آخرین اخبار:

شهید محمدحسن آتش جامه

شهید محمدحسن آتش جامه

نام پدر: احمد
تاریخ تولد: 1341/6/3
تاریخ شهادت: 1361/4/10
محل شهادت: پاسگاه زید
مشاغل: کشاورز
محل تولد: قم - قم - قم
علت شهادت: ...........
محل دفن: بلوک: نام گلزار:امامزاده ابراهیم شهر:قم - قم
محمد حسن آتش جامه

خصوصیات اخلاقی شهید:

خیلی ساده و بی­ریا بودند و همیشه هر کاری را برای رضای خدا انجام می­دادند. بیشتر کارها را فی سبیل الله انجام می­دادند و خیلی خیلی مظلوم بودند.

یک روز که پای در دل و خطرات جبهه نشستم می­گفت: خواهر جان از خودم نمی­گویم از بچه­ها می­گویم، بچه­هایی که با هم هستیم خیلی خیلی مظلوم هستند. در منطقه کله قندی که هستیم جوری قاطر را تربیت کرده­اند که از یک مکانی که یک طرفش کوه و طرف دیگرش درّه است خیلی راحت حرکت می­کند و کمک رسانی و مهمات به رزمنده را از آن قسمت دیگر می­برند. و اگر بخواهیم از آنجا عبور کنیم باید جای پای خود را با جای پای قاطر تنظیم کنیم. می­گفت به هیچ وجه نمی­توانیم جلوتر از قاطر حرکت کنیم و در قسمت منطقه غرب که هستیم بچه­ها با آن خطرهایی که وجود دارد واقعا شجاعانه و مظلومانه عمل می­کنند و چفیه­هایی را خریده بود که پدرم از او پرسید که اینها را برای چه خریده­ای گفت: پدر جان نگویم بهتر است. از کجایش بگویم، از اینکه با این چفیه­ها مجروحین و بچه­ها را به عقب برمی­گردانیم؟

ـ روزی که برای مرخصی آمده بود گفت وصیت نامه­ام را کار دارم، وقتی وصیت­ نامه­اش را خواندیم فهمیدیم که از شهادت خبر داشت. وقتی که جنازه­اش را بعد از 14 سال و هشت ماه آوردند تعدادی استخوان را مشاهده کردیم. یکی از اقوام گفت اینها چیست می­آورند و دل خانواده شهدا را به درد می­آورند این استخوان­ها معلوم نیست که برای خود شهید باشد. یک منطقه­ای است که چندین شهید با هم هستند و موقع آوردن جنازه­ها اصلا معلوم نمی­شود که هر کدام متعلق به کدامین شهید است. در عالم خواب همان بنده خدائی که این صحبتها را کرده بود می­بیند بالای سر شهید محمد حسن آتش جامع تابوتی گذاشته شده است کنجکاو می­شود و دقایقی به تابوت نگاه می­کند یکدفعه نوری از تابوت به طرف آسمان بیرون می­آید، با خودش می­گوید اینجا مزار پسر خاله شهیدم است، این نور چیست؟ مشاهده می­کند که شهید با ظاهری زیبا که خیلی زیباتر از چهرۀ دنیویش است با لباس دامادی کت سرمه­ای و شلوار شیکی ایستاده و به او می­گوید بیا جلو. تو گفتی که این استخوان­هایی که درآوردند مال من نیست. نگاه کن من خودم هستم و به آن ثابت کرده بود که این حرفها را نزند و او را شرمنده کرده بود و از آن واقعه و خواب دخترخاله شهید تا یک مدت دچار تضعیف روحیه می­شود و از آن پس زنی مومن، متدین و مخلص شهدا و در یک کلام خانمی بهشتی از نظر همه شده است و این است معجزۀ شهدا بر روی انسانهای تاریک دل و عجیب معجزه­های است خدایی شدن.

ـ شهید روی حجاب خیلی تأکید داشت و به نماز اول وقت بسیار اهمیت می­داد و از همان ابتدای بچگی نماز اول وقتش ترک نمی­شد. قبل از اینکه برود جبهه خیلی فعالیت داشت و خیلی انقلابی حرکت می­کرد با یک رمز با اهالی محل به پشت بام می­رفتند و ندای الله اکبرشان تمام فضای محل را می­گرفت و جوری صدا را شناسایی می­کردند کماندوها که یکدفعه صد تا تیر به طرف پشت بام منزلمان اصابت می­کرد و همه جا را سوراخ سوراخ می­کردند. شبهای زمستان در اوج سرما کرسی بالای پشت بام می­گذاشتند تا راحت بتوانند کارشان را انجام دهند.

ـ در عملیات رمضان همه بچه­ها قتل عام شدند و قسمتهایی از منطقه را تیر ریخته بودند که بچه­ها داخل تیرها خفه شدند و عده­­ای از رزمنده­ها گم شدند و یک حالتی بود که عملیات به نوعی لو رفته بود و شهید محمد حسن با چند تن از رزمنده­ها تا پاسگاه زید عراق کشیده شدند، یک تانک که از طرف دشمن می­آمد بیشتر بچه­ها را زدند در آن موقع می­گویند که شهید طاقت نیاورد و بلند شد با آرپی­جی زن شروع به حمله کرد و یک جیپی آنجا بود که بچه­ها سوار آن شدند و شهید در حالتی تانک دشمن را هدف گرفت و تانک آتش گرفت در همان لحظه تیری به پهلویش اصابت می­کند و از ماشین به طرف زمین می­افتد و به همرزمانش می­گویند شما بروید در گرمای طاقت­فرسای تابستان بدون خوردن آب، در دل دشمن بر خاک می­افتد و معلوم نیست چه بلایی سر جنازه­اش می­آورند.

شهید چند آرزو داشت: 1ـ مثل حضرت زهرا قبرش مخفی بماند. 2ـ عین حضرت پهلویش مجروح شود.

آتش جامه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اینجانب محمد حسن آتش جامه طبق دستور خدا رسول و اطاعت از فرمان امام و رهبر عظیم الشأن بر خود لازم دانستم که عازم جبهۀ جنگ حق علیه باطل شوم جهت حفظ اسلام و قرآن و کشوریم و هیچ چیزی مرا وادار نکرده مگر عقلم، ایمانم و پیروزی و امیدوارم همگان با پیرزی از دین و ایمان و قرآن در رسولشان اسلام را حفظ نموده و لشگر کفر را نابود سازند. این جانب هم وظیفه دارم و مسئولم تا دشمن هست و من زنده ام از پای ننشینم.

بر پدر و مادرم لازم میدانم و سفارش میکنم در رابطه با امانت خداوندی بی صبری نکنند. ما همه امانت های خداوند هستیم و امیدوارم خداوند از ما راضی باشد و ما و شما پدران و مادران امانت خداوند را طبق رضایت خود بر خدا تحویل دهید و این ممکن نمی شود مگر به راه حق فرستادن و در فراق او صبر نمودن تا از این طریق این خدا و اسلام یاری شود. از پدر و مادرم می خواهم مرا حلال کنند چون زحمت زیادی برای من کشیده اند. از برادرانم می خواهم راه سرخ حسین را پیشه کنند و از خواهرانم می خواهم راه حضرت زینب سلام الله علیها السلام را ادامه دهند. راضی نیستم در فراق من بی قراری کنند سر مزارم و پشت سر جنازه ام گریه بلند نکنند تا دشمن شاد نشود. هر وقت دلشان تنگ شد برای عزیز زهرا حسین مظلوم و اهل بیتش گریه کنند و به شما خانواده ام سفارش میکنم اگر جنازه ام پیدا نشد قصه نخورید ان شاءالله وقتی راه کربلا باز شد موقعی که مشرّف به زیارت آن حضرت شدید یادی از شهید خود بکنید. این را هم بگویم اگر جنازه ام پیدا شد هر جا که سپاه تصمیم گرفت مرا خاک کنید. مهم نیست کجا خاک باشد مهم آن است که خدا من را قبول کند ان شاء الله.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر بکاه و به عمر او بیفزا.

بسیجی مخلص خدا عاشق کربلا محمد حسن آتش جامه 1/10/59

محمد حسن آتش جامه

محمدحســن آتش جامه در ســوم شهريور 1341 ،در شهرستان قم به دنيا آمد. پدرش احمد، كشاورزي مي‌كرد و مادرش معصومه نام داشت. تا چهارم ابتدايي درس خواند. كارگر كشاورز بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. ششم مرداد 1361 ،با سمت آرپيجي زن در پاسگاه زيد عراق بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. پيكر او مدتها در همان منطقه بر جا ماند و پانزدهم بهمن 1375 ،پس از تفحص در گلزار شهداي امامزاده ابراهيم زادگاهش به خاك سپرده شد.

چندرسانه‌ای
طراحی و تولید: ایران سامانه