خاطره
خاطره شهید غلامرضا پینه دوز حسنی

پسر شهیدم غلام رضا خیلی به جبهه و جنگ علاقه داشت برای همین به صورت داوطلبانه به جبهه حق علیه باطل شتافت چون من در آن زمان مریض بودم گفت
که پدر جان امام خمینی (ره) کمک می خواهد و تو نمی توانی بروی من می خواهم بروم و اگر هم شهید شدم اصلاً ناراحت نباشید چون من بدهی ام را ادا می کنم یک بار که به مرخصی آمده بود خیلی دلهره داشت. می خواست که برود موقع بدرقه اش گفت پدرم احساس می کنم که این آخرین باری است که شما را می بینم و دیگر
شما را نخواهم دید و برنخواهم گشت و همان طور هم مثل یک پرنده از دستم
پرید. یک پسر جوانی ساک و لباس های غلام رضا را برای ما آورد و گفت که موقع انفجار به دره پرتاب شده است. با خودم فکر می کردم که من می توانم او را از ته
دره در بیاورم و این کار را نتوانستم بکنم و سالیان سال است که هنوز هم چشم
به راه مانده ام.

                                                                                                           تصویر شهید : نشسته از راست


شهید غلام رضا پینه دوز حسنی در روز  یکم  ماه دوازدهم سال 1344 در شهر تبریز در یک خانواده متوسط به دنیا آمد. ایشان اولین فرزند خانواده بودند. از کودکی به تعالیم اسلامی بیشتر علاقه مند بودند . غلامرضا  تحصیلات خود را تا سوم ابتدایی ادامه داد و بعد از آن ترک تحصیل کرده و به کارگری کفاشی پرداخت با اینکه چندان درآمدی نداشته ولی موقع داشتن درآمد آن را صرف مخارج زندگی می کرد تا کمک خرج خانواده ی خود باشد از نظر اخلاق بسیار خوب بوده و به نماز و روزه و انجام سایر فرایض دینی بسیار اهمیت می داد و در راهپیمایی ها و تظاهرات ها شرکت می کرد حدود 13 سالگی بود که مادرش را از دست داد ولی با این رنج بزرگ هیچگونه خللی در فعالیت وی به وجود نیامد وی چون عاشق امام بود و به ایشان لبیک گفته و به صورت داوطلبانه از سوی بسیج به جبهه حق علیه باطل شتافت و چند مدتی در جبهه ها در راه دین با دشمن جنگید که سرانجام در تاریخ 30/10/1360 در منطقه عملیاتی گیلانغرب به دست دشمنان بعثی عراق شهید و پیکرش مفقود گشته و در منطقه باقی مانده است. روحش شاد و یادش گرامی باد.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده