بیا مادر بگو شیرت حلالم به غربت میروم شاید نیایم

به گزارش نوید شاهد آذربایجانشرقی :شهید محمد حمدی دهخوارقانی فرزند اصغر متولد 1346 صادره از تبریز فرزند بزرگ خانواده بوده و نسبت به پدر و مادر و خواهر و برادر کوچکترش احترام زیادی قائل بود. فرزند بسیار فعال و خوش اخلاق خانواده بوده و در کارگاه یخچال سازی کار کرده و با درآمد ناچیز آن کمکی به پدر و مادر می کرد. بعد از جمع کردن حقوق با دوستانش در یک روستای دور افتاده حمام درست کرده و یار و یاور مظلومان بود و همیشه طرفدار مستمندان بود و از اقوام و فامیلهای دور و نزدیک یاد می کرد. همیشه به دیدن مادر بزرگ خود در روستا می رفت و سر میزد ، در سال 18/6/1365 همزمان با اوج جنگ تحمیلی به خدمت سربازی اعزام شده و در حین سربازی از پدر و مادر و خواهر و برادر خود نگران بود. در حین نگرانی علاقه ای که به جبهه و جنگ داشت به مرخصی کم می آمد و در حین مرخصی هم  همیشه کار می کرد و موقع سربازی یک عدد ساعت مچی داشت که آن را فروخته و پول آن را به یک پیرمرد داده بود. آخرین مرخصی او در روز اربعین حسینی بود که بعد از 15 ماه سربازی که خبری از تلفن و یا آمدنش نشد که بعد از 18 ماه سربازی خبر شهید شدنش را دادند که شهید شده و از نمونه شعرهای شهید که با دست خط خودش در دفتر خاطرات ثبت شده عبارتند از:

دلی دارم که سامانی ندارد غمی دارم که پایانی ندارد

بیا مادر بگو شیرت حلالم به غربت میروم شاید نیایم