نوید شاهد سمنان - صفحه 16

آخرین اخبار:
نوید شاهد سمنان

خدایا! مرا با فرقی شکافته در روز قیامت محشور کن

شهید «محمدمهدی خادمیان» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «‌خداوندا! از تو می‌خواهم که مرا با بدن سالم به آن دنیا نبری، زیرا خجالت می‌کشم از پیامبر(ص) و امام علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) چون که ببینم علی‌اکبر حسین(ع) با فرقی شکافته در صف محشر حاضر گشت ولی من با بدن سالم. مرا با تیر‌ها و ترکش‌های دشمن، با فرق شکافته به آن دنیا ببر.»

به خواسته‌اش در وصیت‌نامه‌اش رسید

برادر شهید «محمدمهدی خادمیان» نقل می‌کند: «تا صبح در آنجا به راز و نیاز با خدا پرداخت. صبح همان روز، مهدی به خواسته‌اش که در وصیت‌نامه‌اش هم به آن اشاره کرده بود رسید، ترکش‌های خمپاره بدنش را قطعه‌قطعه کرد.»

فرمان ولی خدا را نباید عقب بیندازیم

مادر شهید «محمدمهدی خادمیان» نقل می‌کند: «گفتم: صبر کن یک کاسه آبی بیارم که ان‌شاءالله سالم برگردی! جواب داد: فقط باید خدا نگه دارم باشه. از اون گذشته فرمان امام رو نباید عقب بندازیم حتی یک ساعت.»
تاریخ‌نگاری همسران شهدا

سلامم را به امام حسین(ع) برسان

در این کلیپ همسر شهید «علی‌اکبر شفیع‌آبادی» نقل می‌کند: «وقتی پیکرش را دیدم، گفتم: سلام مرا به امام حسین(ع) برسان و شفاعتم کن.»

بازنشر تصاویر مراسم تشییع پیکر شهید «ابوالقاسم اصلاحی»/ قسمت دوم

به مناسبت سالگرد شهادت شهید «ابوالقاسم اصلاحی»، تصاویر مراسم تشییع پیکر این شهید گران‌قدر برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.

خدایا! به ما توفیق انسان کامل شده عنایت فرما

شهید «محمدحسین تولی» در مناجاتش با پروردگار متعال می‌گوید: «خدایا! به ما توفیق انـسان کامـل شـدن، انسانی که خلیفه‌الله است عنایت فرما.»

امام خمینی(ره) امانت خدا نزد مردم ایران است

شهید «حمیدرضا رسولی‌نژاد» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «شما را سفارش می‌کنم حضرت امام خمینی(ره) را یاری دهید. وجود ایشان امانت است از طرف خدا نزد مردم ایران.»

به‌خاطر دستگیری از ضعفا او را دعا کردم

مادر شهید «حمیدرضا رسولی‌نژاد» نقل می‌کند: «او را فرستادم چند تا ظرف نفت بخرد. دو ساعت شد نیامد. به دنبالش رفتم. بچه‌های توی صف گفتند: نفت فلان پیرزن رو با فرقون برده در منزلش. منزل آن پیرزن خیلی دور و حاشیه روستا بود. به‌خاطر این کارش او را دعا کردم.»

از همان کوچکی سعی می‌کرد روی پای خودش بایستد

خواهر شهید «حمیدرضا رسولی‌نژاد» نقل می‌کند: «از همان کوچکی سعی می‌کرد روی پای خودش بایستد. اگر کسی خانه نبود، گرسنه نمی‌ماند و چیزی برای خودش می‌پخت.»
تاریخ‌نگاری همسران شهدا

توصیه «شهید شامانی» به نماز اول وقت و پشتیبانی از ولی فقیه

در این کلیپ همسر شهید «علیرضا شامانی» نقل می‌کند: «شهید ما را به صبر، نماز اول وقت، پشتیبانی از ولی فقیه و خالی نکردن مساجد توصیه می‌کرد.»

گویا سازی عکس رزمندگان استان سمنان در جنگ تحمیلی/ قسمت سیزدهم

عکس رزمندگان استان سمنان در جبهه‌های حق علیه باطل به‌صورت گویاسازی منتشر شد.

اجلاسیه شهدای دانشجو معلم استان سمنان برگزار می‌شود

در راستای دومین کنگره ملی بزرگداشت سه هزار شهید استان سمنان، نخستین اجلاسیه شهدای دانشجو معلم این استان برگزار می‌گردد.

می‌دانستم آن‌قدر خوب است که لیاقت شهادت دارد

مادر شهید «محمدحسین تولی» نقل می‌کند: «عکس را به اتاق بردم. دور از چشمش به دقت به آن نگاه کردم و بوسیدمش. چشمانم بی‌اختیار می‌بارید. می‌دانستم او آن‌قدر خوب است که لیاقت شهادت را دارد و خیلی زود هم به آرزویش رسید.»

در برابر ظلم و ستم به مستضعفین عالم، به پا خیزید

شهید «محمدحسین تولی» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «آیا نمی‌بینی که چه ظلم و سـتم‌هایی در کشورهای اسلامی توسط سران خائن به اسلام به مستضعفین می‌شود؟ آیا این همه خفت، نکبت، ذلت و اسارت برای تکان دادن و بیدار شدن از این خواب غفلت کافی نیست؟ سخن خدا را که می‌فرماید: تا رفع فتنه جهاد کنید، از یاد می‌برید!»

الگویی برای اخلاص

هم‌رزم شهید «محمدحسین تولی» نقل می‌کند: «با همه توانمندی که داشت از این که کنار نیروهای عادی کار می‌کرد خیلی خوشحال بود و همه می‌دیدند که چطور با جان و دل کار می‌کند و از او کار کردن خالصانه را یاد می‌گرفتند.»

من به آنچه حسین(ع) و یارانش پروانه‌وار دور آن می‌گشتند، رسیدم

شهید «مرتضی پازوکی» در وصت‌نامه‌اش می‌نویسد: «شکر خدای را که توفیق یافتم در راه مبارزه حق با باطل شرکت کنم و آنچه که دارم در طبَق اخلاص نهاده و تقدیم ایزد منان کنم و آنچه حسین(ع) و یارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانه‌وار دور آن می‌گشتند، من هم آن را باز یابم.»

من دیگه جبهه‌ای شدم!

پدر شهید «مرتضی پازوکی» نقل می‌کند: «بسیج فقط با رضایت پدر اعزام می‌کرد. یک راه به ذهنش رسید: کلک. یک روز وقتی پدر از خواب بیدار شد، دید انگشتش جوهری شده. مرتضی خندید و گفت: من دیگه جبهه‌ای شدم.»

خداوند عمری دوباره برای پرورش دو شهید به من عطا کرد

مادر شهید «یحیی بینائیان» نقل می‌کند: «به بیماری سختی مبتلا شدم. همه دکترها جوابم کردند. شبی در عالم رؤیا احساس کردم که دیگر لحظه آخر زندگی‌ام است. دیدم سقف خانه باز شد و آقایی نورانی وارد شد و گفت: خدا به شما سی سال دیگر عمر داده است.»

شهادت، پایان هم‌عهدی «یحیی» با دوستانش بود

شهید «یحیی بینائیان» بیست و ششم آذرماه ۱۳۳۸ در روستای کلاته از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. در زمان جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد. با دوستانش عهدی بست بس بزرگ! این که تا آخر و تا نابودی دشمن در صف مبارزان بمانند و او بر عهد خود ماند و شهادت پایان خوش این هم‌عهدی‌اش با دوستانش بود.

سوغاتی برای فقرا!

برادر شهید «علی‌اکبر بصیری» نقل می‌کند: «گفتم: چه پسته‌های خندانی! نگفتی برای کی می‌بری؟ خیلی دوست داشتم بدانم، بالاخره بعدها فهمیدم. هر بار که از مسافرت می‌آمد برای خانواده‌های فقیر روستای‌مان هم سوغاتی می‌آورد.»
طراحی و تولید: ایران سامانه