وصیت نامه شهید محمدحسین دودانگه
محمدحسین دودانگه، بیستم فروردین ۱۳۴۱، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش حسن، کشاورز بود و مادرش خدیجه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته انسانی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان سرباز ژاندارمری خدمت می‌کرد. دوازدهم فروردین ۱۳۶۲، در بوکان هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
به گزارش نوید شاهد قزوین:
وصیت نامه شهید محمدحسین دودانگه

راهم را ادامه دهید

به نام خداوند قادر، قهار، جبار، عادل، بخشنده و مهربان و به نام نامی حضرت محمد(ص)، خاتم پیغمبران و به نام مهدی موعود، امام زمان(عج) و به نام بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی، وصیتنامه خودم را شروع می کنم.
پدر و مادر عزیزم! من مدت ها بود آرزوی رفتن به جبهه داشتم تا این که امروز 24 دی 1361  این توفیق نصیبم شد.
 من حالا در خودم کمی احساس آرامش می کنم و از عذاب وجدانم کمی آسوده گشته ام؛ زیرا هر وقت شهید و یا مجروحی را -در هر جا، چه در منطقه و چه در شهر- می دیدم، به خود می گفتم: چرا من نباشم؟
مگر خون من از خون آنان رنگین تر است؟
 نه، نیست؛ بلکه آنها ایمان کامل دارند و من در خودم احساس ضعف می کردم، تا این که امروز توانستم -به حول و قوه الهی- این ضعف را از بین ببرم و آماده جنگ در راه اسلام و جمهوری نوپای اسلامی بشوم و بتوانم جان –ناقابل- خود را فدای اسلام و امام خمینی و ایران عزیزمان بنمایم؛ شاید خون من مورد قبول درگاه حق قرار گیرد.
 پدر و مادر عزیزم! تا دیروز داشتن فرزندی چون من برای شما و ایران ارزشی نداشت؛ اما شاید امروز بتواند برای شما و ایران ارزشی داشته باشد.
 من می روم به جبهه ها تا علیه صدام، منافقین و وطن فروشان داخلی بجنگم، تا آنان را از بین ببرم و یا خود فدا شوم و قطرات خونم در جبهه های جنگ بر خاک سرزمین قهرمان پرور ایران ریخته شود و از آن لاله ای بروید.
 پدر و مادر دلبندم! آن قدر هیجان زده و خوشحالم که نمی توانم دُرست بنویسم؛ زیرا چون مرغی می مانم که می خواهد خود را به آشیانش برساند و هر چه زودتر به مقصد برسد.
 من هم دیوانه وار عاشق رفتن به جبهه هستم و اکنون زمان برای من خیلی طولانی شده و نمی دانم چرا زودگذر نیست.
 پدر و مادر عزیزم! من در دوران زندگی ام نتوانستم جبران زحمات شما را بنمایم و می دانم که شما حق بسیار بزرگی بر گردن من دارید.
 از شما در اینجا حلالیت می طلبم و اگر به خواست خدا شهادت نصیب من گردید، از شما و برادرانم خواهش می کنم برای من گریه و زاری نکنید؛ زیرا با گریه کردن شما، دشمن شاد می شود.
 من می دانم که فرزند بزرگتر شما هستم و شما زیاد ناراحت می شوید؛ ولی هر موقع ناراحت شدید، این آیه را به یاد بیاورید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب» (رعد/۲۸).
 اگر خواستید برای من گریه و عزاداری کنید، برای شهیدان کربلا و برای گلگون کفنان به خون خفته ایران گریه و عزاداری کنید.
در آخر از همه فامیل ها می خواهم اگر اسائه ادبی نسبت به آنان کرده ام، مرا مورد عفو و بخشش خود قرار بدهند.
 از همه شما خواستارم و به برادرانم نیز توصیه می کنم که بعد از شهید شدن من، راه مرا ادامه دهند تا شاید آنها هم به شکلی به اسلام، ایران عزیز و مردم رنج کشیده و مستضعف آن کمک کنند.
 امیدوارم همه یار و یاور خمینی بزرگ باشید و همواره در هر جا هستید، انقلاب را یاری نمایید تا انقلاب عظیم ما -به حول و قوه خدا- به پیروزی کامل برسد تا آن را به صاحب اصلی اش -امام زمان(عج) - تحویل دهیم.


منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده