خاطرات شفاهی والدین شهدا - صفحه 17

خاطرات شفاهی والدین شهدا
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

فیلم/ وقتی پیکر پسرم را دیدم چشم هایش را باز کرد

مادر شهید «حجت الله ملک پور» گفت: وقتی روی پیکر پسرم را برداشتند نگاهش که کردم چشم هایش را باز کرد در حالی که همه میگفتند بسته است.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

«حمیدرضا» به خواندن نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد

شهید «حمیدرضا عزیزی» از شهدای ارتش استان ایلام است که مرداد ماه ۱۳۶۵ در جبهه قلاویزان به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پدر شهید می‌گوید حمیدرضا به عبادت مخصوصاً نماز اول وقت خیلی اهمیت می‌داد. در ادامه فیلم این مصاحبه تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

برای رفتن به جبهه لحظه‌ شماری می‌کرد

مادر شهید «هادی زینل زاده» از فرزند خود چنین می‌گوید: از لحظه‌ای که متوجه شد جنگ شده گریه می‌کرد و لحظه‌ شماری می‌کرد تا به جبهه برود. همیشه به من می‌گفت مادر تقصیر از شما است که نمی‌گزارید من به جبهه بروم. وقتی بی‌تابی هادی را دیدم راضی شدم به جبهه برود. فیلم مصاحبه با این مادر شهید معزز را در ادامه ببینید.
خاطرات شفاهی مادران شهدا

نوجوانی که شوق شهادت داشت

زیورغریبی مادر شهید «اروج براتی» می‌گوید: «چون همسر و برادرم در جبهه بودند، به او می‌گفتم: شما پیش من بمان و به جبهه نرو. او در پاسخ گفت: نمی‌توانم در خانه بمانم و شهید شدن دوستانم را ببینم. ولی من باز درخواستم را تکرار می کردم و دفعه بعد گفت: مگر خون من از بقیه رنگین‌تر است... اگر شهید شوم، افتخاری است که نصیب هرکس نمی‌شود.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

فرزندم همیشه لبخند بر لب داشت

شهید «عبدالحسین چادله» در عملیات والفجر ۱۰ اسفندماه ۱۳۶۶ جبهه شاخ شمیران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. وی چون خودش بسیار خوش برخورد و همیشه لبخند بر لب داشت مدام توصیه می کرد در سوگ من زیاد غمگین نباشید، زیرا دشمنان اسلام را خوشحال می‌کنید، بدانید که صبر و استقامت شما چشم آنان را کور می‌کند. در ادامه فیلم این مصاحبه شفاهی تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

خداوند پسرم را منحصر به فرد آفریده بود

مادر شهید «خسرو بهرامی» از فرزند خود چنین می گوید: خداوند پسرم را منحصر به فرد آفریده بود. او با اخلاق بود و حوصله زیادی را به خرج می داد و اگر کسی از او درخواستی می کرد دست رد به سینه او نمیزد. فیلم مصاحبه با این مادر شهید معزز را در ادامه ببینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

«شهادت» افتخار یک مادر

ساره یوری مادر شهید «مهدی لیاقی» می‌گوید: «زمانی که خبر شهادتش را به من اطلاع دادند، نمی‌دانستم باید خوشحال باشم که فرزندم در راه دفاع از خاک کشورش به مقام شهادت رسیده است یا از اینکه فرزندم را از دست داده‌ام، ناراحت باشم... هر کاری می کردم نمی‌توانستم باور کنم تا اینکه پیکرش را برای من آوردند.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

استقامت یک مادر شهید

شهید «ایرج شرافت دارگانی» از شهیدان هشت سال دفاع مقدس است. مادر این شهید والامقام روایت می‌کند: «قبل از شهادتش از من خواهش کرد: مادر می‌خواهم ببینم استقامتت چقدر است. اگر سر خاک شهیدان رفتی، اول سر خاک شهید دیگر برو، بعد به سر خاک من بیا.»

فیلم/ 14 سال منتظر آمدن بهروزم نشستم

مادر شهید «بهروز تفنگ ساز» با بیان اینکه سال ها منتظر آمدن بهروزم نشستم، گفت: سرانجام با آمدن خبر شهادت پسرم ۱۴ سال انتظار به پایان رسید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

لباس‌های خاکی حسن آقا، یادگاری‌های بعد از او

شهید «حسن جعفرآبادی‌فرد» از شهیدان هشت سال دفاع مقدس است. مادر این شهید والامقام روایت می‌کند: «8 یا 9 سال بود که حسن آقا شهید شده بود، یک روز ساکش را از جبهه آوردند؛ رخت‌ و لباس‌ها و کیف پول و پلاکش توش بود، همه رخت‌هایش خاکی بود، رخت‌هایش هنوز هست، گذاشتم بالای رخت‌خوابم.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

پسرم دانش آموز بود

شهید «ولی الله میرزایی» از شهدای دانش آموز استان ایلام است که فروردین ماه ۱۳۶۶ در جبهه چنگوله به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهید می‌گوید: پسرم تنها هفده بهار از عمرش گذشته بود که شهید شد، همیشه دلتنگ دوریش هستم. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
خاطرات شفاهی مادران شهدا

بدرقه عاشقانه یک مادر

جهان‌آرا حمیدی مادر شهید «رسول احمدی» می‌گوید: زمانی که می‌خواست به جبهه اعزام شود، به من گفت: در خانه بمان و مرا تا همینجا بدرقه کن. پرسیدم‌ چرا؟ در جواب گفت: یکی از همرزمانم مادرش فوت کرده است دوست ندارم احساس بی‌مادری کند، من در جواب گفتم: مادر او نیز می‌شوم و هر دو را از زیر قرآن بدرقه کردم. در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
قسمت دوم گفتگو با مادر گرامی شهید مجید عبدوس

او همیشه بهترین نوع شهادت را طلب می‌کرد/ می‌خواست مانند حضرت زهرا (س) باشد

شهید «مجید عبدوس» متولد تهران، از شهدای دفاع مقدس است. در این کلیپ مادر گرامی این شهید گرانقدر نقل می‌کند: «مجید دوست داشت مفقودالاثر شود. می‌گفت: مثل حضرت زهرا (س) می‌خواهم مفقود باشم تا اجر شهادتم بیشتر باشد. او بهترین نوع شهادت را طلب می‌کرد.» این کلیپ با عنوان «چراغ محله» با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و صدا و سیمای مرکز این استان تهیه شده است. نوید شاهد سمنان شما را به دیدن قسمت دوم این گفتگوی زیبا دعوت می‌کند.
خاطرات شفاهی والدین شهید ترور؛

میعادگاه همیشگی«مهدی» مزار شهدای گمنام بود

شهید «مهدی درویشی» از شهدای ترور استان ایلام است که شامگاه آخرین روز بهمن ۱۳۷9 در مصاف با منافقین کوردل مهمان سفره نور شد. با شهدای گمنام ارتباط قلبی داشت و میعادگاه همیشگی اش مزار شهدای گمنام بود در ادامه فیلم مصاحبه با والدین شهید تقدیم حضورتان می شود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

پیکر سوخته‌اش را آوردند

پدر «شهید احمد آقاباباگلی» گفت: بعد چند روز از اعلام خبر شهادت احمد، پیکر سوخته‌ اش را آوردند.
خاطرات شفاهی والدین؛

هیچ چیز جلودار رفتنش به جبهه نشد

مادر شهید محمد چلبی درباره فرزند شهیدش گفت: بعد از سربازی برایش نامزد کردم که شاید از رفتن پشیمان شود، ولی با همه وابستگی‌های به جبهه رفت و پیکرش را برایمان بازگرداندند.
خاطرات شفاهی خانواده و همرزمان شهید؛

شهادت در پیش داریم، پس با کار نیک در راه وطن توشه با خودتان ببرید

شهید «حجت الله جابری» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام که به گفته همرزمانش به دینداری و خوش اخلاقی مشهور بوده و بارها به همرزمانش یادآوری می کرد ما در این راهی که قدم گذاشته ایم شهادت در پیش داریم، پس با کار نیک در راه وطن توشه با خودتان ببرید.
خاطرات شفاهی مادر پنج شهید در سالگرد شهادت؛

وقتی شنیدم بمب به سنگر بچه ها اصابت کرده به طرف بیابان فرار کردم

شهیدان «فریبا، فوزیه، سعدیه، سمیه و حمزه» سلیمانی فرزندان کریم از شهدای بمباران جنگ تحمیلی هستند که سی ام خرداد ماه ۱۳۶۷ در روستای سرنی به درجه رفیع شهادت نایل آمدند. مادر گرانقدر شهیدان سلیمانی: فرزندانم در سنگر پناه گرفته بودند و من رفته بودم از چاه آب بیاورم که بمباران هوایی شروع شد. من اینقدر هول شده بودم که کفشهایم را دستم گرفتم، عین تگرگ گلوله می‌بارید، همه لباسهایم ترکش بود، وقتی شنیدم بمب به سنگر بچه‌ها اصابت کرده از ترس به طرف بیابان فرار کردم... فیلم مصاحبه دلتنگی‌های این مادر داغدیده در ادامه تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطرات شفاهی مادران شهدا

«احمد» عاشق لباس پاسداری بود

ربابه جعفری‌ صرمی مادر شهید «احمد رستمی» می‌گوید: «احمد در زمان شروع جنگ به دلیل سن کم و جثه کوچکش اجازه رفتن به جبهه را نداشت، از این رو وقتی وارد کمیته انقلاب اسلامی شد، پاسدار افتخاری آن کمیته شد. لباسش را خیلی دوست داشت و از آن مراقبت می‌کرد می‌گفت: این لباس بیت المال است.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
خاطرات شفاهی مادران شهدا

«حسین» طاقت دوری از مادر را نداشت

مه‌لقا محمودی‌قوشه‌گنبدی مادر شهید «حسین جان‌درمیان» می‌گوید: «آخرین بار که او دیدم، با قرآن و آب بدرقه‌اش کردم قرار بود این بار که بیاید دنبال شغل مناسب باشد. وقتی با دیگر بچه‌ها که در خانه بودند، بدرقه‌اش کردیم، بعد از چند دقیقه دیدیم به بهانه اینکه چیزی جا گذاشته است، وارد خانه شد و دوباره خداحافظی کرد.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
طراحی و تولید: ایران سامانه