جهادسازندگی - صفحه 2

بسیار صبور و خوش رو بود، صله رحم را بسیار مراعات می کرد و خانواده و آشنایان خود را راهنمایی و ارشاد می نمود.

کتاب «دلهره‌های آخرین خاکریز»، زندگی و خاطرات سردار شهید «محمدرضا شمس‌آبادی» به زودی منتشر می‌شود.

شهید می گفت: اسلام و انقلاب اسلامی احتیاج به خون دارد ما جوانان باید به جبهه برویم تا قیام امام حسین ( ع ) زنده بماند و با خون ناقابل خویش درخت اسلام را آبیاری کنیم تا جمهوری اسلامی پربارتر شود.

سنگرساز بی سنگر «شهید محمدتقی رضوی»، متولد26 فروردین 1334، که مسؤولیت ستاد كربلا، فرماندهی مهندسی جنگ جهاد سازندگی و معاونت فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه خاتم‌الانبیاء را در دوران دفاع مقدس برعهده داشت، در تاریخ 3 خرداد 1366، در منطقه سردشت - عملیات کربلای 10، بر اثر اصابت ترکش خُمپاره به شهادت رسید.

مجموعه گنجینه تصاویر جهاد سازندگی به مناسبت هفته جهاد سازندگی در نوید شاهد قرار گرفت. در بخش اول، مجموعه ای تصویری با عنوان «بی سنگران» برای علاقه مندان منتشر می شود.

به عنوان بنا در آباد نمودن ویرانی‌ها و زدودن آثار محرومیت به روستاهای محروم می‌ رفت و بدون خستگی با دل و جان خدمت می نمود. سرانجام در تاریخ ۲۴ مرداد 1360 هنگام مراجعه به یکی از روستاهای حومه کامیاران به اتفاق دو تن از برادران جهادگر مورد هجوم مزدوران آمریکایی کومله قرار گرفتند و او را به شهادت رساندند.

سردار «شهید محمدتقی رضوی»، مسؤولیت ستاد كربلا، فرماندهی مهندسی جنگ جهاد سازندگی و معاونت فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه خاتم‌الانبیاء را در دوران دفاع مقدس برعهده داشت، در تاریخ 3 خرداد 1366، در منطقه سردشت - عملیات کربلای 10، بر اثر اصابت ترکش خُمپاره به شهادت رسید. بخش سوم از تصاویر این سردار جهادگر را در نوید شاهد ببینید.

درهنگام عمليات در كنار شهيد حاج ابوالفضل بودم كه به من گفت فلاني نكند من شهيد شدم بترسي و يا قدم عقب بگذاري وقتي شهيد شدم كلاهم را بر روي صورتم مي كشي (شهيد بزرگوار اغلب كلاه نخي كرم رنگ بر سر داشت) و چنان پايت را روي من (قلبم) مي گذاري و جلو مي روي كه من جلو رفتن تو را احساس كنم.

یکی از همرزمانش نقل می کند در جزيره مجنون مشغول قدم زدن و صحبت كردن درباره جنگ بوديم ناگهان ايشان گفت: الان خمپاره اي از طرف دشمن هديه براي من مي آيد همينكه اين جمله را ادا كرد و هنوز كامل نشده بود خمپاره اي ابوالفضل را نقش بر زمين كرد و غرق در خون شد و به دیدار حق شتافت

به همديگر گفتند كه نياز به فال نيست ابوالفضل نوراني شده و فردا از جمع ما عروج خواهد كرد در همان شب بعد از پايان جمع دوستانه به او گفتيم بيا تا وصيت نامه را بنويسيم فردا شايد ديگر اين مهماني كوچك را ترك بگوئيم و به مهماني بزرگ نائل شويم و او با لبخندي مليح گويي كه از عروجش خبر داشت پاسخ مرا داد

فردا صبح براي زيارت به حرم امام رضا رفتيم و زيارت كرده نماز ظهر را خوانديم و به منزل عمو برگشتيم بعد از 2 روز با هم به دامغان برگشتيم كه اين خاطره به عنوان ماه عسل براي من و شهيد به حساب آمد و هميشه از آن سفر به خوشي ياد مي كرد.

شهيد درزمان وقوع جنگ از طريق جهاد سازندگي به جبهه حق عليه باطل اعزام شد.

عد از آن به فعالیت با جهاد سازندگی دست یازید و چندین عملیات عمرانی همگام با آن سنگرسازان بی سنگر حضور یافت...

شما باید الگوی دیگران باشید و برادران و خواهران را یاری دهید که در این راه تلاش و کوشش کنند. من از هیچکدام از برادرانی که در کنار من به شهادت می رسند بهتر نیستم و امیدوارم که در این جنگ که جنگ با کفار است ما بتوانیم موفق و پیروز باشیم .

به اخلاق نیکو، تدین و ساده زیستی و بخشندگی در بین فامیل و آشنایان معروف بود. در زمان راهپیمایی ها و تظاهرات بر علیه رژیم پهلوی حضور فعال داشت. در سخنرانی ها و مجالس ضد رژیم که در مسجد جوانان نهاوند که توسط حجت الاسلام شهید حیدری رهبری می شد شرکت می کرد تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید .

با سرعت وعجله بچه­ های قرارگاه حمزه و جهاد سمنان را آوردیم. کار شروع شدو نیازبه نامه نبود.خدا میداندکه زیارت حضرت زهرا(س) مه راآورده بود.خاکهارا به سرعت وتکبیرگویان چسباندیم به هم! خاکریز کامل بود فوری یک نامه نوشتیم:بسمه­ تعالی برادر محسن رضایی کار انجام شد دادم به نبی ­زاده و گفتم:برو برسان به دست آقا محسن. وقتی برگشت سرش را روی شانه من گذاشت و گریه کرد.گفتم:چراگریه می­کنی؟گفت:حاج ابوالفضل نمی‌دانی چی شد.وقتی به قرارگاه رفتم،نامه را دستش دادم وگفتم برادرمحسن سلام علیکم. این کار انجام شد!او بلندشدوسه دفعه تکبیر گفت!تمام قرارگاه ریختند که چی شده.گفت بچه­ های جهاد، پل فاطمه زهرا(س) را زدند!پل خاکی فاطمۀ زهرا(س) را زدند!

با شروع جنگ تحمیلی بنا بر وظیفه شرعی و انسانی خود، کسب و کار خود را ترک کرد و به هلال احمر پیوست تا به جبهه اعزام شود، خود را دوست دار شهادت می دانست و در این راه به آرزوی دیرینه اش رسید.

شهید اظهار می کرد: «این پیر جماران پدر ملت ایران است. همیشه خیرخواه ماست و ما باید به نصایح امام عزیزمان گوش بدهیم. دست به دست هم دهیم تا این جنگ به نفع اسلام خاتمه پیدا کند».

با شروع جنگ تحميلي و تهاجم وحشيانه كفار بعثي به كشور ايران وي به طور داوطلب در جهاد سازندگي فعاليت مي‌كرد و هميشه در حال كمك‌رساني و ايثار بود و مداوم در جبهه حضور داشت كه پس از چندين بار حضور در جبهه سرانجام در تاريخ چهارم تیرماه 1367، از طريق جهادسازندگی به جبهه اعزام گرديد.

روایت تصویری از شهیدی که داوطلبانه و بسيجي وار در گروه هاي پشتيباني كار مي كرد؛ در خاكريزها، پشت سنگر،‌ حفظ كانال جهت عبور رزمندگان اسلام و آب بردن برای رزمندگان