نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدای فارس
خاطره خودنوشت شهيد اميدی«6»
شهيد «اميدعلی اميدی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «صبح ساعت 6 استوار يکم صفی زاده آمد و من و محمد خسروی (بچه ی شمال) را بيدار کرد و گفت بلند شويد و مهمات بزنيد که توپ‎‌ها می‎‌خواهند به شاه‎‌نشين بروند و...» قسمت ششم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۷۲۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۱۴

خاطره خودنوشت شهيد اميدی«5»
شهيد «اميدعلی اميدی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «مزدوران بعثی با يک لشکر زرهی به مناطق بازی‌دراز و کوره موش و قصر شيرين حمله کردند و ما هم با آتش دقيق خود بيش از 66 تانک آن ها را با موشک ناب و آر پی جی 7 و توپخانه منهدم کرديم و...» قسمت پنجم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۷۲۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۱۴

خاطره خودنوشت شهيد اميدی«2»
شهيد «اميدعلی اميدی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعد از يک ماه که گذشت يعنی شام غريبان بود که در يک حمله حساب شده که از طرف ارتش اسلام صورت گرفت تعداد...» قسمت دوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۷۲۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۱۴

خاطره خودنوشت شهيد اميدی«1»
شهيد «اميدعلی اميدی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «سال 1359 هجری شمسی جنگ شديدی بين ايران و عراق سر گرفت. در اين جنگ عراق خيال می کرد که می توان در چند ساعت و يا چند روزی رژيم انقلابی ايران را سرنگون کند. ولی...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۷۲۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۱۳

برادر شهيد «حسن بادرام» در خاطره ای می گوید: «4 برادر داشتم. اولین نفری که پاش به جبهه باز شد صفر بود. چند روزی بود که به مرخصی اومده بود. گفتم: داداش حواست باشه رفتی جبهه شهید نشی برگردیاااااا...» خاطره کامل این شهید بزرگوار را در صوت زیر بشنوید.
کد خبر: ۵۳۶۵۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۱

خاطره شهید فتحی قسمت«1»
شهيد «حيدرقلی فتحی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «مهمترين خاطره يا غم انگيزترين روز برای من روزی بود که از جبهه کرخه نور به بستان اعزام شديم. يعنی 19بهمن ماه 1360 که...» متن کامل قسمت اول خاطره روزنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۸۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۸

خاطره خودنوشت شهيد «منصور مظلومی»
شهيد «منصور مظلومی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «دوستانی داشتم که رژيم منحوس شاهنشاهی و فساد دوران پهلوی چنان روی آنان اثر گذاشته بود که به تنها چيزی که فکر می‌کردند شکم و هوای نفسانی بود و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۶۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۷

خاطره روزنوشت شهيد صحرائيان«12»
شهيد «صادق صحرائيان» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «امروز وداع با دوستی چون برادر پس از مدت ها و روزها که اين جناب گرفتار یک معافی بود بالاخره معاف شده با من خداحافظی کرد و...» متن کامل قسمت دوازدهم خاطره روزنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۶۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۸

خاطره روزنوشت شهيد صحرائيان«11»
شهيد «صادق صحرائيان» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعدازظهر يکی از سربازان به من اطلاع داد که برادر عباس پوراندی آمده به ملاقاتی با عجله فوری خودم را رساندم. او را نديده و نمی شناختم و...» متن کامل قسمت یازدهم خاطره روزنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۶۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۸

خاطره خودنوشت شهيد صحرائيان«5»
شهيد «صادق صحرائيان» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «از خواب بيدار شدم. انگار که کسی به من می گفت که از سنگر بيرون نرو. دو سه بار بلند شدم حتی سرم را از سنگر بيرون آوردم ولی و...» متن کامل قسمت پنجم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۶۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۹

خاطره خودنوشت شهيد صحرائيان«3»
شهيد «صادق صحرائيان» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بعد چای و صحبت از اين و آنجا خلاصه آفتاب پريد. خورشيد به آن زيبایی غروب کرد. چه غروب زيبایی و...» متن کامل قسمت سوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۵۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۸

خاطره خودنوشت شهيد صحرائيان«2»
شهيد «صادق صحرائيان» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «روز بعد فرا رسيد سنگر بچه های ما ديگر نقصی نداشت از سنگر فرماندهی هم بهتر بود جوری شده بود که به جای فرمانده آن را اشتباه می گرفتند. اما...» متن کامل قسمت دوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۵۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۷

خاطره خودنوشت شهيد صحرائيان«1»
شهيد «صادق صحرائيان» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «شب همان روز خرمشهر آزاد شد و همه روی خاکريز رفته و با ندای الله اکبر و تيراندازی ترسی در دل دشمن نشانده شد که دشمن مجبور به عقب نشينی شده بود و حتی...» متن کامل قسمت اول خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۵۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۶

خاطره خودنوشت شهيد مولایی «3»
شهيد «سيدمحمود مولایی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ظهر آن روز داشتيم با دوستان همان اطراف قدم می زديم که چشمم به يکی از تانکهايی که شب حمله به وسيله مزدوران عراق زده شده بود افتاد. برادر شهيدمان...» متن کامل قسمت سوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۳۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۲

خاطره خودنوشت شهيد مولایی «1»
شهيد «سيدمحمود مولایی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «پس از7-8 روز اکثر گردان ها به جای ديگری منتقل شدند ما خيلی ناراحت بوديم که چرا ما را اعزام نمی کنند ولی...» متن کامل قسمت اول خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۳۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۲

خاطره خودنوشت شهيد شرفی«4»
شهيد «خليل شرفی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «نماز ظهر و عصر را در هتل خوانديم و ناهار (چلو مرغ) را در رستوران خورديم و...» متن کامل قسمت چهارم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۰۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۸

خاطره خودنوشت شهيد شرفی«3»
شهيد «خليل شرفی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «کم کم عقربه ساعت به وقت تعيين شده نزديک می شديم. چند دقيقه ای که به تحويل سال مانده بود سر به سجده نهاديم و...» متن کامل قسمت سوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۰۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۸

خاطره خودنوشت شهید کردگاری«5»
شهید «محمدرضا کردگاری» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «صبح تا حالا هوا ابری شده و سرد هم شده است جاده ی خاکی آبادان ماهشهر ديروز باز شده است توپ خانه ما اطراف و...» متن کامل قسمت پنجم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۷۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۵

خاطره خودنوشت شهید کردگاری«4»
شهید «محمدرضا کردگاری» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ما با اتوبوس به يک هتل که دست سپاه بود رساندند. حوصله نبوده يک ساعت هم در اتوبوس در راه بوديم خلاصه وقتی...» متن کامل قسمت چهارم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۷۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۵

خاطره خودنوشت شهید کردگاری«3»
شهید «محمدرضا کردگاری» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «حدود ساعت يک ربع کم بود که اراده ی خدا به آن شد که ما حرکت کنيم و ما از گل بيرون آمديم همه خوشحال شدند چون ناخدا می گفت حدود 5 ساعت ديگر به آبادان می رسيم ولی افسوس که...» متن کامل قسمت سوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۲۷۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۲۴