خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 16؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود میگوید: «من دو روز متوالی، اول صبح می رفتم خط و با دوربین آن خمپاره را زیر نظر داشتم تا توانستم محل دقیق آن را پیدا کنم. تصمیم داشتیم یک تیم تشکیل دهیم و به پشت خط عراق نفوذ کنیم...»
کد خبر: ۴۸۳۴۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۵
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 15؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود میگوید: «وارد رودخانه که شدیم، شدت جریان آب را که بسیار زیاد بود، بیش تر احساس می کردیم، به طوری که کرم اللهی نتوانست قایق را آن طور که میخواست هدایت کند اما مرتب تکرار میکرد که نترسید، نترسید...»
کد خبر: ۴۸۲۸۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۶
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 14؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود میگوید: «کوه بیزل روبروی شاخ شمیران و برددکان قرار داشت و مرتفعترین کوه منطقه بود و خیلی هم صعب العبور و شیب بسیار تندی داشت. آماده باش کامل دادیم و چند قبضه توپ 106 و مینی کاتیوشا آماده شلیک به رأس بیزل شدند... »
کد خبر: ۴۸۲۶۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۴
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 13؛
نوید شاهد – "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود میگوید: «حدود 20 هواپیمای جنگی عراقی در آسمان ظاهر شدند و منطقه را به شدت بمباران کردند. برخلاف بمبارانهای معمول، بمبها که منفجر میشدند، صدای انفجار ضعیفی داشتند ولی دود رنگی از آن ها بلند میشد که همان مواد شیمیایی بود...»
کد خبر: ۴۸۲۵۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۱
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 12؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «ناله دانش آموزان زیر خروارها خاک قیامتی به پا کرده بود. رزمندهها میخواستند ابتدا معلم را نجات دهند اما معلم فداکار صدایش میآمد و اصرار داشت اول دانش آموزان را نجات دهند...»
کد خبر: ۴۸۲۵۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۱
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت یازدهم؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «بعد از عملیات والفجر 9 که ارتش بعث متوجه کاهش نیرو در روی ارتفاعات ذکر شده بود، عملیات سختی انجام داد و ارتفاعات را از ما پس گرفت. چندماه بعد سپاه تصمیم داشت با انجام عملیاتی مجددا ارتفاعات را پس بگیرد.»
کد خبر: ۴۸۲۱۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۷
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت دهم ؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «هدف ما شناسایی و کسب اطلاعات از منطقه بود. حمید یکی از همرزمان مان می گفت" الا بذکر الله تطمئن القلوب " بخوانید و ترس به خودتان راه ندهید در این تاریکی عراقی ها ما را نمی بینند و اگر هم ببینند اتفاق خاصی نمی افتد.»
کد خبر: ۴۸۱۷۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت هشتم ؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «ابوعلی دوست عراقیام، یک روز خوابی را که دیده بود، برای من تعریف کرد. خواب دیده بود که دو سید نورانی به دنبالش آمدند چند قدم بیشتر نرفته بودند که آن دو سید گفتند هنوز زود است، بعدا" میآییم و تو را میبریم ...»
کد خبر: ۴۸۱۷۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت هفتم ؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «برای رفتنم به جبهه پدرم راضی نبود و من هم می خواستم رضایت او را جلب کنم، به کمک یکی از دوستانم روی یکی از برگه های پایگاه مقاومت نوشتیم؛ «برادر مصطفی محمدی! با توجه به تجربیات شما در جبههها ضرورت دارد ظرف ۴۸ ساعت خود را به گردان محبین کوهدشت برسانید...»
کد خبر: ۴۸۱۷۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت پنجم؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «شهید شهرام عباسی به من می گفت: خودت در عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر بوده ای و میدانی چه عزیزانی و چه خون هایی در این منطقه فدا شد تا خرمشهر آزاد شود و با آزادی خرمشهر قلب امام شاد شد. برای بچه ها توضیح دهید که این منطقه قسمتی از خاک کربلا است. »
کد خبر: ۴۸۱۶۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت چهارم؛
نوید شاهد - " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: « پاییز ۱۳۶۱ که در خط پدافندی گمرک خرمشهر بودیم، شب ها در فواصل زمانی مختلف به سنگرهای نگهبانی سرکشی می کردم. یک شب حدود ساعت دو بود به سنگر رسیدم دیدم کسی در آن نیست...»
کد خبر: ۴۸۱۶۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت دوم؛
نوید شاهد -" مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود می گوید: «پایین خاکریز دیدم برادر تاج الدین دلوچی مجروح شده و نصف سرش رفته و نفس های آخر را می کشد یک خودرو و یک ریو ارتش آمد و زخمی ها و شهدا را منتقل کرد.»
کد خبر: ۴۸۱۳۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۵
جلد اول کتاب «خاکریز»، گزیدهای از خاطرات دفاع مقدس استان قزوین است که برای نخستین بار سال 1391 با دو هزار نسخه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۷۸۷۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۰
"علی نجف شجاعیان"از رزمندگان دوران دفاع مقدس می گوید: پیام من به ملت ایران این است که وحدت و یکپارچگی خود را حفظ کنند و با تمام توان از اسلام و جبهه ها حمایت نمایند.
کد خبر: ۴۷۸۴۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۲
تا اولین بیت سرود یعنی جمله «من مسلمانم» را به زبان راندم، صادق از داخل سنگر فرماندهی فریاد زد «من نمیدانم». ناگهان خنده و گریه رزمندهها... ادامه این خاطره از «منوچهر مهجور» یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۵۱۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۸
کتاب «چشم بيدار جنگل» به موضوع خاطرات رزمندگان مازندرانى در مبارزه با نیروهای ضد انقلاب می پردازد. این کتاب توسط اداره كل حفظ آثار و نشر ارزش هاى دفاع مقدس استان مازندران گردآورى و در سال 1393 به چاپ رسيده است.
کد خبر: ۴۷۲۳۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۵
«حسن باقری» رزمنده بسیجی روایت می کند: برای اولین بار بود که آماده شرکت در عملیات می شدیم. با شنیدن دستور آغاز عملیات "مسلم ابن عقیل" حمله و یورش برق آسا آغاز و به لطف الهی موفق شدیم دشمن را به سرعت به عقب برانیم.
کد خبر: ۴۷۱۳۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۱
شهید "محمد مراد گراوند "گفت: به شکرانه ی این پیروزی برویم روی جاده ی آسفالت نماز شکر بخوانیم. گفتم: " همین جا هم می توانیم نماز شکر بخوانیم " اما با اصرار او حرکت کردیم هنوز به جاده نرسیده بودیم که عراقی ها ما را به رگبار بستند.
کد خبر: ۴۶۸۵۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۶
نوید شاهد به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی برشی از کتاب پر مخاطب«اکیپ حاج هادی» را برای مخاطبین خود به اشتراک می گذارد.
کد خبر: ۴۶۸۱۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۸
خاطرات رزمندگان واحد اطلاعات عمليات لشکر ثارالله؛
همين که به سنگر کمين رسيديم، قايق را زير رگبار گرفتند. همه کف قايق خوابيديم، سکاندار همانطور که خوابيده بود با مهارت قايق را از مقابل کمين عبور داد. هنوز درست و حسابي از کمين رد نشده بوديم که موتور قايق خاموش شد.
کد خبر: ۴۶۶۸۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۸