نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدای فارس
خاطره ای از شهید «سيدمحمد کدخدا»
سردار قاسم سلطان آبادی در خاطره‌ای از شهید «سیدمحمد کدخدا» روایت می‌کند: «در عملیات کربلای 4 گردان امام حسین(ع) دو بخش می‌شد، یکی سمت راست دژ، یکی هم سمت چپ. یک قسمت نیروها را «حاج مهدی زارع» جلو می‌برد، بخش دیگر را سیدمحمد کدخدا». همان ساعت اول عملیات، هر چه حاج مهدی را صدا زدم، دیدم جواب نمی‌دهد، بی‌سیم‌چی‌اش می‌خواست پنهان کند، اما خودم فهمیدم حاج مهدی شهید شده است و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۳۹۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۴

شهید «خداداد قشقايی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «امروز 24 خرداد ماه 1364 آخرين جمعه ماه مبارک رمضان و يوم القدس بود. برادر آهنگران هم آمده بود. نوحه‌ی عربی خواند و ما سينه زديم. آخر سر هم روحانيون سنی و امام جمعه بعلبک سخنرانی کردند و...» متن کامل خاطره پنجم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۳۰۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۴

شهید «خداداد قشقايی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «ساعت نزديک به یک است. حُر و حسين خوابيده‌اند. پهلوان‌نژاد رفته زينبيه. حبيب هم دارد دعا می‌خواند چون امشب هم يکی از ليالی قدر است و...» متن کامل خاطره سوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۳۰۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۹

شهید خداداد قشقايی در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «امروز پاس(نگهبان) اول بودم برای همين بعد از سحری تا ساعت 5:30 که موقع پاس (نگهبانی) بود خوابيدم. بعد از بيدار شدنم با سليمان جعفرزاده رفتيم مسجد برای نماز جمعه. مسجد تقريباً پر بود جای نشستن نبود...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۲۸۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۷

خاطره شهيد برومندی «2»
شهيد «صفر برومندی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «داخل سنگر تنها نشسته ام و سنگر هم در اثر بارش زياد سقف آن چکه می کند و من براثر تنهايی با ضبط صوت کوچکی که بچه ها آورده‌اند می‌خواستند تا موقع درگيری مزدوران بعثی صدای خمپاره‌ها و تانک‌ها و تيرهای آسمان خراشی را برای يادبودی ضبط نمايند. و...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۲۸۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۵

خاطره شهيد برومندی «1»
شهيد «صفر برومندی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «پيروزی در اين جنگ با کيست؟ مسلما با ياری الله پيروزی از آنِ ياران حسين است. يارانی که در جبهه‌ها آنقدر از خود شجاعت نشان می‌دهند تا مرحله شهادت و اين ياران، شهادت را از حسين (ع) دارند و شهادت را با آغوشی باز استقبال می کنند و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۲۷۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴

خاطره شهيد ارجمندی «1»
شهيد «بهرام ارجمندی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «يک شب ساعت 24 در آسايشگاه رگبار زدند و ما همه به خط شديم. ما را برای رزم شبانه بردند و دو آمبولانس ...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۷۷۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۸

خاطره ای از شهید «بهنام ترابی»
همرزم شهید «بهنام ترابی» در خاطره ای می نویسد: «من و بهنام از زمان کودکی با هم دوست بودیم و به یک مدرسه می‌رفتیم. با هم عازم خدمت سربازی شدیم و...» خاطره کامل این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۶۲۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۴

خاطره‌ای از شهيد خردپيشه
همرزم شهید حاج علی اکبر خردپیشه در خاطره‌ای می گوید: «عملیات کربلای 4 بود. خط لشکر 17 علی ابن ابیطالب(ع) جزیره بوارین بود که بین آن و خاک ما نهر حنین قرار داشت...» خاطره کامل این شهید بزرگوار را نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۶۲۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۳

خاطره‌ای از شهید حاملی
پدر شهید «جان محمد حاملی» در خاطره ای می گوید: «پسرم 26 مرداد سال 1346 به دنیا آمد. نامش را جان محمد گذاشتیم ولی در خانه او را ایوب صدا می‌کردیم. 12 ساله بود که از روستای دولت آباد برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی به شیراز رفت. اما...» خاطره کامل این شهید بزرگوار را در نوید شاهد دنبال کنید.
کد خبر: ۵۴۶۲۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۳

خاطره‌ای از شهید فرزدقی
یکی از همرزمان شهید فرزدقی در خاطره‌ای می گوید: « 12 فروردین سال 1361 بود. محمدخلیل کنار سنگر آمد و گفت: میدونی چه لباسی از همه زیباتر و مرتب‌تر است...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۶۲۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۲

خاطره ای از شهيد «خلیل مطهرنیا»
همرزم شهيد «خلیل مطهرنیا» در خاطره‌ای می‏‎گوید: «شب عملیات کربلای 5 بود. خط شکسته شده بود. ما باید به بچه‌های عاشورا می‌رسیدیم. شهید خلیل را صدا کردم و گفتم...» خاطره کامل این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۶۲۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۱

خاطره‌ای از شهيد «حسن بادرام»
برادر شهيد «حسن بادرام» در خاطره ای می‌گوید: «4 برادر داشتم. اولین نفری که پاش به جبهه باز شد صفر بود. چند روزی بود که به مرخصی آمده بود گفتم: داداش حواست باشه رفتی جبهه شهید نشی برگردیا...» خاطره کامل این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۶۲۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۱

خاطره‌ای از شهید «حسین‌علی امیری»
یکی از همرزمان شهید «حسین علی امیری» در خاطره ای روایت می‏‎کند: «در حال آموزش نیروهای تازه وارد بودیم. تمرین آن روز، عبور از موانع آبِ خاکی بود که...» خاطره کامل این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۶۲۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۱

خاطره خودنوشت شهيد مسعودی«1»
شهيد «اسماعيل مسعودی» در خاطره‌ای می نویسد: «صبح زود روز دوشنبه مورخ 31 مرداد ماه 1362 از اقليد به سوی آباده حرکت کرديم و به سوی بسيج رفتيم و تقريبا ساعت 11:15 دقيقه از آباده به سوی مقر صاحب الزمان...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۶۱۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۱

خاطره‌ای از شهید بهمن امیری قسمت 31
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «امروز که اين را می‌نويسم يعنی 1 آذر سال 1362 پولی برداشت و رفتيم چيزی بخوريم و تقريباً ساعت يازده بود به آن جا که رفتيم ديديم چند نفر از بچه های کلاس‌ پايين که ما را می‌شناختند و من گفتم که...» متن کامل خاطره سی‌ویکم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۷۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۳

خاطره‌ای از شهید بهمن امیری قسمت 30
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «فرهاد سال 1361چندين بار خواست به جبهه حق برعليه قدم بگذارد ولی به علت کمی سن او چون تولد 1346 بود، سپاه او را اعزام نمی‌کرد و...» متن کامل خاطره سی‌ام این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۲۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۷

خاطره‌ای از شهید بهمن امیری قسمت 29
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: فرهاد آن اسطوره تقوا و آن نوجوانی که گوی سبقت را ربود و از پای ننشست تا به لقای معبودش رسيد و...» متن کامل خاطره بیست و نهم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۱۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶

خاطره‌ای از شهید بهمن امیری قسمت 28
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «اردیبهشت سال 1362 در حالی که خواب بودم، ديدم که يک پسری همراه ناصر هستند و او به ناصر می‌گويد بابا. ناصر هم به او می‌گفت بابا. و آن فرزند...» متن کامل خاطره بیست و هشتم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۱۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶

خاطره‌ای از شهید بهمن امیری/قسمت 26
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «هرچه درباره اسداله بنويسم کم است. يادم می‌آيد آن صدای شيوايش که همه را به خود جذب می‌کرد و آن صدا...» متن کامل خاطره بیست و ششم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۱۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۳