سه‌شنبه, ۰۷ فروردين ۱۳۸۶ ساعت ۲۲:۰۶

مقدمه: هرگونه تحليلي از جنگ ايران و عراق، كه منعكس كننده زواياي گوناگون اين جنگ باشد، بدون ارائه و طرح يك تقسيم بندي منطقي و منظم از دوران جنگ، كه تمام حوادث و رويدادهاي نظامي، سياسي و ... آن را پوشش دهد، امكانپذير نيست. البته ميتوان از زواياي مختلف و با ملاكهاي متفاوتي مراحل و مقاطع جنگ را مشخص كرد؛ براي مثال رد صورتي كه محققي بخواهد تنها با ملاك قرار دادن مسائل سياسي، مراحل جنگ را معين نمايد، به يك تقسيم بندي مشخص در ارتباط با مسائل سياسي خواهد رسيد، اما به دليل انتخاب موضوع سياسي به عنوان محور تقسيم بندي، حوادث ديگر از جمله رويدادهاي نظامي و ... سهواً ناديده گرفته شده و يا حداقل به صورت فرعي به آن اشاره شده است. پس يك تقسيم بندي واقعي، مستند و همه جانبه مي تواند به تجزيه و تحليل كامل تمام حوادث و رويدادهاي جنگ كمك شاياني كرده، خواننده را از سردرگمي در ميان حوادث و رويدادهاي گوناگون نجات بخشد. از سوي ديگر، تحليل و بررسي هر موضوعي كه جنبه تاريخي بيابد و اصلي ترين جنبه آن را سير زماني تشكيل دهد، بدون ارائه يك تقسيم بندي منظم زماني كه بتواند تمام فراز و نشيبهاي آن را در بر بگيرد، غيرواقعي به نظر مي رسد؛ در هر صورت به اين دليل كه در جنگ ميان دو كشور يا دو طرف درگير، ملاك اصلي تحولات سياسي، نظامي و ... ابتكار عمل يا پيروزي يك طرف است، تقسيم بندي ارائه شده بايد توانايي معين كردن اين جنبه را نيز دارا باشد. با اين مقدمه مي توان جنگ ايران وعراق را به گونه اي تقسيم بندي نمود كه در آن ويژگيهاي زير مورد نظر باشد: 1. دربردارنده يا معرف تمام حوادث و رويدادهاي نظامي و سياسي جنگ باشد. 2. از نظر زماني قبل، هنگام و پس از جنگ را در برگيرد. 3. چارچوب منطقي منطقي و واقعي از جنگ را در نظر خواننده ترسيم نمايد. 4. حوادث و رويدادها را در يك سير منطقي و منظم قرار دهد. 5. بيانگر پيروزي، شكست يا ابتكار عمل يكي از دو طرف درگير باشد. 6. با منطق، حوادث و رويدادهاي نظامي و سياسي زمان را برش دهد. سلسله مقالاتي كه منتشر خواهد شد، بررسي اجمالي مقاطع و مراحل جنگ ايران وعراق است كه در تدوين آن از منابع و نوشته هاي مركز مطالعات و تحقيقات جنگ استفاده شده است. ضرورت تقسيم بندي جنگ به مراحل و مقاطع مختلف فراز و نشيبهاي جنگ با توجه به اينكه در يك جبهه آن، عراق با تمام حاميان منطقه اي و بين المللي و در جبهه ديگر، ايران با پشتوانه انقلاب اسلامي قرار داشتند، آن چنان گوناگوني و فراواني موضوع دارد كه بدون يك تقسيم بندي واقعي نمي توان به تجزيه و تحليل دقيق حوادث آن پرداخت. تاكنون توسط محققان خارجي، تقسيم بندي هاي متعددي درباره سير وقايع و حوادث جنگ صورت گرفته است كه عمدتاً از دو ديدگاه كلي متأثر است. بررسيهاي ارائه شده درباره جنگ قبل از تهاجم عراق به كويت، عموماً به نوعي به تقسيم بندي جنگ مي پرداخت كه عراق در هر مرحله از جنگ، طرف پيروز قلمداد مي شد؛ براي مثال هنگامي كه جنگ وارد مرحله اي شد كه جمهوري اسلامي موفق گرديد با ابتكار نيروهاي انقلابي و مردمي، دشمن متجاوز را از مرزهاي ايران بيرون براند، تحليلگران غربي اين مرحله را عقب نشيني عراق به مرزها نامگذاري كردند و يا در جاي ديگر و در موقعيتي كه سپاه پاسداران موفق به عبور از اروند و تصرف فاو شد و روند پيروزيهاي چشمگير ايران آغاز گرديد، اين تحليلگران با الفاظي مانند جنگ شهرها و يا جنگ نفتكشها، موفقيتهاي ايران را در هاله اي از ابهام فرو بردند و با بزرگ جلوه دادن ماشين نظامي عراق، روند جنگ را به گونه اي تقسيم بندي نمودند كه پيروزيهاي ايران كم رنگ جلوه كند. جنگ ايران وعراق در ديدگاه دوم به نوعي تقسيم بندي مي شود كه شرايط نظام دو قطبي حاكم بر روابط بين الملل خدشه دار نشده، نقش قدرتهاي بزرگ بويژه آمريكا و كشورهاي غربي را اصلي تر از وقايع جاري جنگ تحليل كند به گونه اي كه شكست و پيروزي هر يك از طرفين درگير حمايت و پشتيباني يكي از دو قدرت برتر وابسته باشد كه در اينگونه بررسيها نيز عمدتاً كشورهاي غربي سكان دار اصلي تحولات جنگ به شمار مي روند. علاوه بر اين دو ديدگاه، در مجامع علمي و تحقيقاتي داخل كشور نيز تاكنون تقسيم بندي دقيق و جامعي كه بتواند دربردارنده تمامي رويدادهاي نظامي، سياسي، اقتصادي و حتي اجتماعي و فرهنگي باشد، ارائه نگرديده است. به همين دليل، مراكز و مجامع تحقيقاتي داخل كشور فاقد چهارچوب و الگويي براي بررسي جنگ هشت ساله هستند. البته شايد علت عمده اين ضعف به طبقه بندي اسناد جنگ مربوط باشد. در اينجا قبل از ارائه چارچوب اصلي تقسيم مراحل جنگ هشت ساله به طرح برخي سوالات اساسي درباره جنگ مي پردازيم تا بتوانيم كاربردي بودن مدل ارائه شده را مورد ارزيابي قرار دهيم. تحقيقاً هرگونه تقسيم بندي پيرامون جنگ ايران وعراق بايد تمامي جوانب سياسي، نظامي، اقتصادي و اجتماعي جنگ را دربر بگيرد و سوالات اساسي در اين زمينه ها را پاسخ دهد، سوالاتي مانند دلائل آغاز جنگ، نقش قدرتهاي بزرگ در شروع جنگ، چه كسي جنگ را آغاز كرد، روند تحولات نظامي و سياسي به چه صورت بوده است، در هر مرحله از جنگ چه استراتژي و تاكتيكي ملاك عمل هر يك از طرفين درگير بوده است، چه عواملي باعث پايان جنگ شد و ده ها سوال ديگر كه پاسخ به آنها بدون ارائه يك الگو و مدل دقيق چندان آسان نخواهد بود. در اينجا با توجه به مطالب بيان شده، ضمن تبيين مراحل و مقاطع جنگ ايران وعراق به تشريح و تحليل حوادث و رويدادهاي مقطع زمينه سازي پرداخته مي شود. زمينه سازي جنگ آغاز تهاجم سراسري از سوي كشوري به كشور ديگر بويژه كشورهايي كه با يكديگر مرز مشترك دارند، مستلزم بررسي و زمينه سازي همه جانبه از سوي كشور مهاجم است. تا زماني كه اين زمينه مساعد در سه سطح داخلي، منطقه اي و بين المللي فراهم نباشد، كشورها كمتر دست به انجام چنين ريسك خطرناكي مي زنند. علاوه بر اين، آغاز جنگ در نظام دو قطبي بدون در نظر گرفتن تمايلات يكي از دو طرف امكانپذير نخواهد بود. از سوي ديگر، تامين هزينه هاي يك جنگ گسترده و همه جانبه به منابع وسيع مادي و هم پيماناني نياز دارد كه اولاً امكان انجام، اداره و پشتيباني آن فراهم باشد و ثانياً از هدفهاي جنگ طلبانه آن كشور حمايت وسيع به عمل آيد. بنابراين در دوره اي كه جنگ ايران وعراق آغاز مي شود، تكيه بر يك علت به عنوان عامل اصلي آغاز جنگ و ناديده گرفتن ساير علل چندان معقول به نظر نمي رسد. با اين مقدمه، به حوادث و وقايع قبل از 31 شهريور 59 اجمالاً اشاره مي شود: اين مرحله از جنگ كه زمينه سازي نام گرفته است، حوادث و رويدادهاي دوره پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن 1357 تا 31 شهريور 1359 را مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهد. در صورتي كه روند تحولات داخل ايران وعراق، وضعيت كشورهاي منطقه و نظام بين الملل با عنوان كلي زمينه سازي جنگ دنبال شود، اهميت و نقش اين مقطع در آغاز جنگ ايران وعراق بخوبي روشن خواهد شد. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن 57 (1979) نخستين مرحله استقرار نظام جديد در 16 بهمن 57 با نخست وزيري مهندس بازرگان پايه گذاري شد. اين مرحله از استقرار نظام، كه مي توان از آن به عنوان حاكميت ليبرالها ياد كرد، تا سقوط ابوالحسن بني صدر در اول تير 1360 به طول انجاميد و با عزل وي از رياست جمهوري به پايان رسيد. قبل از بازرگان، شاهپور بختيار از سوي شاه به عنوان نخست وزير تعيين شده بود. تنها تفاوت عمده بازرگان با بختيار در اين نكته بود كه بازرگان در دوره حاكميت نظام شاهنشاهي بارها پيشنهاد نخست وزيري را رد كرده بود و روحيه اي مذهبي داشت. بازرگان و همكاران وي كاملاً به برقراري روابط عادي ديپلماتيك با ايالات متحده تمايل داشتند و در مسائل داخلي، سياست ليبرال منشانه اي اتخاذ كرده، در تلاش براي جذب تمام گروه ها و دسته جات بودند كه به صورت ماهوي با حكومت اسلامي و ديني مخالفت داشتند. همين مسائل باعث شد كه از همان ابتداي حاكميت ليبرالها، درگيريهاي داخلي بين نيروهاي انقلابي و ليبرالها كه از سوي گروه هاي راست و چپ حمايت مي شدند، شدت يابد. از سوي ديگر، امام خميني(س) درصدد بودند هر چه سريعتر پايه هاي نظام نوپاي اسلامي را به صورت قانوني تثبيت نمايند. برگزاري رفراندم 12 فررودين 58 كه در آن شكل و فرم حكومت اسلامي معين شد و تشكيل جلس خبرگان براي تصويب قانون اساسي و نيز تشكيل مجلس شوراي اسلامي، نمونه هاي آشكاري از اين حركت امام به شمار مي آيند. اگر چه با حكاميت ليبرالها بر دستگاه هاي اجرايي كشور، آمريكاييها روند تحولات داخلي ايران را تا حدودي مثبت ارزيابي مي كردند اما با اين حال با استفاده از اهرم فشار و ديپلماسي تلاش داشتند تا سياستهاي داخلي ايران را به مجاري موردنظر خود هدايت كنند. به همين دليل امريكا با دخالت در اغتشاشاتي كه در مناطق مستعد و بحران خيزي مانند كردستان، گنبد، سيستان و بلوچستان، خوزستان و... ايجاد شده بود از يك سو نيروهاي انقلابي را در جنبه هاي مختلف درگير ساخته و از سوي ديگر باعث تثبيت ليبرالها در مسند امور كشور مي شد. در اين موقعيت گروههاي سياسي نيز از فرصت استفاده كرده و با استفاده از جوي كه در اثر برخوردهاي مماشات جويانه ليبرالها در سطح كشور ايجاد شده بود به بهره برداري به نفع گروه خود پرداختند و با حضور در مراكز مختلف از جمله دانشگاه ها تلاش داشتند تا به نوعي سر رشته امور را به دست گيرند. وضعيت به وجود آمده دقيقاً در تناقض آشكار با موقعيت دلخواه پس از پيروزي انقلاب اسلامي بود. نيروهاي انقلابي و پيرو خط امام در نظر داشتند در جوي آرام و بدون فشارهاي رواني به تثبيت نظام جديد پرداخته، با مخالفان انقلاب قاطعانه برخورد نمايند. در حالي كه حاكميت ليبرالها عكس اين وضعيت را آورده بود. در چنين وضعيتي كه اغتشاش و ناآرامي در سراسر كشور حاكم بود، نيروهاي انقلابي مترصد فرصتي مناسب براي بازگرداندن خط انقلاب به مجراي اصلي آن بودند. دانشجويان خط امام در يك اقدام شجاعانه و مبتكرانه لانه جاسوسي آمريكا را به اشغال خود درآوردند و با افشاي اسناد و مدارك اوليه پرده از مداخلات گسترده آمريكا در امور داخلي كشور برداشتند. دولت موقت نيز با توجه به ارتباط برخي سران آن با دولت امريكا و مخالفت با اين حركت مجبور به استعفا شد. با اين اقدام انقلابي كه از سوي امام، انقلاب دوم نامگذاري شد ابتكار عمل مجدداً در اختيار نيروهاي انقلابي قرار گرفت و امريكا در موضعي منفعلانه نسبت به انقلاب اسلامي قرار گرفت. امريكا در اين موقعيت ضمن حفظ شرايط سياسي كه در اثر آن بتواند جاسوسان خود را از ايران آزاد سازد، فشارهاي نظامي و اقتصادي خود را در سطح طراحي و برنامه ريزي و تا حدودي اجرا، افزايش داد. دولت كارتر در اين زمينه دستور قطع ارسال تجهيزات نظامي امريكا به ايران و نيز توقف واردات امريكا از ايران را صادر نمود. در همين تاريخ پروازهاي آمريكا به ايران لغو گرديد و صدور رواديد براي ايرانيان به حالت تعليق درآمد. در همين اثنا درگيري و ناآرامي در استان كردستان و برخي نقاط ديگر افزايش يافت و با فاصله چند روز از اقدامات قبلي تمام داراييهاي ايران در امريكا و بانكهاي اين كشور مسدود شد. همچنان كه فشار امريكا بر ايران به تدريج افزايش مي يافت، شوروي ضمن جانبداري از ايران سعي كرد فشارهاي غرب به ايران را خنثي كند. بني صدر در داخل كشور، كه به عنوان وزير خارجه ايران از سوي شوراي انقلاب تعيين شده بود، در پي فشارهاي امريكا تلويحاً به برقراري رابطه با امريكا اشاره كرد. ولي پس از محكوم نمودن شوراي امنيت توسط راديو و تلويزيون كه بدون هماهنگي با وي انجام شد، از مقام خود استعفا داد. در اين وضعيت موج بمب گذاريها در استانهاي مرزي به ويژه در خوزستان افزايش چشمگيري يافت. همراه با اين فشارها كارتر از شوراي امنيت درخواست تحريم اقتصادي ايران را كرد كه با مخالفت شوروي، قطعنامه عليه ايران وتو گرديد. در اين فاصله، شوروي افغانستان را اشغال كرد كه بطور غير منتظره اي با مخالفت ايران روبرو گرديد. در تاريخ هشتم بهمن ماه 58 بني صدر به عنوان رييس جمهور ايران برگزيده شد و مجدداً خطر كنار رفتن نيروهاي انقلابي در داخل كشور شدت گرفت. همراه با افزايش موج نگراني در داخل، كشورهاي غربي از اين انتخاب احساس رضايت كردند. ارتش جمهوري اسلامي كه با پيروزي انقلاب در 22 بهمن 57 به ملت پيوسته بود دچار تحولات متعددي گرديد. از طرفي به اين دليل كه ساختار و ماهيت آن متناسب با اولويتهاي سياسي و نظامي رژيم شاه و منافع آمريكا تعيين شده بود از كارآيي و پويايي لازم در برخورد با ناآراميهاي داخلي برخوردار نبود و از سوي ديگر به دليل نفوذ عناصر خائن و وابسته در آن، عناصر متعهد، توانايي انجام تعهدات خود را نداشتند. اگرچه امام سعي كرد با حفظ انسجام ارتش، فرصت لازم را در اختيار اين نيروها قرار دهد تا كنترل خود را بر سازمان ارتش توسعه دهند. اما برخوردهاي مشكوك از قبيل كاهش مدت خدمت سربازي و اعزام نيروهاي ارتش به محلهاي خدمتي مورد علاقه خود، عملاً كارآيي اندك ارتش را با مشكل روبرو كرد. دستگيري تعدادي از نظاميان پايگاه هوايي تبريز كه قصد تصرف اين پايگاه را داشتند، در كنار بازداشت فرمانده نيروي دريايي ارتش توسط دادستاني انقلاب، از جمله عواملي بود كه روحيه ارتش را به شدت تحت تاثير قرار داد. در چنين وضعيتي نيروهاي انقلابي و سپاه، عملاً ابتكار عمل را در برخورد با اغتشاشات نظامي در دست گرفته، در هر گوشه از كشور به رويارويي با اين جريانات مشغول شدند. طرح استرداد سه جزيره ايراني به اعراب، در اين شرايط اغتشاشات و ناآراميهاي مناطق مرزي ايران توسط عراق تشديد شده و اين كشور فعاليتهاي ضد انقلابي خود را در استان خوزستان تمركز بخشيد. در تاريخ 19/1/59 روابط ديپلماتيك بين ايران و آمريكا قطع شد و كشورهاي منطقه مساعدت بيشتري را براي همكاري نظامي با آمريكا اعلام داشتند. ارتش عراق آمادگي خود را براي حمله به ايران اعلام كرد. در اين بين حمله نظامي آمريكاييها به ايران براي آزادسازي گروگانها با شكست روبرو شد و در يك اقدام مشكوك بقاياي به جا مانده از هواپيما و هلي كوپترهاي آمريكا به دستور بني صدر بمباران گرديد. با فاصله كمي از اين اقدام، كودتاي نوژه با هدف براندازي نظام در تيرماه 59 توسط نيروهاي اطلاعاتي سپاه خنثي گرديد و اقدامات نظامي و سياسي عراق بويژه در مناطق مرزي شدت بيشتري يافت. در مناقشات داخلي ايران بويژه در زمينه تلاش بني صدر براي توسعه و گسترش قدرت خود، وي عملاً تلاش كرد تا پستهاي حساس سياسي كشور را انحصاراً در اختيار خود بگيرد و مانع دستيابي نيروهاي انقلابي به پستهاي كليدي كشور شود. وي همچنين براي منزوي ساختن سپاه و ايجاد محدوديت براي اين نهاد انقلابي تلاش كرد تا در ارتش نفوذ بيشتري كند و به تدريج از فعاليتهاي گسترده سپاه جلوگيري كند. انتظار دشمنان انقلاب اسلامي سرانجام با انتخاب شهيد رجايي به عنوان نخست وزير و رأي اعتماد مجلس به كابينه وي به پايان رسيد و آنان با نااميدي ازحاكميت كامل ليبرالها بر جريانات داخلي، در 31 شهريور ماه 59 موافقت خود را با آغاز جنگ اعلام كردند. وضعيت عراق: در اثر فروپاشي نظام شاهنشاهي در ايران و خلاء قدرت ناشي از آن در منطقه خليج فارس، فرصتي مناسب براي به تحقق پيوستن خواسته هاي عراق فراهم شد. عراق پرجمعيت ترين كشور عرب منطقه همواره با مشكل ژئوپلتيكي، ساحل نامناسب روبرو بودو تنها ارتباط اين كشور با آبهاي آزاد از طريق رودخانه اروند و بندر بصره امكان پذير بود كه اين ارتباط نيز با توجه به قرارداد 1975 الجزاير دچار محدوديت هايي از سوي ايران شده بود. به همين دليل گسترش آبهاي ساحلي و دسترسي عراق به مناطق مهم و استراتژيك در حاشيه خليج فارس جزء هدفهاي استراتژيك عراق بود كه تنها از دو طريق امكانپذير مي شد: الف: دسترسي به بخشي از مناطق ساحلي ايران؛ ب: تسلط بر جزاير بوبيان و وربه و قسمتي از سواحل كويت دسترسي به يكي از اين دو منطقه مي توانست راهگشاي مشكلات ژئوپلتيك عراق باشد. علاوه بر اين، وحشت دائمي حاكميتهاي عراق از شيعيان موجود در كشور، همواره سبب مي شد تا دولتهاي اين كشور نسبت به شيعيان به عنوان يك تهديد بالقوه داخلي نگاه كنند و حركات آنها را پيوسته زير نظر داشته باشند. با وقوع انقلاب اسلامي در ايران و تمايلات آرمانخواهانه امام و تمايل شيعيان عراق به برقراري حكومت اسلامي، اين تهديد به شكل جدي تري براي حاكمان بعثي عراق، كه مردم چندان رضايتي از آنان نداشتند، مطرح شد. رژيم عراق براي جلوگيري از رشد تمايلات اسلام گرايانه به سركوب شيعيان پرداخت و در يك اقدام وحشيانه آيت ا... صدر، برجسته ترين رهبر شعيان عراق، را به قتل رساند. با افزايش فشار شيعيان در داخل عراق، حملات سياسي و رواني اين كشور عليه انقلاب اسلامي و امام شدت گرفت. اين حركت عراق از سوي كشورهاي مرتجع منطقه مورد تاييد قرار گرفت و رهبران وابسته عرب، صدام را به عنوان ناجي كشورهاي عربي از خطر بنيادگرايي اسلامي مورد پذيرش و شناسايي قرار دادند. اگر به دو عامل خلاء قدرت در منطقه و وحشت عراق از صدور انقلاب اسلامي، تواناييهاي ارتش عراق را كه در موقعيت نسبتاً مطلوبي به لحاظ تجهيزات، سازمان و نيروي انساني قرار داشت، بيفزاييم، آنگاه زمينه ها و شرايط تجاوز عراق به ايران مشخص تر مي گردد. از سوي ديگر بررسي شخصيت فردي صدام كه از وي فردي پرقدرت، خشن و توانا در اداره كنترل كشور ساخته است، به سهولتِ درك چرايي حمله عراق به ايران پي خواهيم برد. وي براي چنين اقدام گسترده اي سه انگيزه و هدف اصلي قائل بود: الف: تلاش براي كسب رهبري جهان عرب ب: پر كردن خلاء قدرت ناشي از سقوط شاه ج: جبران تحقير ناشي از انعقاد قرارداد 1975 به اين ترتيب تمام زمينه هاي مناسب براي هجوم عراق در حال آماده شدن بود. رژيم عراق از همان روزهاي اول پيروزي با تحريك مردم در مناطق مرزي و پشتيباني تسليحاتي از گروهكهاي ضد انقلاب در اين نقاط، دست به اقدامات خرابكارانه مي زد. تشكيل گروهك خلق عرب در استان خوزستان و تشديد تجزيه طلبي در اين نقطه از كشور، بهانه مناسبي براي شروع درگيري عملي با ايران بود. با گذشت زمان تحركات سياسي ـ نظامي عراق در نقاط مرزي شدت بيشتري مي گرفت و گروه هاي وابسته به اين كشور با ايجاد درگيري با نيروهاي انقلاب و بمب گذاري در تاسيسات نفتي، دشمني خود را با انقلاب اسلامي نمايانتر مي ساختند. با اين اقدامات، تشنج در روابط ايران وعراق و احتمال وقوع درگيري نظامي بالا گرفت. راديو بغداد در تاريخ 4/4/58 اعلام كرد كه ايران چه در گذشته و چه در حال بزرگترين خطري است كه عربيت خليج (فارس) و استقلال سياسي و اقتصادي آن را تهديد مي كند. راديو بي بي سي بلافاصله پس از دو روز از اين تاريخ اعلام نمود كه احتمال ادعاي عراق بر حاكميت خوزستان وجود دارد.بدين ترتيب رژيم عراق در كنار افزايش درگيريهاي خود با ايران، شروع به برقراري روابط نزديك با كشورهاي غربي نمود تا زا اين طريق از حمايتهاي مادي و سياسي اين كشورها برخوردار شود. مروري اجمالي به عنوان خبرهاي منتشر شده در آستانه جنگ به خوبي اين سياست عراق را روشن مي سازد: 10/4/58 يك عضو حزب بعث عراق گفت سياست تجاوزكارانه ايران معرف يك معارضه جدي عليه احساسات ملتهاي عرب است. ملتهاي عرب در برابر تهديدهاي ايران ساكت نخواهند نشست. 11/4/58 انبوهي سلاح از عراق وارد خوزستان شد. 13/4/58 صدام مدعي شد حكام ايران براي اثبات صداقت سياسي خود در برابر فلسطين بايد سرزمين غصب شده سه جزيره را به صاحبان آن برگردانند. 15/4/58 توسعه روابط عراق و انگليس در ديدار وزيران خارجه طرفين. 16/4/58 توسعه روابط عراق و آلمان با ديدار وزير خارجه آلمان از عراق. 20/4/58 مذاكرات مهم ريمون بار نخست وزير فرانسه با سران عراق. 24/4/58 درگيري در خرمشهر و پرتاب نارنجك به داخل مسجد جامع توسط خلق عرب 26/4/58 حسن البكر از كار كناره گيري، و صدام را به جاي خود منصوب كرد. 7/5/58 در پي اختلافات عربستان با سوريه صدام از اتحاد با سوريه صرف نظر كرد و خواستار اتحاد با عربستان شد. 12/6/58 فرار عزالدين حسيني و قاسملو به عراق 19/7/58 انتخاب صدام به عنوان دبير كلي حزب بعث عراق 15/8/58 قراردادهاي متعدد تسليحاتي عراق با كشورهاي غربي انتقاد شديد عراق از اشغال لانه جاسوسي آمريكا توسط ايران 26/9/58 ادعاي عراق مبني بر حاكميت بر اروندرود از سوي طارق عزيز 28/9/58 افزايش موج بمب گذاريها و انفجارات در راه آهن، صنعت نفت و مناطق نظامي در استان خوزستان 23/10/58 عراق آخرين كشوري كه پس از اشغال افغانستان توسط شوروي، به آمريكا پيشنهاد تسهيلات براي احداث پايگاه نظامي داد. 12/12/58 افزايش موج انفجارات و خرابكاريها در استان خوزستان. 18/1/58 درخواست عراق از ايران مبني بر خروج سريع نيروهايش از جزاير سه گانه 20/1/59 صدام گفت عراق آماده و مجهز است تا براي دفاع از حاكميت و افتخار خود به جنگ دست بزند. 21/1/59 ملك حسين پادشاه اردن: عراق ستون فقرات عرب را تشكيل مي دهد. 23/1/59 سفر شاپور بختيار به عراق و سخنراني در يك سمينار براي سران رژيم. 23/1/59 ملاقات اويسي، اظهاري و سردار جاف در حوالي مرز ايران وعراق 24/1/59 به شهادت رساندن آيت ا.. صدر توسط رژيم عراق 28/1/59 عراق مسئوليتهاي ناشي از انفجار لوله هاي نفتي در ايران را مي پذيرد. 30/1/59 مهلت 24 ساعت عراق به ديپلماتهاي ايراني در بغداد براي ترك عراق 31/1/59 برژينسكي: در صورت گسترش درگيريها بين ايران وعراق احتمال مداخله آمريكا وجود دارد. 9/2/59 سفر ده روزه سعدون حمادي به آمريكا 9/2/59 ديدار برژينسكي و صدام حسين در اردن 13/2/59 اشغال سفارش ايران در ايران توسط عوامل عراقي 29/4/59 صدام: اكنون ما نيروي نظامي كافي براي بازپس گيري سه جزيره عربي را فراهم كرده ايم. 13/5/59 موافقت آمريكا براي فروش موتورهيا جت براي كشتيهاي جنگي عراق 13/5/59 نقل و انتقالات وسيع و تمركز ارتش عراق از مرز سومار تا باويسي و ازگله 14/5/59 ديدار صدام از عربستان 7/6/59 كيسينجر: جنگ حداكثر ظرف ده روز با پيروزي عراق پايان خواهد يافت. 7/6/59 مساله سقوط نظام در ايران طي چند ماه آينده تحقق مي يابد. 16/6/59 اطلاعيه ارتش عراق: ارتش ظفرمند ما را به ارتفاعات زين القوس دست يافت. 19/6/59 نيروهاي عراقي منقه سيف سعد را آزاد ساختند. 20/6/59 صدام: تصميم گرفته ايم كه سرزمينهاي غصب شده توسط ايران را پس بگيريم. 26/6/59 ياداشت وزارت امور خارجه عراق به كاردار ايران در بغداد: دولت جمهوري عراق تصميم گرفته است كه موافقتنامه الجزاير را كان لم يكن اعلام كند. 31/6/59 حماسه سراسري عراق به ايران مروري گذرا به اخبار و رويدادهاي قبل از آغاز جنگ، نمايانگر تلاقي هدفها و سياستهاي آمريكا و عراق است. صدام بخوبي از فرصتها و امكانات موجود در سطح منطقه و بين المللي بهره برداري كرده، تجاوز خود را به ايران آغاز مي كند. وضعيت كشورهاي منطقه: كشورهاي منطقه در روند تحولات قبل از جنگ با توجه به احساسات خطري كه از ناحيه انقلاب اسلامي كردند به صورت يكپارچه به موضع گيري عليه آنان پرداختند. بجز كشورهاي سوريه، ليبي و الجزاير، ساير كشورها همسو با سياستهاي غرب و هماهنگ با رژيم عراق مواضع تندي عليه انقلاب اسلامي اتخاذ كردند. كشورهاي عربستان و كويت به عنوان تامين كننده اصلي نيازمنديهاي مالي عراق، وارد جنگ شده، تا پايان آن، متجاوز از 80 ميليارد دلار پرداخت نمودند. ساير كشورهاي منطقه نيز هر يك به نوبه خود با كمكهاي مالي و تسليحاتي زمينه مساعد اين تهاجم را فراهم آوردند. از اين گذشته با وحشتي كه عراق از انقلاب اسلامي در منطقه ايجاد كرده بود و عملاً خود را ناجي كشورهاي عربي از بنيادگرايي اسلامي مي دانست، كشورهاي منطقه را متقاعد به اين تهاجم كرده، ضمانتهاي لازم را نيز دريافت كرد. البته بايد توجه داشتكه در اين برهه از زمان سياست خارجي ايران داراي هيچگونه فعاليتي در زمينه خنثي سازي اقدامات عراق و آمريكا عليه انقلاب اسلامي، نبود. وضعيت قدرتهاي بزرگ: 1. امريكا: از ميان دو ابرقدرت آمريكا و شوروي كه در نظام دوقطبي بازيگران اصلي در روابط بين الملل بودند، آمريكا بيش از شوروي از وقوع انقلاب اسلامي متضرر شد. در حقيقت با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران چنان ضربه اي به حيثيت سياسي و نظامي آمريكا وارد شد كه سياستمداران اين كشور تا مدتها دچار پيامدهاي اين شكست بودند. با خروج ايران از پيمان نظامي سنتو، آمريكا با مشكل بزرگ ديگري روبرو شد و اقتدار دفاعي خود را در مقابل شوروي به كل از دست داد؟! در حقيقت با تحولات ايران، آمريكا تنها اردن را از دست نداده بود بلكه تمام كشورهاي منطقه در برابر تحولات ايران آسيب پذير شده بودند. نگراني آمريكا بيشتر از اين ناحيه بود كه براساس تئوري دو مينو، انديشه هاي انقلابي ايران، يك سلسله از كشورهاي همسايه را دچار تنش كند. به اين ترتيب آمريكا تلاش كرد با دو ابزار فشار و ديپلماسي به رويارويي با انقلاب اسلامي برخيزد. بدين منظور از سوي دست اندركاران سياست خارجي آمريكا تعريف جديدي از بحرانهاي موجود در منطقه به عمل آمد. به اعتقاد برژينسكي، هلالي از بحران سراسر كشورهاي سواحل اقيانوس هند را در برگرفته است؛ بحراني كه از خاور ميانه و خليج فارس آغاز مي شود و خليج و سواحل اقيانوس هند را مي پيمايد. به اين ترتيب، براي رويارويي با خطراتي كه منافع و هدفهاي آ مريكا را در منطقه تهديد مي كرد، سياست خاورميانه اي و استراتژيهاي امنيتي و نظامي آمريكا شكل جديدي به خود گرفت. كارتر در تاريخ 23 ژانويه 1980 (سوم بهمن 58) در مقابل كنگره آمريكا اظهار داشت كه تلاش يك قدرت خارجي به منظور به دست گرفتن كنترل منطقه خليج فارس، به مثابه لطمه وارد آوردن به منافع حياتي آمريكا قلمداد شده، با تمامي امكانات ضروري، از جمله نيروهاي نظامي دفع خواهد شد. كارتر، هدفهاي موردنظر استراتژي امنيتي خود را چنين اعلام كرد: 1. تامين امنيت صدور نفت به سوي غرب و جلوگيري از توقف آن كه مهمترين عامل پيشرفت اقتصادي غرب است. 2. جلوگيري از نفوذ شوروي كه در نزديكي منطقه خليج فارس قرار داشت. 3. حفظ و حمايت از نظامهاي هم پيمان با آمريكا براين اساس برژينسكي معتقد است كه دكترين كارتر اين حقيقت را دريافت كه امنيت ايالت متحده با سه مركز و محور استراتژيك وابستگي پيدا كرده است: اروپاي غربي، خاور دور و خاور ميانه و خليج فارس. در دكترين كارتر محور سوم (خليج فارس) به دو محور قبلي افزوده شد. بر اساس اين دكترين، نيروهاي واكنش سريع اهميت ويژه اي يافته، عملاً در سال 1979 تشكيل شدند. در حالي كه قبل از اين دكترين، نيكسون از قدرتهاي منطقه اي مي خواست كه خود امنيت مناطق خود را حفظ كنند. هنگامي كه سياستگذاريهاي كلان آمريكا و اولويتهاي امنيتي اين كشور در حال بررسي بود، سياستمداران اين كشور در صحنه عمل و در برخورد با انقلاب اسلامي با حاكميت ليبرالها در داخل كشور روبرو بودند و به همين دليل سياستهاي خود را به شكل معتدل تري دنبال مي كردند و در پاسخ به پيامهاي مثبتي كه از سوي دست اندركاران دولت موقت ابراز مي شد، واكنش مثبت نشان مي دادند. آمريكا در كنار اين برخورد همواره از هرگونه حركتي كه متضمن ضربه زدن به انقلاب اسلامي بود استقبال مي كرد و در تدارك اينگونه حركات، از قبيل درگيريهاي نظامي در نقاط حساس ايران، تحريك گروهكها انجام كودتا و ... نقش عمده اي داشت. اين روند تا تسخير لانه جاسوسي توسط دانشجويان خط امام، با شدت و ضعف يكساني دنبال مي شد. اما پس از اين حركت انقلابي، برخوردهاي تند و خصمانه آمريكا شدت بيشتري يافت و در قالب تحريمهاي نظامي، محاصره اقتصادي و انزواي سياسي اقداماتي عليه انقلاب صورت مي گرفت. برخلاف روند فوق، روابط آمريكا و عراق در حال بهبود بود و مناسبات دو كشور در آستانه برقراري مجدد روابط ديپلماتيك قرار داشت. با انتخاب بني صدر به عنوان رئيس جمهور باز هم سياست آمريكا حالت صبر و انتظار به خود گرفت و با توجه به حل نشدن مساله گروگانها، از برخورد صريح و قاطع با انقلاب اسلامي پرهيز شد. با اين حال آمريكاييها هيچگاه جنگ رواني عليه انقلاب را كاهش ندادند تا اينكه در تاريخ 19/1/59 روابط ديپلماتيك ايران و آمريكا به حالت تعليق درآمد. در تاريخ 10/2/59 جرج بال وزير خارجه پيشين آمريكا اعلام كرد كه بايد ايران از نظر سياسي و ديپلماتيك در انزوا قرار گيرد. به فاصله يك ماه از اين اظهارنظر، ادموند ماسكي گفت: «سياستي را كه بايد در مورد ايران اجرا كنيم شامل موارد زير است: 1. اضمحلال و ازهم گسيختگي داخلي؛ 2. اقتصاد رو به نابودي؛ 3. تهاجم و حمله به مرزها. با نزديك شدن آغاز جنگ، روابط آمريكا و عراق نزديكتر شد و رفت و آمدهاي سياسي بين سران دو كشور افزايش يافت. برژينسكي پس از چند ديدار محرمانه با سران حكومت عراق اعلام كرد: هدف اصلي، سرنگون ساختن رژيم كنوني ايران است و كي سينجر در تاريخ 7/6/59 يعني 23 روز قبل از شروع جنگ گفت: جنگ حداكثر ظرف ده روز با پيروزي عراق پايان خواهد يافت. در پايان مي توان چنين عنوان كرد كه هدفهاي امريكا و عراق در آغاز جنگ تلاقي پيدا كرده، هر دو كشور با اهداف جداگانه ولي همسو جنگ را عليه ايران آغاز كردند. 2. شوروي: در فاصله پيروزي انقلاب تا آغاز جنگ تحميلي مواضع سياسي شوروي در مقايسه با آمريكا در برابر انقلاب از صراحت و روشني بيشتري برخوردار بود. روسها در اولين اقدام مثبت خود جمهوري اسلامي را به رسميت شناختند و با توجه به ماهيت ضد امريكايي انقلاب اسلامي، اين حركت را مثبت ارزيابي كردند. اگر چه روابط ايران و شوروي در اين دوره فراز و نشيبهاي مختلفي را طي كرد اما نظر به اينكه انقلاب اسلامي معادلات سياسي و نظامي آمريكا را در منطقه دچار تغييرات اساسي كرده، و باعث برچيده شدن پايگاه هاي اطلاعاتي آمريكا در ايران شده بود، روسها همواره در مقابل فشارهاي آمريكا به ايران ايستادگي كرده، حتي در يك مورد از امتياز حق وتو نيز استفاده كردند. روستها علاوه بر هشدار به آمريكا براي عدم مداخله در امور ايران، حساسيت ويژه اي نسبت به چرخش سياستهاي عراق به سوي آمريكا داشتند، با اين حال براساس پيمان دوستي 15 ساله اي كه بين دو كشور در سال 1972 امضا شده بود، شوروي تامين كننده اصلي سلاحهاي عراق و همچنين كارشناسان نظامي بود و هيچگاه اين كمكها را تحت الشعاع چرخش سياستهاي بغداد، قرار نداد. روند جاري تا اشغال افغانستان توسط ارتش شوروي همچنان ادامه داشت تا اينكه پس از اشغال افغانستان را محكوم كرد. اما ظاهراً اين اقدام بهاي تجاوز عراق به ايران با پشتيباني آمريكا بود و روسها عكس العمل خود را قبل از وقوع حادثه انجام دادند. در زمينه آغاز جنگ بعدها موسسه «هريتيچ» طي گزارش اعلام كرد كه شوروي قبل از آغاز تهاجم عراق به ايران در جريان اين تصميم بوده است و ظاهراً مقامات ايراني را نيز از طريق حزب توده آگاه كرده است. درباره چگونگي رفتار سياسي كشورهاي اروپايي در دوران زمينه سازي جنگ، بايد اظهار داشت كه به دليل حاكميت سيستم دوقطبي در نظام بين الملل، هر يك از كشورهاي اروپايي در چارچوب سياستهاي يكي از دو ابرقدرت عمل كردند؛ براي مثال با شروع تمايلات عراق به غرب، كشورهاي فرانسه و انگليس به تدريج به بزرگترين تامين كنندگان سلاحهاي اين كشور تبديل شدند. آخرين وضعيت عراق و ايران در آستانه جنگ با گذشت زمان، مواضع عراق و كشورهاي غربي عليه جمهوري اسلامي تندتر وعلني تر شد. رئيس جمهور عراق بارها و به بهانه هاي مختلف ايران را به حمله نظامي تهديد كرد و كشورهاي غربي بويژه آمريكا از اين تهديد استقبال كردند. در پي اين موضع گيريها، تحركات مرزي ارتش عراق نيز افزايش يافت. بطور كلي فعاليتهاي نظايم عراق را مي توان در محورهاي زير خلاصه كرد: 1. حمايت و پشتيباني از درگيريهاي داخلي در ايران؛ 2. حمايت ويژه از گروهك خلق عرب در خوزستان؛ 3. استقرار و جابجايي واحدهاي زرهي؛ 4. تقويت پاسگاههاي مرزي؛ 5. ايجاد مواضع دفاعي در خطوط مرزي؛ 6. فعاليتهاي گسترده مهندسي و احداث و ترميم جاده ها؛ 7. تحركات و جابجايي نيرو و تقويت واحدهاي مستقر در مرز؛ 8. انتقال امكانات و تجهيزات به مناطق مرزي مانند سنگرهاي بتوني، توپخانه و ...؛ 9. شناسايي و عكسبرداري هوايي؛ 10. تجاوزات هوايي، درگيريهاي مرزي و اعزام گروههاي گشتي به داخل خاك ايران؛ 11. تقويت و افزايش توان رزمي؛ 12. خريدهاي تسليحاتي سنگين از كشورهاي بزرگ دنيا. در مجموع ارتش عراق در قالب 3 سپاه و با استعداد 12 لشكر (5 لشكر پياده، 5 لشكر زرهي و 2 لشگر مكانيزه) و همچنين 15 تيپ مستقل (شامل 10 تيپ پياده، يك تيپ زرهي، يك تيپ مكانيزه و 3 تيپ نيروي مخصوص) براي آغاز جنگ آماده شد. طبق يك برآورد تخميني اين استعداد شامل 600 قبضه توپ، 5400 دستگاه تانك و نفربر، 400 قبضه توپ ضدهوايي، 366 فروند هواپيماي جنگنده و 400 هلي كوپتر، مي شد. رژيم عراق همزمان با كسب آمادگيهاي رزمي و فراهم نمودن زمينه هاي سياسي در سطح منطقه و نظام بين الملل در تاريخ 20/6/59 در جمع وزيران كشورهاي عربي، ضمن درخواست كمك و ياري از آنان اعلام داشت: «خاكمان را از ايران باز پس خواهيم گرفت.» هفت روز پس از اين، عراق قرارداد 1975 را ملغي اعلام كرد و در روز 31 شهريور 1359 تهاجم گسترده خود را از طريق هوا، دريا و زمين به خاك جمهوري اسلامي آغاز كرد. در موقعيتي كه ارتش عراق آماده هجومي سراسري به خاك ايران مي شد، وضعيت ايران به گونه اي متفاوت از عراق بود. ساختار سياسي و حكومتي ايران در اثر جابجايي جريانات مختلف هيچگونه شكل ثابتي به خود نگرفته از ثبات لازم برخوردار نبود. بحرانهاي سياسي، فرهنگي و نظامي در داخل كشور عملاً نهادهاي سياسي را درگير خود ساخته و كارايي لازم در ساختار حكومتي براي پاسخ به يك تجاوز همه جانبه كاملاً از بين رفته بود. پس از ترغيب و حمايت آمريكاييها از اغتشاش گروه هاي مسلح، تشويق به تجزيه طلبي ، اعتصابات و تظاهرات، چند كودتاي ناموفق در ارتش، حاكميت ليبرالها و ... به نظر مي رسيد حكومت ايران دچار فرسودگي كامل شده، يك جنگ همه جانبه تير خلاصي پيكر فرسوده آن باشد. در چنين وضعيتي اقدامات نابجا و بعضاً مشكوك دولت بازرگان در زمينه لغو قراردادهاي نظامي از قبيل لغو قرارداد خريد شش فروند زير دريايي از آلمان، لغو قراردادهاي نظامي با آمريكا با حجم 9 ميليارد دلار و ... بشدت توان تسليحاتي ايران را كاهش مي داد. در كنار اين اقدامات، كاهش نيروهاي ارتش وضعيت توان رزمي را به حداقل كاهش داده بود. در تاريخ 9/2/58 اعلام شد كه ايران به ارتش 500 هزار نفري نيازي ندارد و تعداد ارتشيان كاهش خواهد يافت. در همين فاصله از سوي دريادار مدني فرمانده نيروي دريايي اعلام شد كه تعداد افسران نيروي دريايي كاهش خواهد يافت. كاهش مدت خدمت سربازي از 24 ماه به 12 ماه، اعزام كادرهاي ارتش به محلهاي سكونت و تولد خود و ... از ديگر اقداماتي است كه سازمان ارتش ايران را دچار تزلزل كرد. البته در اين زمينه بايد توجه داشت كه اصولاً ارتش ايران براساس اولويتهاي امنيتي آمريكا سازماندهي شده بود و يكي از پايه هاي قدرت شاه براي اعمال فشار و اختناق و كنترل اوضاع داخلي بود. از آنجا كه شاه موجوديت خود را مديون نظاميان مي دانست، اين نهاد را عمده ترين حافظ رژيم خود قرار داده بود. اين نكته را نبايد فراموش كرد كه رضاشاه و محمدرضا شاه را در سلسله پهلوي، ارتش به قدرت رسانده بود و هر دوي آنها براي اعمال سلطه بر ايران، به آن تكيه داشته اند و هر دو پادشاه نيز تقويت نيروهاي نظامي و حفظ وفاداري آنها را مقدمترين وظيفه خود مي دانستند. آنها با سياست غربي كردن و وابسته نمودن ارتش، ساختار سنتي نظاميگري در ايران را از بين بردند. به گونه اي كه ارتش دقيقاً براي رويارويي با تهديدات داخلي و حفظ حكومت شاهنشاهي سازماندهي شده بود و يقيناً كارايي لازم را در برخورد با تهديد خارجي نداشت. يكي از سناتورهاي آمريكايي در اين زمينه مي گويد: مي دانيد كه فرمانده ارتش ايران به يكي از افراد ما چه گفته است؟ گفته است به علت كمكهاي آمريكا، اكنون ارتش ايران بهترين شكل را پيدا كرده و مي تواند به خوبي را مردم ايران دربيفتد. خريدهاي تسليحاتي كه مستقيماً از سوي آمريكايي ها تعيين مي شد هيچگونه تناسبي با مأموريتهاي ارتش نداشت و صرفاً به منظور تامين بار مالي هزينه هاي نظامي آمريكا پرداخت مي شد. از سوي ديگر سيستم داخلي ارتش توانايي جذب، به كارگيري، آموزش، نگهداري و ... اين سلاحها را نداشت و بدين ترتيب سيل مستشاران نظامي بود كه به داخل ايران سرازير مي شد. اين مسأله باعث مي شد تا استقلال ارتش به ميزان قابل توجهي خدشه دار شود و قدرت و توانايي آن به شدت كاهش يابد. همين امر باعث شد تا ارتش در جريان پيروزي انقلاب كه امراي ارتش شاه و همچنين مستشاران نظامي آمريكا، ايران را ترك كرده بودند، نتواند عكس العمل لازم را در مقابل نيروهاي انقلاب و مردم نشان دهد. اين وضعيت ارتش، بدون هيچ تغيير محسوسي به حكومت ايران پس از انقلاب منتقل شد. از همان ابتداي پيروزي، گروه هاي وابسته، خط انحلال و تضعيف ارتش را دنبال مي كردند، اما امام خميني(س) بارها بر حفظ وحدت و يكپارچگي ارتش تاكيد ورزيده، اتحاد بين مردم و ارتش را توصيه مي كردند و با هر گونه تضعيف ارتش مقابله مي نمودند. اين مسأله باعث شد تا نيروهاي وفادار به انقلاب و يا حداقل وفادار به استقلال ايران، انسجام ارتش را حفظ نمايند. اما همانگونه كه گفته شد اقدامات نابجاي عناصر وابسته و دولت موقت باعث تضعيف بيش از حد ارتش شد. در مجموع به دلايل زير ارتش نتوانست در رويارويي با جريانات ضد انقلاب داخلي و تهديد عراق كارايي لازم را از خود نشان دهد: 1. اصولاً سازماندهي و ساختار ارتش به گونه اي طرح ريزي شده بود كه با تهديدات داخلي برخورد كند. تنها ماموليت خارجي ارتش مقابله با تهاجم شوروي آن هم مقاومت تاخيري بود. به هر حال ارتش در كنار سازمان امنيت (ساواك) در خط مقدم اختناق ملي قرار داشت و همچنين به عنوان پرده پوششي در مقابل هجوم شوروي عمل مي كرد. 2. سيستم فرماندهي ارتش براساس قانون اساسي و نيز با توجه به مطالبي كه گفته شد با شاه بود. وي هيچگاه مايل نبود افراد صلاحيت دار نظامي در رأ س قرار گيرند و همواره از نظاميان وفادار در سلسله مراتب فرماندهي استفاده مي كرد. به اين ترتيب رده هاي فرماندهي ارتش تا جزئي ترين رده آن قادر به تصميم گيري مستقل و به كارگيري ابتكارات نبودند؛ به عبارت ديگر ساختار تصميم گيري در ارتش، به شخص شاه متكي بود و با فرار او از كشور و به دنبال وي، ژنرال هاي حاكم بر ارتش، سيستم فرماندهي ارتش بطور كامل منهدم شد و پيامد اين وضعيت در زمان آغاز جنگ نيز موجب كاهش بينائي در كارايي ارتش شده بود. 3. وجود پرسنل نظامي آمريكا در ارتش وضعيت منحصر به فردي را در اين نهاد نظامي ايجاد كرده بود به گونه اي كه يگانهاي ارتش بدون همكاري فعالانه كارشناسان خارجي قادر به شركت در نبردهاي طولاني نبودند. در واقع ارتش ايران متكي بر چهار عامل به حيات خود ادامه مي داد: عامل اول شخص شاه و سيستم فرماندهي بود كه با فرار شاه از بين رفت. عامل اتكاي دوم، مستشاران آمريكايي بودند كه با خروج آنها از ايران نيز به ميزان زيادي كارايي ارتش كم شد. دو عامل اتكاي ديگر بدنه ارتش (شامل پرسنل وظيفه و درجه داران) و سلاحهاي موجود در ارتش بودند كه اين دو عامل نيز با برخوردهاي نامناسب دولت موقت و عناصر مشكوك كه در برنامه ريزي براي ارتش دست داشتند، به شدت تضعيف گرديد. 4. با بروز درگيريها و اغتشاشات نيروهاي ضد انقلاب در مناطق بحراني خصوصاً منطقه كردستان، نيروهاي متعهد و وفادار ارتش در كنار نيروهاي سپاه پاسداران و نيروهاي مردمي به رويارويي با اين اغتشاشات مشغول بودند. 5. با توجه به مواردي كه در قسمتهاي قبلي بويژه در بند اول بدان اشاره شد، نيروهاي مسلح داراي هيچگونه برنامه عملي و طرح پدافندي براي مقابله با هجوم ارتش عراق بويژه در منطقه جنوب نبودند و يا حداقل فرصت چنين طرح ريزي به وجود نيامده بود. 6. با وجودي كه امام خميني(س) در تاريخ 19/1/59 فرمودند بايد با نهايت قدرت جلوي عراق ايستاد، اما به دليل وجود عناصر خائن و مشكوك و همچنين ضعف در سيستم و ساختار تصميم گيري ارتش، اقدام عملي قابل توجهي در اين زمينه صورت نگرفت. به هر تقدير با توجه به اين مطالب و ساير موارد كه به دليل طولاني شدن كلام از بيان آن خودداري مي شود، ارتش ايران قادر نبود از تماميت ارضي ايران دفاع كرد. از سوي ديگر نيروي انقلابي سپاه كه براساس ضرورتهاي انقلاب از همان روزهاي اول پيروزي انقلاب تشكيل شده بود، مأموريتهاي زير را بعهده گرفته و با آنها درگير بود: 1. درگيري و سركوب و كنترل نيروهاي ضد انقلاب در نقاط بحراني كشور از جمله اقداماتي بود كه سپاه پس از پيروزي انقلاب انجام مي داد. درگيريهاي گسترده در كردستان با نيروهاي تجزيه طلب، مبارزه با جريان خلق عرب در خوزستان، كه خواستار جدايي اين استان از ايران و پيوستن به عراق بودند، درگيري در گنبد و مناطق سيستان و بلوچستان و ... 2. با از هم پاشيدن سيستم امنيتي و اطلاعاتي شاه، هيچ ارگان جايگزين پس از انقلاب در اين زمينه پيش بيني نشده بود، سپاه پاسداران بلافاصله پس از تشكيل، به ابتكار خود شروع به تاسيس واحد اطلاعات و امنيت كرد و در تمام زمينه هاي اطلاعاتي و امنيتي كار خود را آغاز كرد. بديهي است ايجاد چنين پوشش اطلاعاتي آن هم پس از پيروزي انقلاب كه نظام با يك سيستم غير متمركز در مسائل سياسي روبروست، نيازمند نيروي انساني و امكانات زيادي است، لذا توان قابل ملاحظه اي از سپاه مصروف اين مهم گرديد. 3. با از هم پاشيدن ساختار نظامي رژيم شاه، كنترل و تامين سراسر كشور بويژه خطوط مرزي كاملاً از بين رفته بود، در اين زمينه نيز سپاه با تشكيل پايگاه هايي در سراسر كشور پس از مدت كوتاهي و با سرعت، كنترل و تامين شهرها و نقاط مرزي حساس را به عهده گرفت. 4. كمك به نهضتهاي آزاديبخش در تمام زمينه ها بويژه در مورد فلسطين از جمله ماموريتهاي سپاه در ابتداي پيروزي انقلاب بود. 5. اقدامات فرهنگي براي گسترش و توسعه افكار و عقايد انقلاب اسلامي در شهرها و نقاط دور افتاده از ديگر ماموريتهاي سپاه بود كه نيروهاي انقلابي سپاه با مشاهده وضعيت آشفته فرهنگي در سراسر كشور، به صورت خودجوش به عهده گرتفه بودند شايد به جرأت بتوان بيان كرد كه تنها وسيله ارتباطي مردم و انقلاب نشريه پيام انقلاب بود كه با تهاجم به دشمنان سياسي، فرهنگي و اجتماعي، جاي خاصي در ميان مردم داشت. البته اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه انجام چنين ماموريتهايي براي يك نيروي تازه تشكيل انقلابي نيازمند پشتيبانيهاي عظيمي بود. در اين زمينه بايد اعتراف كرد كه سپاه پاسداران همواره با مشكل روبرو بود؛ براي مثال سپاه براي رويارويي با نيروهاي ضد انقلاب مسلح در كردستان و ساير نقاط كشور همواره با مشكل سلاح انفرادي و مهمات روبرو بود و هيچگونه همكاري در اين زمينه با سپاه صورت نمي گرفت. يكي از درگيريهاي عمده داخلي سپاه با دولت موقت و عناصر وابسته ارتش بر سر عدم تامين سلاح اين نيروي انقلابي بود. به هر تقدير نيروهاي مسلح خودي و دشمن در دوران قبل از آغاز جنگ داراي چنين وضعيت ناهمگوني بودند. ارتش عراق در اوج آمادگي در تمام زمينه ها به سر مي برد و نيروهاي مسلح و سپاه در سراسر كشور درگير با جريانات ضد انقلاب بودند.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده