خاطرات شهید والامقام «والی سلیمانی»
سه‌شنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۲۱:۵۳
شهید «والی سلیمانی» به گواه همرزمانش دو روز قبل از شهادت و زمانی که در ماموریت بود روزه می گرفت و با زبان روزه به شهادت رسید.

به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید والی سلیمانی یکم فروردین ۱۳۱۸، در شهرستان کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش حسین نام داشت. پانزدهم مهر ۱۳۵۹، در اثر بمباران هواپیماهای دشمن بعثی در منطقه عملیاتی مهران بر اثر اصابت ترکش به سر به شهادت رسید. 

در ادامه خاطراتی از این شهید گرانقدر به نقل خانواده و همرزمانش می خوانید: 

شهیدی که با زبان روزه به شهادت رسید

با انضباط بود و در کارش مهارتی بی نظیر داشت. ۲سال از انقلاب میگذشت که برای جلوگیری از ورود نیروهای بعثی متجاوز راهی مهران شد تا غرب کشور اسلامی سقوط نکند. وقتی در نخستین روز سال ۱۳۱۸ به دنیا آمد نام والی را برایش انتخاب کردند. سال ۱۳۴۲ استخدام نیروی زمینی ارتش شد. شهید سلیمانی در زمان اعزام به جبهه به خانواده، دوستان و آشنایان توصیه کرد که نماز و قرآن را فراموش نکنید. 

او علاقه وافری به حضرت امام خمینی(قدس سره) داشت، در حین اعزام به جبهه خطاب به خانواده شان گفت: «در قیام حسینی و عاشورایی حضرت امام، از ۱۵ خرداد ۴۲ پوتین بپا کردم و اکنون که این جنگ تحمیلی شروع شده، با عشق به خدا و امام و مملکت اسلامیم آماده ام که جانم را فدا کنم». 

شهید والی سلیمانی اواسط شهریورماه ۱۳۵۹ دو ماموریت داشت اول کاشتن مین در نقاط مرزی غرب کشور (که این ماموریت را طی ۲۵ روز بدون خستگی و بی وقفه به همراه سایر همرزمان دلاور لشکر۸۴ به سرانجام رسانید و ۲منطقه، مهران، دهلران (که خود شامل موسیان، عین الخوش، دشت عباس و...) میباشد. 

دوم پشتیبانی و مخابرات گروهان بود، این عملیات که حدودا ۱ماه در گرمای بالای ۴۰ درجه شهریورماه ۵۹ به طول انجامید موجب شد نیروی زمینی رژیم بعث در آن مناطق زمینگیر شود و نتواند تجهیزات جنگی خود را وارد کشور کند. سرانجام وقتی ارتش بعث نیروی زمینی خود را شکست خورده دید با اعزام چندین جنگنده سوخو مناطق را بمباران هوایی میکند که بر اثر این حمله مهمات باقی مانده و تانکهای همراه منفجر شده و سرداران رشید ارتش اسلام شهید والی سلیمانی، ابوالحسن مقیمی، رضوانی و محمدکریم سلحشور به درجه رفیع شهادت نائل می آیند. 

از همرزمان شهید ستوان مهندس داراب بیرانوند در وصف حال شهید میگوید؛ دو روز قبل از شهادت که غذایمان هم در حال تمام شدن بود و حتی آب تمام شده بود که برای رفع تشنگی به چشمه ای که در نزدیکی محل ماموریت قرار داشت مراجعه کردیم ولی شهید سلیمانی این روزهای آخر را روزه گرفته بود. وقتی به او گفتیم که در ماموریت نظامی هستیم و روزه میتواند باعث ضعف بدنی و جسمانی ات بشود این شهید والامقام به گفته همرزمان شاهد در آنجا حرفی میزند که سالها زبانزد این همرزمان دلاور لشکر ۸۴ شده است.

شهید میگوید: امام حسین به خوابم آمد و گفت؛ دو روز دیگر عصر من و حضرت رضا منتظرت هستیم.

وقتی ازش پرسیدیم دلت الان چه میخواهد؟ گفت یکبار دیگه بچه هایم را ببینم و نگران این هستم که اگر من برنگشتم بچه هام چه میشوند و بدون پدر در شهر غریب چگونه در بی کسی بسر میبرند. سرانجام دقیقا دو روز بعد عصر به شهادت رسید. 

لازم بذکر است شهید معظم در حین اعزام به جبهه در حالی که دوستان، آشنایان قبل از اعزام به دیدار ایشان آمده بودند و گفتند که تو بچه کوچک داری و ارتش به تو مرخصی داده؛جبهه را به تعویق بینداز که این شهید در جمع آشنایان و دوستان خود میفرماید: برای دیدار مولایم امام حسین لحظه شماری میکنم و با لب تشنه همانند مولایش آقا امام حسین «ع» بشهادت رسید. 

انتهای پیام/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده