شرح اشتیاق شهادت «ابراهیم»
به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید «ابراهیم قاسمی» چهارم اردیبهشت 1346، در روستای کندوان تابعه شهرستان میانه به دنیا آمد. پدرش غلامحسین، کشاورز بود و مادرش ام البنین نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. بیست و یکم مهر 1366، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و سینه، شهید شد. پیکر وی را در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاک سپردند.
حماسه ی آرپی چی
پدرش شهید قاسمی روایت میکند: ابراهیم از نظر جسمانی قوی و درشت هیکل بود و از طرف دیگر او روحیه و شجاعت کم نظیری در جنگ با دشمن داشت. ترس و دلهره از او بیگانه بود.
همرزمانش میگفتند: «وقتی در خط مقدم با دشمن میجنگید دیگر چیزی جلودارش نبود. در شلمچه وقتی آر پی چی زن بود ناگهان تانکهای دشمن به طرف سنگرها هجوم آوردند لحظات حساس و نفس گیری بود. رزمندهها تک تک به زمین میافتادند، اما ابراهیم در نهایت صلابت و شجاعت چنان با آنها مقابله کرد که در همان دقایق اولیه چندین تانک دشمن را به هوا فرستاد.
اشتیاق شهادت ابراهیم را در برگرفته و با فریادهای الله اکبر در هر شلیک تانکی را نابود میکرد. دوستانش گفتند ابراهیم جایت را عوض کن. دشمن محل تو را شناسایی کرد، اما ابراهیم شوقی دیگر در سر داشت. فریاد زد دیگر وقتی برایم باقی نمانده، از همین جا بعثیها را به خاک ذلت مینشانم و... ناگهان گلولهای سینه اش را درید.
مدافع مظلوم:
ابراهیم از همان دوران کودکی مدافع مظلوم بود. وقتی میدید بی گناهی مظلوم واقع شده و مورد ستم قرار گرفته تا زمانی که از او دفاع نموده و حقش را نمیگرفت آرام نمیشد و این مسئله گاهی هم برای او دردسرساز میشد.
یک روز در دورهی راهنمایی و در محیط مدرسه میبیند که دو نفر از دانش آموزان غیر همکلاسی به یک نفر از همکلاسیهای خودشان زور گفته و او را اذیت میکنند. او بلافاصله وارد معرکه شد و با توجه به هیکل درشتی هم که داشت آن دو نفر را کتک میزند.
وقتی در دفتر مدرسه میپرسند که این دانش آموز همکلاسی تو نیست آیا با او نسبتی داری؟ میگوید من حتی او را نمیشناسم. اما چون دیدم این دو نفر به ناحق او را اذیت میکنند تحمل نکردم و از او در مقابل زورگویی دفاع کردم.
انتهای پیام/