در آستانه سالروز ورود آزادگان به کشور
یک‌روز به او پیشنهاد دادم که داماد شود و گفتم هر دختری را بخواهد برایش خواستگاری می‌کنم و او در جوابم گفت: من در صحرای خوزستان داماد می‌شوم.
به گزارش نوید شاهد از کرمان؛ در آستانه سالگرد ورود آزادگان سرافراز به کشور، خانم خاور ملایی مادر بزرگوار آزاده‌ی شهید مهدی شجاعی زندگینامه و خاطرات فرزند شهیدش را اینگونه روایت می کند:

مهدی در روز عاشورای سال ۱۳۴۳ در باغین کرمان متولد شد. 
در دوران دفاع مقدس او یک جوان بسیجی و انقلابی و پدرش هم مسئول بنیاد شهید زرند بود.
مهدی چند بار به جبهه رفت و مجروح شد ولی بعد از مجروحیت هنوز بهبودی کامل حاصل نشده بود، دوباره ساک خود را بر داشته و به جبهه می‌رفت.
یک‌بار به او گفتم بگذار جراحت‌های قبلی خوب شوند بعد به جبهه برو. گفت: برخی با یک پای قطع شده به جبهه می‌آیند من که مشکلی ندارم.من هم با رضایت از زیر قرآن او را رد کرده و می‌گفتم برو در پناه خدا.

به دنیا دلبسته نبود
مهدی هیچ دلبستگی به دنیا نداشت و هیچ‌گاه خواهان لباس و کفش نو نبود حتی زمانی که برایش لباس یا کفش نو می‌خریدیم؛ نمی‌پوشید و می‌گفت می خواهم مانند کسانی باشم که ندارند و خجالت هم نمی‌کشند.او معمولا لباس‌های کهنه‌ی پدرش را می‌پوشید.

مهدی عاشق امام بود
مهدی عاشق امام خمینی(ره) بود و همیشه سفارش می‌کرد که برای سلامتی امام دعا کنید. وقتی شهید شد، گفتم خوش به حالت که رفتی و داغ امام را ندیدی.

من در صحرای خوزستان داماد می‌شوم
پدر مهدی در سن ۱۹ سالگی با من ازدواج کرد، لذا من هم اصرار داشتم که مهدی در اوان جوانی داماد شود. یک‌روز به او پیشنهاد دادم که داماد شود و گفتم هر دختری را بخواهد برایش خواستگاری می‌کنم و او در جوابم گفت: من در صحرای خوزستان داماد می‌شوم.

مجروحیت، اسارت و شهادت
مهدی مسئول مخابرات گردان ۴۱۴ لشکر ثارالله بود که در آخرین حضور در جبهه در تاریخ ۲۱ اسفند سال ۶۳ در عملیات بدر مجروح شده و به اسارت دشمن در‌می‌آید و دو روز بعد از اسارت به شهادت می‌رسد.
پیکر مطهرش را در عراق دفن کردند و ما دقیقا نمی‌دانیم مهدی در کجا به خاک سپرده شده‌است.
هر گاه دلتنگش می‌شوم به یاد قبرستان بقیع و قبر بی نام و نشان حضرت فاطمه(س) خودم را تسکین می‌دهم.
وقتی هم به من خبر دادند که مهدی شهید شده، گفتم به پدرش نگوئید، غافل از این‌که پدرش قبل از من باخبر شده بود.
گفتم مهدی جان! خوش به حالت که به آرزویت رسیدی.
دوستان از لحظات آخر زندگی مهدی عکس‌هایی به ما دادند که گویا از تلویزیون عراق گرفته بودند.

آرزوی مادر شهید
آرزو دارم پرچم اسلام در جهان برافراشته و پرچم کفر برچیده شود.مردم مسلمان در فلسطین، عراق، افغانستان و دیگر کشورها بر دشمن و اشغالگران پیروز شوند.
آرزو دارم همواره سایه‌ی رهبری بر سرمان باشد و ایشان در سلامت به هدایت جامعه بپردازند.
انتظار مادر شهید از مردم و مسئولین
من جناح بازی و  چپ و راست نمی‌شناسم؛ دلم می‌خواهد مسئولین فارغ از این جناح‌بندی‌ها به مردم خدمت کنند.
مردم ما مطیع رهبرند و در صحنه‌های مختلف حضور خود را اثبات کرده‌اند؛ مسئولین هم باید قدرشناس این مردم باشند.
دلم می‌خواهد جوان‌ها بخصوص دختران به دین و مسائل شرعی و حجاب پایبند باشند.

فرازی از وصیت نامه پاسدار شهید مهدی شجاعی
….من خجالت می کشم از این که عمر با ارزش خود را لحظه ای صرف خواندن نوشته های من کنید. شرمنده ام از این که کاغذی را سیاه کنم.آیا وجود من آن قدر ارزش دارد که شما برایش گریه و ناله کنید؟و جنازه ای را که سر تا پا گناه و معصیت است؛ تشییع کنید؟….
آن زمانی که خودم را شناختم در مدرسه عشق و شهادت بود. مدسه ای که معلمش دعا و مناجات و پایان مدرکش؛ شهادت بود.
خود را در قفسی می دیدم که دیوارهایش را نقاشی کرده اند و منظره های  دورنما کشیده اند و مرا فریب می دادند….
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده