قسمت نخست خاطرات شهید «عبدالله کاتبی»
مادر شهید «عبدالله کاتبی» نقل میکند: «گفتم: مادر! اینا چیه توی سرت گیر کرده؟ گفت: حناست. میبینی عراقیها چه حنایی سرمون میمالن؟ کمی که موهایش را زیرورو کردم، دیدم خون و خاک روی سرش خشک شده.»
کد خبر: ۵۴۵۳۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶
قسمت سوم خاطرات شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی»
دختر شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی» در اشعاری خطاب به پدرش مینویسد: «از خودم میپرسم، شهید محمدحسین قربانی، که چرا این شب یلدایی من، متفاوت شده با هر شب یلدای دگر، و فقط میدانم، که همین ثانیهها را به تو محتاجم و بس، به تو و مهر تو، آری، به نوازشهایت، به تو محتاجم من، کاش بودی، ای کاش.»
کد خبر: ۵۴۵۲۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶
قسمت دوم خاطرات شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی»
خواهر شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی» نقل میکند: «مردم روستا میگفتند: بعضی شبها که از بیرون به خانه برمیگردیم، میبینیم که کنار حیاط، مقداری قند، روغن، برنج و از این قبیل چیزها گذاشتهاند و هیچوقت نمیفهمیدیم این وسایل از کجا آمده است، اما بعد از شهادت ایشان، دیگر از این کمکها خبری نبود.»
کد خبر: ۵۴۵۲۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۴
قسمت نخست خاطرات شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی»
همسر شهید «محمدحسین قربانی محمدآبادی» نقل میکند: «شب دوازدهم محرم ۱۳۶۰ بود. محمدحسین خیلی خوشحال بود و مدام خدا را شکر میکرد. وقتی علت خوشحالیاش را جویا شدیم، فهمیدیم که دومین فرزند او نیز به دنیا آمده است. برای دیدن فرزندش لحظه شماری میکرد. یک ماه بعد، فرزند یک ماهه محمدحسین، به استقبال پیکر پاک پدر آمده بود.»
کد خبر: ۵۴۵۱۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۳
قسمت دوم خاطرات شهید «محمدرضا باشی زرگرآبادی»
مادر شهید «محمدرضا باشی زرگرآبادی» نقل میکند: «بالای سر جنازه نشستم. خواستم گونه محمدرضا را ببوسم. چشمهایش را تا نیمه باز کرد و لبخندی زد که دندانهایش دیده شد. یکی از پاسدارها میگفت: اولین مادر و شهیدی است که میبینیم اینگونه با هم وداع میکنند.»
کد خبر: ۵۴۵۰۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۲
گفتگو با مادر شهید «مرتضی قاسمی»/ قسمت چهارم
مادر شهید «مرتضی قاسمی» در این کلیپ نقل میکند: «به امام حسین گفتم: فرزنم فدای تو شده، او را بپذیر.»
کد خبر: ۵۴۵۰۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۲
کتاب «مسافر انارستان» براساس خاطرات واقعی و سبک زندگی شهید «عبدالنبی یحیایی» به روایتگری خانواده، دوستان و همرزمانش به صورت داستانهگونه در انتشارات حماسه یاران به نویسندگی «لیلا خجستهراد» منتشر شد.
کد خبر: ۵۴۵۰۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۲
قسمت نخست خاطرات شهید «محمدرضا باشی زرگرآبادی»
شهید «محمدرضا باشی زرگرآبادی» در کارت عروسیاش مینویسد: «محمدرضا باشی زرگرآبادی و مطهری نژاد، با هم میثاق میبندند تا با اتحاد خود رسالت و حراست از انقلاب را در یک سنگر به انجام برسانند.» نوید شاهد سمنان به مناسبت سالگرد شهادت وی، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۴۴۹۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۰
مادر شهید «ابوالفضل جعفریان» نقل میکند: «یک شب در اتاق نشسته بود و در حال جلد کردن کتاب قطوری بود. گفتم: این کتاب چیه؟ مال خودته گفت: آره، امروز بالاخره تونستم بخرمش. نهج البلاغه است. این کتاب رو بخونین تا روز قیامت شرمنده امام علی نشین.» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید گرانقدر دعوت میکند.
کد خبر: ۵۴۴۸۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۹
مادر شهید «مسعود جدیدی» نقل میکند: «مسعود گفت: مامان! وقتی محرم و صفر میرم مسجد، خیلی دلم میگیره و ناراحت میشم. مهاش دلم میسوزه، فکر میکنم چرا زمان امام حسین (ع) نبودم تا بهشون کمک کنم.» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز دانشجو، خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۴۴۷۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۶
مادر شهید «عزیزالله قصاب» نقل میکند: «همسرم گفت: سید جان! عزیزالله به خواب یکی از همسایهها آمد و گفت لباسمو بدین به سید صادق. بالاخره ساک عزیزالله را پیدا کردیم و لباسهایش را یکجا بخشیدیم. او به خوابم آمد و گفت ...»
کد خبر: ۵۴۴۶۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۴
مادر شهید «رحیم قدس» نقل میکند: «همان شب، آری همان شب که او شهید شد در ارتفاعات پنجوین عراق، دخترم فاطمه به خوابم آمد. از در وارد شد و گفت: مادر! هم تبریک بهت میگم و هم تسلیت! رحیم شهید شده.»
کد خبر: ۵۴۴۵۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۳
گفتگو با مادر شهید «مرتضی قاسمی»/ قسمت اول
در این کلیپ مادر شهید «مرتضی قاسمی» نقل میکند: «مرتضی گفت: مادر! من ذخیره آخرت تو هستم.»
کد خبر: ۵۴۴۵۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۳
پدر شهید «محمدقلی نیرنگی» نقل میکند: «زمانی که آیتالله بهشتی به شهادت رسید، او تا یک هفته غذا نمیخورد. میگفت: «ما باید انتقام خون این شهید و شهدای دیگر رو بگیریم.»
کد خبر: ۵۴۴۳۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۸
قسمت دوم خاطرات شهید «سید محمد آقاشنایی»
همرزم شهید «سید محمد آقاشنایی» نقل میکند: «بعد از این که از پارکینگ خارج شدیم، از زیرگذر به فلکه آب رسیدیم. من کنار فلکه ایستادم و گفتم: حالا آدرس بده تا زودتر بریم دکتر. حاجی یه نگاه به من کرد و در حالی که میخندید، برگشت به حرم امام رضا (ع) اشاره کرد و گفت: دکتر آقاست!»
کد خبر: ۵۴۴۳۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۸
قسمت نخست خاطرات شهید «سید محمد آقاشنایی»
فرزند شهید «سید محمد آقاشنایی» نقل میکند: «هر شب جمعه سیدی به خوابش میآمد و او را به زیارت امام رضا (ع) میبرد. علت را پرسید. سید گفت: پُل چوبی که درست کردی، مزدت رو امام رضا (ع) در این توفیق زیارت داده.»
کد خبر: ۵۴۴۲۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۷
قسمت چهارم خاطرات شهید «محمدحسین اشرف»
خواهر شهید «محمدحسین اشرف» نقل میکند: «قاب عکس محمدحسین را که روی پیشخوان بود برداشت و شروع کرد به صحبت با پسرش و گفت: «آفرین پسر! تو درباره مادرت چی فکر کردی؟ هان! چی فکری کردی؟ به نظر تو با چهار تا جواب سر بالا و هیچی نیست، آدم میتونه اضطراب دل مادرش رو آروم کنه؟ نه بچه! نه! فکر نکن نفهمیدم.»
کد خبر: ۵۴۳۸۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۱
قسمت سوم خاطرات شهید «محمدحسین اشرف»
خواهر شهید «محمدحسین اشرف» میگوید: «شبی با سطلی پر از برف وارد سنگر شد. ظرف رو روی چراغ گذاشت. برفها آرامآرام آب شد. به بچهها گفت: نماز شب خونهاش به صف!»
کد خبر: ۵۴۳۸۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۳۰
قسمت دوم خاطرات شهید «محمدحسین اشرف»
همرزم شهید «محمدحسین اشرف» نقل میکند: «بعضی از روزها صبح که از خواب بیدار میشدیم لباسهامون رو تمیز و شسته شده میدیدیم و همه به هم دیگه شک میکردیم. دفعه آخر لباسها علاوه بر شسته شدن معطر هم شده بودن، آن بار از بوی عطر لباس همه فهمیدیم کار کی بوده.»
کد خبر: ۵۴۳۷۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۹
قسمت نخست خاطرات شهید «محمدحسین اشرف»
خواهر شهید «محمدحسین اشرف» نقل میکند: «گفتم: ای بابا باز هم روزهای؟ مگه تو چقدر روزه قضا داری؟ گفت: این روزهها جریمه است نه بدهی. گفتم: داداش جان! یک جوری حرف بزن که ما هم بفهمیم. گفت: یک خرده فکر کنی میفهمی آدم کی جریمه میشه. ...»
کد خبر: ۵۴۳۶۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۸