه جا رسته بودند.
کد خبر: ۴۷۷۳۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۸

ایرج یعقوب نژاد برادر" شهید حامد یعقوب نژاد"روایت می کند:"در احسان به افراد ضعیف کوتاهی نمی کرد به طوری که قسمت عمده ی همان حقوق کمش را هم به افراد نیازمند کمک می کرد. بسیار به نماز اول وقت مقید بود."
کد خبر: ۴۷۷۳۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۷

شهید "رضا قندالی" ششم آبان 43 در گرمسار به دنیا آمد. جوانی شوخ طبع و خندان بود. همرزمانش می گویند: خنده از لبانش نمی افتاد. وی در سال 66 در ماووت عراق شیمیایی شد و به شهادت رسید. نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، خاطرات ی از شفا دادن تا شوخ طبعی های این شهید گرانقدر را به نقل از خانواده و همرزمانش برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۴۷۶۳۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۷

بنام خداوند جان و خرد من پسرخاله و داماد شهید بزرگوار ایرج نصرت زاد، می خواهم چند خاطره را به عنوان نمونه از ایشان بیان کنم. ابتدا باید بگویم ایشان دارای صفات اخلاقی بی نظیر بودند از نظر مهر و محبت و با خانواده و اقوام تا با سربازان خودشان، فردی فروتن دین دار و شجاع بودند و به لباس مقدس نظامی عشق می ورزیدند.
کد خبر: ۴۷۵۹۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۸

پریسا نورایی- جانباز و خواهر دو شهید می گوید:((وقتی مادرم گریه می کرد من هم گریه می کردم. فکر می کردم قلبم درد می کند. دستم زخمی بود، اما بیشتر دلم برای خواهر هایم تنگ بود و مرتب چشمهایم را می مالیدم و گریه می کردم. ))
کد خبر: ۴۷۵۷۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۶

شهید «محمد امین امینی» بیش از سه بار در عملیات ها زخمی شد ولی هربار که زخمهایش بهبود می‌یافت جسورتر از قبل به دل دشمن می زد گویی ترسش از مرگ به کلی از بین رفته بود.
کد خبر: ۴۷۵۴۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۳

«من رو جایی بشورین که شهدا را شستن! کمتر از آرزو ها و خواسته هایش حرف می زد، اما این جمله را جوری گفت که حس کردم شبیه وصیت است. بر خودم لرزیدم و گفتم:مادر جان! الآن شهید کجا بود که تو را اونجا بشورن؟ چیزی نگفت. اما می دانست لحظات آخر است...» آنچه خواندید بخشی از خاطرات مادر شهید "مرتضی طحان چوب مسجدی" است. نوید شاهد سمنان به مناسبت شهادت جانباز شهید"مرتضی طحان چوب مسجدی" در دو بخش خاطرات ی از ایشان را برای علاقمندان منتشر می کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات که به نقل از مادر این شهید بزرگوار است جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۷۵۴۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۳

کتاب «بليط بهشت» بر اساس خاطرات جانباز "رضا دادپور" با قلم برادران «حسن و حسين شيردل» به رشته تحرير در آمده است. این کتاب توسط انتشارات «كنگره سرداران و ده هزار شهيد استان مازندران» به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۷۵۴۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۲

خاطرات محمد درویشی از دفاع مقدس؛
همين که وارد شهر بصره شديم، ازدحام جمعيت در سراسر خيابانها و پشت بام ها موج ميزد. بعضي از استقبال کننده ها رقص عربي مي کردند، عده اي هم ما را مورد تمسخر قرار ميدادند، برخي سلاح دستشان؛ چوب و چماق، شيشه، آجرپاره، سنگ، دشنام و آب دهان بود.
کد خبر: ۴۷۵۳۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۱

شهید «یونس خدری» از شهدای دوران دفاعِ مقدس است که بعد از تحمل آلام جانبازی به شهادت رسید. او خاطرات خودنوشتی دارد که از دلاوری‌های هم‌رزمانش یاد می‌کند. در ادامه این خاطره را می‌خوانید.
کد خبر: ۴۷۵۳۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۱

شهید «سعید رحمانی‌مورودی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. از او خاطره خودنوشتی در دست داریم که حال و روز رزمندگان عملیات خیبر را تشریح کرده است. آن را در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۴۷۴۹۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۶

«شرایط سختی بود در سنگر نشسته بودیم که ناگهان آتش سنگینی آمد و دوستان من که کنار من بودند شهید شدند و یه ترکش بزرگ هم نزدیک من افتاد. تا مدتها با خودم فکر می کردم که این چه اتفاقی بود؟ برادرم در خواب گفته بود که به ملاقاتش میروم! وقتی آمدم سمنان مادرم تعریف کرد که ما شنیدیم عملیات است و من رفتم بالای پشت بام. اونجا شروع کردم به دعا خواندن و دعا کردن برای تو. بعداً متوجه شدم که دعای مادرم این ماجرا رو تغییر داد.» آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد سمنان با "عبدالمجید نصیری" برادر شهید "عبدالحمید نصیری" است که توجه شما را به خواندن متن کامل این گفتگو جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۷۴۷۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۳

شهید «نعمت الله احمدی» با مشاهده اعمال خشونت بار و ظلم و ستم ضد انقلاب نسبت به مردم بیگناه داوطلبانه به خدمت مقدس سربازی رفت و می‌گفت جدای از وظیفه قانونی وظیفه شرعی ماست که در برابر ظلم ساکت ننشینیم و چون بزدلان خود را در پستوی خانه‌ها قایم کنیم. برای ادامه خاطرات خواندنی خواهر شهید نعمت الله احمدی با ما همراه باشید.
کد خبر: ۴۷۴۴۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۹

نوید شاهد استان کرمان، ویژه نامه سردار شهید «حاج یونس زنگی آبادی» که شامل مجموعه ای از مطالب زندگی نامه، وصیت نامه، آلبوم تصاویر و خاطرات این شهید است را در اختیار علاقه مندان قرار داده است.
کد خبر: ۴۷۴۲۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۶

خاطرات دکتر «کرامت یوسفی» از دوران دفاع مقدس؛
نيروهاي دمكرات و كومله تپه ی مشرف به بیمارستان الله اكبر را گرفتند، بيمارستان را محاصره كردند و به رگبار بستند، دقيقاً مثل زماني كه تگرگ روي شيرواني مي خورد و صدا مي دهد، گلوله به در و ديوار اتاق ما مي خورد.
کد خبر: ۴۷۴۱۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۵

شهید "سیامک افرادی" شهیدی از خطه پایتخت ایران،تهران بزرگ است. او بهمن سال 64 در فاو عراق شربت شهادت نوشید. در ادامه نوید شاهد سمنان شما را به خواندن خاطرات ی از این شهید گرانقدر دعوت می کند. این خاطرات از مادر،خواهر و همرزم این شهید گرانقدر نقل شده و "ماجرای اشک های ارزشمند" یکی از این مجموعه خاطرات است که در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۴۷۴۱۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۴

علی بخش حجتی پور، همرزم شهید" حاجیعلی نور علی پور" روایت می کند:(( گفت می خواهم اگر دشمن حمله کرد به چند طریق مقابله کنم تا فکرکنند تعداد ما زیاد است. اگر هم درگیری رخ داد تو به هیچ وجه اینجا نمان. من را جا بگذار و خودت با بولدوزر برگرد چون بولدوزر برای ما خیلی مهم است .))
کد خبر: ۴۷۴۰۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳

«یکسری از اسرای عراقی را سوار کمپرسی کردیم. یک بچه سیزده چهارده ساله را برای حفاظت از اسرا روی تاج کمپرسی گذاشته بودیم. زمانی که ماشین به طرف شهر در حال حرکت بود، این برادر از بالا پرت شد میان عراقی ها. آنها هم این بچه را بلند می کنند و دوباره او را می گذارند روی تاج کمپرسی.» آنچه خواندید مصاحبه رادیویی با شهید رضاعلی اعرابیان است که نوید شاهد سمنان شما را به خواندن این مصاحبه دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۴۰۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳