گفت وگو با پدر شهید «یونس غلامکاظمی»:
«کریم غلامکاظمی» پدر شهید «یونس غلامکاظمی» میگوید: «در عملیات بیتالمقدس، وقتی پرچم ایران بر فراز خرمشهر به اهتزاز درآمد، یونس روایی هفدهسازه در میان فاتحان این شهر بود. اما تقدیر چنان بود که یک سال بعد، در عملیات رمضان، در خاک دشمن مفقود شود و به جمع شهدا بپیوندد. حالا پس از ۴۰ سال، پدرش از خاطرات این نوجوان رشید میگوید؛ از روزهای حضور در فتح خرمشهر تا لحظهای که برای همیشه در راه وطن گم شد. این روایت، داستان پسری است که نماز شبهایش در امامزاده محله را با روزهای سخت جبهه درآمیخت و سرانجام، به آرزوی دیرینهاش - شهادت - رسید.»
کد خبر: ۵۹۲۴۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۷
گفتوگوی مادرانه از شهید فاتح خرمشهر:
"پسرم رفت تا خرمشهر نفس بکشد!" این فریاد دل مادر شهید علی حاتمی است که امروز پس از سالها، خاطرات پسرش را با چشمانی پر از اشک و سینهای مالامال از افتخار روایت میکند. از کودکی که در پنج سالگی با قرآن انس داشت تا جوانی که در بیست و پنج بهار زندگی، با عملیات بیتالمقدس به ملکوت اعلی پر کشید. این روایت، داستان حماسهآفرینی است که مادرش به یاد دارد: "علی همان روز اعزام گفت: مادر! گریه نکن، ما میرویم تا ایران بماند." حالا خرمشهر با خون علی و یارانش جوانه زده، و مادر فداکارش هر روز این شکوفههای آزادی را به فرزند شهیدش تقدیم میکند.
کد خبر: ۵۹۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶
گفتوگوی مادرانه از شهید فاتح خرمشهر:
"پسرم رفت تا خرمشهر نفس بکشد!" این فریاد دل مادر شهید علی حاتمی است که امروز پس از سالها، خاطرات پسرش را با چشمانی پر از اشک و سینهای مالامال از افتخار روایت میکند. از کودکی که در پنج سالگی با قرآن انس داشت تا جوانی که در بیست و پنج بهار زندگی، با عملیات بیتالمقدس به ملکوت اعلی پر کشید. این روایت، داستان حماسهآفرینی است که مادرش به یاد دارد: "علی همان روز اعزام گفت: مادر! گریه نکن، ما میرویم تا ایران بماند." حالا خرمشهر با خون علی و یارانش جوانه زده، و مادر فداکارش هر روز این شکوفههای آزادی را به فرزند شهیدش تقدیم میکند.
کد خبر: ۵۹۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶
گفتوگوی مادرانه از شهید فاتح خرمشهر:
"پسرم رفت تا خرمشهر نفس بکشد!" این فریاد دل مادر شهید علی حاتمی است که امروز پس از سالها، خاطرات پسرش را با چشمانی پر از اشک و سینهای مالامال از افتخار روایت میکند. از کودکی که در پنج سالگی با قرآن انس داشت تا جوانی که در بیست و پنج بهار زندگی، با عملیات بیتالمقدس به ملکوت اعلی پر کشید. این روایت، داستان حماسهآفرینی است که مادرش به یاد دارد: "علی همان روز اعزام گفت: مادر! گریه نکن، ما میرویم تا ایران بماند." حالا خرمشهر با خون علی و یارانش جوانه زده، و مادر فداکارش هر روز این شکوفههای آزادی را به فرزند شهیدش تقدیم میکند.
کد خبر: ۵۹۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶
گفتوگوی مادرانه از شهید فاتح خرمشهر:
"پسرم رفت تا خرمشهر نفس بکشد!" این فریاد دل مادر شهید علی حاتمی است که امروز پس از سالها، خاطرات پسرش را با چشمانی پر از اشک و سینهای مالامال از افتخار روایت میکند. از کودکی که در پنج سالگی با قرآن انس داشت تا جوانی که در بیست و پنج بهار زندگی، با عملیات بیتالمقدس به ملکوت اعلی پر کشید. این روایت، داستان حماسهآفرینی است که مادرش به یاد دارد: "علی همان روز اعزام گفت: مادر! گریه نکن، ما میرویم تا ایران بماند." حالا خرمشهر با خون علی و یارانش جوانه زده، و مادر فداکارش هر روز این شکوفههای آزادی را به فرزند شهیدش تقدیم میکند.
کد خبر: ۵۹۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶
گفتوگوی مادرانه از شهید فاتح خرمشهر:
"پسرم رفت تا خرمشهر نفس بکشد!" این فریاد دل مادر شهید علی حاتمی است که امروز پس از سالها، خاطرات پسرش را با چشمانی پر از اشک و سینهای مالامال از افتخار روایت میکند. از کودکی که در پنج سالگی با قرآن انس داشت تا جوانی که در بیست و پنج بهار زندگی، با عملیات بیتالمقدس به ملکوت اعلی پر کشید. این روایت، داستان حماسهآفرینی است که مادرش به یاد دارد: "علی همان روز اعزام گفت: مادر! گریه نکن، ما میرویم تا ایران بماند." حالا خرمشهر با خون علی و یارانش جوانه زده، و مادر فداکارش هر روز این شکوفههای آزادی را به فرزند شهیدش تقدیم میکند.
کد خبر: ۵۹۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶
گفتوگوی مادرانه از شهید فاتح خرمشهر:
"پسرم رفت تا خرمشهر نفس بکشد!" این فریاد دل مادر شهید علی حاتمی است که امروز پس از سالها، خاطرات پسرش را با چشمانی پر از اشک و سینهای مالامال از افتخار روایت میکند. از کودکی که در پنج سالگی با قرآن انس داشت تا جوانی که در بیست و پنج بهار زندگی، با عملیات بیتالمقدس به ملکوت اعلی پر کشید. این روایت، داستان حماسهآفرینی است که مادرش به یاد دارد: "علی همان روز اعزام گفت: مادر! گریه نکن، ما میرویم تا ایران بماند." حالا خرمشهر با خون علی و یارانش جوانه زده، و مادر فداکارش هر روز این شکوفههای آزادی را به فرزند شهیدش تقدیم میکند.
کد خبر: ۵۹۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶
گفتوگوی مادرانه از شهید فاتح خرمشهر:
"پسرم رفت تا خرمشهر نفس بکشد!" این فریاد دل مادر شهید علی حاتمی است که امروز پس از سالها، خاطرات پسرش را با چشمانی پر از اشک و سینهای مالامال از افتخار روایت میکند. از کودکی که در پنج سالگی با قرآن انس داشت تا جوانی که در بیست و پنج بهار زندگی، با عملیات بیتالمقدس به ملکوت اعلی پر کشید. این روایت، داستان حماسهآفرینی است که مادرش به یاد دارد: "علی همان روز اعزام گفت: مادر! گریه نکن، ما میرویم تا ایران بماند." حالا خرمشهر با خون علی و یارانش جوانه زده، و مادر فداکارش هر روز این شکوفههای آزادی را به فرزند شهیدش تقدیم میکند.
کد خبر: ۵۹۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶
گفتوگوی مادرانه از شهید فاتح خرمشهر:
"پسرم رفت تا خرمشهر نفس بکشد!" این فریاد دل مادر شهید علی حاتمی است که امروز پس از سالها، خاطرات پسرش را با چشمانی پر از اشک و سینهای مالامال از افتخار روایت میکند. از کودکی که در پنج سالگی با قرآن انس داشت تا جوانی که در بیست و پنج بهار زندگی، با عملیات بیتالمقدس به ملکوت اعلی پر کشید. این روایت، داستان حماسهآفرینی است که مادرش به یاد دارد: "علی همان روز اعزام گفت: مادر! گریه نکن، ما میرویم تا ایران بماند." حالا خرمشهر با خون علی و یارانش جوانه زده، و مادر فداکارش هر روز این شکوفههای آزادی را به فرزند شهیدش تقدیم میکند.
کد خبر: ۵۹۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶
گفتوگوی مادرانه از شهید فاتح خرمشهر:
"پسرم رفت تا خرمشهر نفس بکشد!" این فریاد دل مادر شهید علی حاتمی است که امروز پس از سالها، خاطرات پسرش را با چشمانی پر از اشک و سینهای مالامال از افتخار روایت میکند. از کودکی که در پنج سالگی با قرآن انس داشت تا جوانی که در بیست و پنج بهار زندگی، با عملیات بیتالمقدس به ملکوت اعلی پر کشید. این روایت، داستان حماسهآفرینی است که مادرش به یاد دارد: "علی همان روز اعزام گفت: مادر! گریه نکن، ما میرویم تا ایران بماند." حالا خرمشهر با خون علی و یارانش جوانه زده، و مادر فداکارش هر روز این شکوفههای آزادی را به فرزند شهیدش تقدیم میکند.
کد خبر: ۵۹۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶
گفتوگوی مادرانه از شهید فاتح خرمشهر:
"پسرم رفت تا خرمشهر نفس بکشد!" این فریاد دل مادر شهید علی حاتمی است که امروز پس از سالها، خاطرات پسرش را با چشمانی پر از اشک و سینهای مالامال از افتخار روایت میکند. از کودکی که در پنج سالگی با قرآن انس داشت تا جوانی که در بیست و پنج بهار زندگی، با عملیات بیتالمقدس به ملکوت اعلی پر کشید. این روایت، داستان حماسهآفرینی است که مادرش به یاد دارد: "علی همان روز اعزام گفت: مادر! گریه نکن، ما میرویم تا ایران بماند." حالا خرمشهر با خون علی و یارانش جوانه زده، و مادر فداکارش هر روز این شکوفههای آزادی را به فرزند شهیدش تقدیم میکند.
کد خبر: ۵۹۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶
گفتوگوی مادرانه از شهید فاتح خرمشهر:
"پسرم رفت تا خرمشهر نفس بکشد!" این فریاد دل مادر شهید علی حاتمی است که امروز پس از سالها، خاطرات پسرش را با چشمانی پر از اشک و سینهای مالامال از افتخار روایت میکند. از کودکی که در پنج سالگی با قرآن انس داشت تا جوانی که در بیست و پنج بهار زندگی، با عملیات بیتالمقدس به ملکوت اعلی پر کشید. این روایت، داستان حماسهآفرینی است که مادرش به یاد دارد: "علی همان روز اعزام گفت: مادر! گریه نکن، ما میرویم تا ایران بماند." حالا خرمشهر با خون علی و یارانش جوانه زده، و مادر فداکارش هر روز این شکوفههای آزادی را به فرزند شهیدش تقدیم میکند.
کد خبر: ۵۹۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶
گفتوگوی مادرانه از شهید فاتح خرمشهر:
"پسرم رفت تا خرمشهر نفس بکشد!" این فریاد دل مادر شهید علی حاتمی است که امروز پس از سالها، خاطرات پسرش را با چشمانی پر از اشک و سینهای مالامال از افتخار روایت میکند. از کودکی که در پنج سالگی با قرآن انس داشت تا جوانی که در بیست و پنج بهار زندگی، با عملیات بیتالمقدس به ملکوت اعلی پر کشید. این روایت، داستان حماسهآفرینی است که مادرش به یاد دارد: "علی همان روز اعزام گفت: مادر! گریه نکن، ما میرویم تا ایران بماند." حالا خرمشهر با خون علی و یارانش جوانه زده، و مادر فداکارش هر روز این شکوفههای آزادی را به فرزند شهیدش تقدیم میکند.
کد خبر: ۵۹۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶
گفتوگوی مادرانه از شهید فاتح خرمشهر:
"پسرم رفت تا خرمشهر نفس بکشد!" این فریاد دل مادر شهید علی حاتمی است که امروز پس از سالها، خاطرات پسرش را با چشمانی پر از اشک و سینهای مالامال از افتخار روایت میکند. از کودکی که در پنج سالگی با قرآن انس داشت تا جوانی که در بیست و پنج بهار زندگی، با عملیات بیتالمقدس به ملکوت اعلی پر کشید. این روایت، داستان حماسهآفرینی است که مادرش به یاد دارد: "علی همان روز اعزام گفت: مادر! گریه نکن، ما میرویم تا ایران بماند." حالا خرمشهر با خون علی و یارانش جوانه زده، و مادر فداکارش هر روز این شکوفههای آزادی را به فرزند شهیدش تقدیم میکند.
کد خبر: ۵۹۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶
گفتوگوی مادرانه از شهید فاتح خرمشهر:
"پسرم رفت تا خرمشهر نفس بکشد!" این فریاد دل مادر شهید علی حاتمی است که امروز پس از سالها، خاطرات پسرش را با چشمانی پر از اشک و سینهای مالامال از افتخار روایت میکند. از کودکی که در پنج سالگی با قرآن انس داشت تا جوانی که در بیست و پنج بهار زندگی، با عملیات بیتالمقدس به ملکوت اعلی پر کشید. این روایت، داستان حماسهآفرینی است که مادرش به یاد دارد: "علی همان روز اعزام گفت: مادر! گریه نکن، ما میرویم تا ایران بماند." حالا خرمشهر با خون علی و یارانش جوانه زده، و مادر فداکارش هر روز این شکوفههای آزادی را به فرزند شهیدش تقدیم میکند.
کد خبر: ۵۹۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶
گفتوگو با مادر فاتح خرمشهر «شهید خسرو سلیمانی»:
سوم خرداد ۱۳۶۱، روز فتح بود. روزی که خرمشهر آزاد شد، اما خانهٔ ما برای همیشه خالی. خسرو، پسرم، تکنسین رادیوگرافی بیمارستان نفت آبادان بود. همانجا که هر روز زخمیهای جنگ را مداوا میکرد، یک روز خودش رفت و دیگر برنگشت. حالا بعد از چهل سال، من مادرش هنوز همان روزها را نفس میکشم؛ روزهایی که پسرم انتخاب کرد بین بیمارستان و جبهه، جبهه را برگزیند. این روایت من است؛ روایت مادری که فرزندش را به خرمشهر داد و خرمشهر را به تاریخ.
کد خبر: ۵۹۲۲۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۵
گفتوگو با مادر فاتح خرمشهر «شهید خسرو سلیمانی»:
سوم خرداد ۱۳۶۱، روز فتح بود. روزی که خرمشهر آزاد شد، اما خانهٔ ما برای همیشه خالی. خسرو، پسرم، تکنسین رادیوگرافی بیمارستان نفت آبادان بود. همانجا که هر روز زخمیهای جنگ را مداوا میکرد، یک روز خودش رفت و دیگر برنگشت. حالا بعد از سالها، من مادرش هنوز همان روزها را نفس میکشم؛ روزهایی که پسرم انتخاب کرد بین بیمارستان و جبهه، جبهه را برگزیند. این روایت من است؛ روایت مادری که فرزندش را به خرمشهر داد و خرمشهر را به تاریخ.
کد خبر: ۵۹۲۲۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۵
گفتوگو با مادر فاتح خرمشهر «شهید خسرو سلیمانی»:
سوم خرداد ۱۳۶۱، روز فتح بود. روزی که خرمشهر آزاد شد، اما خانهٔ ما برای همیشه خالی. خسرو، پسرم، تکنسین رادیوگرافی بیمارستان نفت آبادان بود. همانجا که هر روز زخمیهای جنگ را مداوا میکرد، یک روز خودش رفت و دیگر برنگشت. حالا بعد از سالها، من مادرش هنوز همان روزها را نفس میکشم؛ روزهایی که پسرم انتخاب کرد بین بیمارستان و جبهه، جبهه را برگزیند. این روایت من است؛ روایت مادری که فرزندش را به خرمشهر داد و خرمشهر را به تاریخ.
کد خبر: ۵۹۲۲۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۵
گفتوگو با مادر فاتح خرمشهر «شهید خسرو سلیمانی»:
سوم خرداد ۱۳۶۱، روز فتح بود. روزی که خرمشهر آزاد شد، اما خانهٔ ما برای همیشه خالی. خسرو، پسرم، تکنسین رادیوگرافی بیمارستان نفت آبادان بود. همانجا که هر روز زخمیهای جنگ را مداوا میکرد، یک روز خودش رفت و دیگر برنگشت. حالا بعد از سالها، من مادرش هنوز همان روزها را نفس میکشم؛ روزهایی که پسرم انتخاب کرد بین بیمارستان و جبهه، جبهه را برگزیند. این روایت من است؛ روایت مادری که فرزندش را به خرمشهر داد و خرمشهر را به تاریخ.
کد خبر: ۵۹۲۲۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۵
گفتوگو با مادر فاتح خرمشهر «شهید خسرو سلیمانی»:
سوم خرداد ۱۳۶۱، روز فتح بود. روزی که خرمشهر آزاد شد، اما خانهٔ ما برای همیشه خالی. خسرو، پسرم، تکنسین رادیوگرافی بیمارستان نفت آبادان بود. همانجا که هر روز زخمیهای جنگ را مداوا میکرد، یک روز خودش رفت و دیگر برنگشت. حالا بعد از سالها، من مادرش هنوز همان روزها را نفس میکشم؛ روزهایی که پسرم انتخاب کرد بین بیمارستان و جبهه، جبهه را برگزیند. این روایت من است؛ روایت مادری که فرزندش را به خرمشهر داد و خرمشهر را به تاریخ.
کد خبر: ۵۹۲۲۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۵