وصیت نامه استوار دوم ارتش
بیژن قلی نژاد جهانگیر، هفتم مرداد 1336، در شهرستان مراغه به دنیا آمد. پدرش حسن (فوت 1356) و مادرش حمیده نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. سال 1357 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان استوار دوم ارتش در جبهه حضور یافت. هفدهم دی 1359 ، در کرخه نور بر اثر اصابت ترکش گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهرستان قزوین قرار دارد. روحش شاد و یادش گرامی.
نوید شاهد قزوین:
وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

پس از عرض سلامی که از نقاط دور از سرزمین های دور دست وطن برای برادران و مادرم امید است که وجود مبارکتان در سایه ایزد یکتا همیشه سالم و در زندگی تان پیروز باشید.

برادران گرامیم منظور از این که با این نامه سرتان را درد می آورم این است که یک سلامی و یک خداحافظی از دور با شما کرده باشم می بخشید که امکان این که عملا با شما تماس گرفته باشم نشد تقصیر من نبود.

برادران عزیز از این که ممکن است شما و زن بچه ام را در این دنیا تنها می گذارم متاسفم و از یک طرف نیز خوشحالم چون فدایی دین و وطن هستم و می خواهم که وجودم را در راه دوست داشتن وطن و خانواده و قربانی می شوم چون این وظیفه شرعی هر مسلمان است و ضمنا چون مختصر حسابی نیز بعد خودمان به جا می ماند از شما تمنا می کنم که به حساب های شرعی بنده رسیدگی نمایید.

ضمنا با این که بنده موفق به دیدارتان نشدم و با فراغت از شما عزیزان به جبهه های جنگ می روم تا شاید مملکت عزیزمان و آشیانه مان را از چنگ این دشمنان کثیف بعثی نجات دهیم شاید مورد عفو و عنایت خدا قرار گیریم و سالم برگردیم ولی اگر به سلامت نتوانستم برگردم از تمام فامیل از آن بچه تا بزرگ و مخصوصا مادر رنجدیده و داغدیده ام خداحافظی کن و خواهش می کنم که دیگر رفتار گذشته تان را تکرار نکنید.

مبادا مادرمان را اذیت کنید، او را دلداری دهید من همگی شما را و خصوصا تنها میوه زندگی خود مهدی را و عیال غم زده خود را به خدا می سپارم و همگی شما را به خداوند می‌سپارم .

انشاءاله که در زندگی خوشبخت و پیروز باشید من همگی شما را دوست داشتم من عیالم و بچه هایم را هم بیش از حد دوست می داشتم و تلاشم شب و روز به خاطر خوشبختی زن و فرزندم و مادر گرامیم بود همگی خداحافظ.

خواهشمندم به حساب جزئی بنده رسیدگی نمایید تا راحت در دو دنیا باشم بنده به هیچ کس مقروض نیستم فقط برای همیشه مدیون صحبت های مادرم هستم و از خدا سعادت هر دو دنیای او را می خواهم.

برادر عزیز کلیه وسایل و خرت و پرت هایی که در خانه مان داریم که اکثرشان جهازیه زهرا است و هر چی که من برایش تهیه کرده ام مال زهرا است بعد مبلغ 50000 تومان جهت رهن خانه دست اکبر آقا داریم که از ایشان رسید داریم دست زهرا است بعد مبلغ 4000 تومان دست شما برادر مهربان و 2500 تومان دست یوسف آقا و مبلغ جزئی نزدیک به 3 یا 4 هزار تومان پس انداز در دو دفترچه داریم .

ضمنا مقداری طلاجات که عیال بنده دارند بر خود او واگذار می شود. برادر عزیز از این مبلغ معادل 10000 تومان برای مادرم به کنار می گذارم و بقیه را اگر عیال بنده زهرا خانم مایل بودند که در زندگی بنده باقی بمانند و بچه مان را بزرگ کنند همه شان به غیر از سهم مادرم به ایشان می رسد که جهت تهیه زندگی ساده ای و امرار معاش آنها تعلق می گیرد و خرج تحصیل پسرم تا آخر تحصیلاتش می باشد.

ضمنا حقوق بنده توسط عیال مربوطه دریافت شود طبق نظارت ولی اینجانب زهرا باشد بعد چون زهرای عزیزم خیلی جوان است و من هیچ وقت به زور نمی توانم که او را وادار به این که باید در زندگی ما بماند ندارم و اگر خواست شوهر بکند که در این صورت اگر خواستید برای خودت تشکیل زندگی دیگری دهد کلیه وسایل خانه ام به غیر از جهاز زهرا و 8/1 طلاقش و طلاجاتی که دارد بقیه وسایل خانه به علاوه کلیه پس اندازمان و حقوق من به کسی که ولایت قیومی فرزند مرا قبول کند با سند رسمی قبول کند که او را بزرگ کند تا تحصیلاتش را به آخر برساند، می رسد. خواهشمندم از این که شما را اذیت کردم و دردسر برایتان درست کردم مرا ببخشید. از برادر بزرگم می خواهم که محض رضای خدا با عدالت اسلامی و شرعی به حساب من رسیدگی کند و در صورت عدم سرپرستی فرزندم مهدی را بزرگ کند و از مادرم نگهداری کند.

خداحافظ همگی.

والسلام علیکم و رحمه اله و برکاته

ارادتمند شما بیژن قلی نژاد جهانگیر

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده