دانشجوی شهید «محمدرضا کبیری» پس از ماهها حضور در جبهههای حق علیه باطل در آخرین اعزامش به همراه 5 تن از برادرانش در عملیات کربلای چهار شرکت کرد.
کد خبر: ۵۵۵۹۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
«بسیار شوخی میکرد و بچهها را میخنداند. اما شوخیهای او هیچگاه از چارچوب مسائل شریعی و اخلاقی خارج نمیشد و در بین بچههای رزمنده جذابیت خاصی داشت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «حجتالله صنعتکارآهنگریفرد» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۵۹۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۳
برگرفته از کتاب معلم شهر؛
«استقبال دانشآموزان در هر مدرسهای که شهید چگینی در آن تدریس داشت بهحدی بود که تمام دبیران عربی و انگلیسی به خالی بودن کلاسهایشان اعتراض داشتند ...» ادامه این خاطره از شهید ترور معلم «قدرتالله چگینی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۵۸۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
پایگاه خبری نوید شاهد بوشهر تصاویر کمتر دیده شده از شهید هنرمند «مصطفی انجم افروز» برای علاقمندان منتشر کرد.
کد خبر: ۵۵۵۷۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«قلب تو آسمانی است که هیچ یک از ستارگان آن یارای صحبت کردن درمورد بیکرانی، چون تو را ندارد، روی زلال در قلب تو جاری است که کویر خشک قلب ما را طراوت میبخشد و حالای شهید در کهکشانها راهنمایم باش و یاریم کن ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۵۷۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۰
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«بچهها هر کدام احساس خود را درباره اتفاقات احتمالی مثلاً شهادت یا مجروح شدن بیان میکردند که نوبت به من رسید. پرسیدند شما دوست داری، چه بر سرت بیاید؟ من گفتم که دوست دارم شهید شوم ولی فکر میکنم سعادت نداشته باشم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۵۷۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۰
برگی از خاطرات جانبازان؛
«محله ما آمار ترورش بالا بود به همین دلیل وقتی مادرم از من بیخبر میماند و یا ساعتی از شب میگذشت با چادر نماز تا سر چهارراه فلسطین کنونی میآمد و خیلی از شبها هنگام مراجعت به خانه، او را در آنجا میدیدم و بارها از او خواهش کرده بودم که تا این حد نگران نباشد اما مادر بود و نمیشد جلوی بیتابیاش را گرفت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز سرافراز «عمران ثقفی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۵۶۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۷
خاطرات شهید «میرزاعلی دریکوند» به نقل از همرزم شهید؛
همرزم شهید «میرزاعلی دریکوند» می گوید: شهید همیشه چهره ی خندانی داشت و پشت سیم خاردارهای دشمن هم با صدای بلند می خندید و بارها برای این کار با او دردسر داشتیم.
کد خبر: ۵۵۵۵۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۸
«همه ما برادران، خواهران و مادربزرگ پیرم مدیون مادرمان هستیم که زینبوار از ما نگهبانی و پرستاری کرد و هرگز ذرهای از پاسبانی و محبتهای مادرانهاش در آن شرایط سخت و مشقتبار کوتاهی نکرد ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «دکتر پرویز لطفی» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۵۵۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۶
«همیشه به توصیه ایشان به بهانه بازی به منزل همکلاسیهایمان رفته، سپس در درسهایی که ضعیف بودند آنها را کمک میکردیم ...» ادامه این خاطره را از سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» همزمان با سالروز این شهید بزرگوار در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۵۳۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۲
«اینطور مواقع حمید نقش میانجی را بازی میکرد شروع میکرد به صحبت «آروم باش خانم. آخه این بچهها اینطوری با نشاط بازیکنن خوبه یا خدای نکرده مریض باشن و توی خونه افتاده باشن؟ اینطوری پرجنبوجوش باشن خوبه یا برن سراغ بازیهای کامپیوتری و موبایل؟ ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «حمید سیاهکالیمرادی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۵۳۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۱
«خیلی حالوهوای عجیبی داشت در راه ماشین را نگه میداشت و نماز میخواند و غذا نذری میگرفت. انگار منتظر چیزی یا خبری بود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» است که در آستانه سالروز شهادت این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۵۲۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۰
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«برادرم! من از خوبیهای تو درس میگیرم تا کشورم و این خاک عزیز را که ذرهذره آن با خون شما و همرزمان شما آبیاری شده را آباد سازم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۵۱۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۹
«ساختمان خیلی قدیمی بود پلههایش باریک و ناجور بود با هزار مشقت حمید بههمراه صاحبخانه و پسرشان وسایل ما را برده بودند، طبقه بالا و وسایل صاحبخانه را آورده بودند پایین. حمید معمولاً دوست داشت اینطور کارها را خودش انجام بدهد تا مزاحم کسی نشود برای همین کسی را خبر نکرده بود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «حمید سیاهکالیمرادی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۵۰۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۷
برگی از خاطرات همسر شهید «علیکرم چگینی»؛
«در آن جشن، دنبال بازیگوشی بودم البته در آن سنوسال طبیعی است در حالی که خانواده همسرم مرا زیر نظر گرفته بودند چشمشان که به من افتاده بود، پرسوجو کرده بودند. این دختر کیه و فامیلم گفته بودند، دختر فلانی ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «علیکرم چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۵۰۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۷
برگی از خاطرات؛
«خدا خود خوب میداند که برای رهاسازی خرمشهر و مناطق اطرافش چه مقدار خون شهیدان بر زمین ریخته شده بود. غم از دست دادن آنقدر شهید، مجروح و اسیر شیرینی پیروزی و آزادی خرمشهر را در مذاق آدم کمرنگ میکند ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز «عمران ثقفی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۴۷۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۳
خاطرات شهید «شهمراد ابدالی چراغ» به نقل از فرزند شهید؛
فرزند شهید «شهمراد ابدالی چراغ» در بیان خاطرات پدرش می گوید: پدرم بعضی شبها از شوق دیدار و علاقه ی وافر به امام خمینی در گوشه ایی ساعتها گریه میکرد و میگفت؛ ای کاش بتوانم برای امام کاری انجام دهم.
کد خبر: ۵۵۴۵۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۴
خاطرات شهید «داریوش اسدی» به نقل از همسر شهید؛
همسر شهید «داریوش اسدی» می گوید: داریوش تنها کسی بود که جلوی چشم دشمن و زیر آتش سنگین و بارش آن همه گلوله، اقدام به آوردن جنازه دیدهبان کرده بود فرمانده هم به خاطر شجاعت، دوازده روز مرخصی تشویقی به داریوش داده بود.
کد خبر: ۵۵۴۵۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۲
«محمدسعید از ناحیه پای راست مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و برای مداوا به پشت خط انتقال پیدا کرد ولی طولی نکشید که مجدد ایشان با در دست داشتن عصایی به خط مقدم برگشت ...» ادامه این خاطره از شهید «محمدسعید امامجمعهشهیدی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۴۵۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
«زهرا دو سال و نیم شده و بیشاز پیش حضور پدرش را در خانه ترک میکرد و بههیچوجه دوست نداشت از او دور شود. آن روز زهرا زودتر از روزهای قبل بیدار شده بود و محمد را میپایید که مبادا بیرون برود ...» ادامه این خاطره از شهید «محمدعلی برجی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۴۴۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۳۱