نگاهی بر زندگی نامه شهید علی آهنی
شهيد علي
آهني در اول فروردين ماه سال 1339 در يكي از محلههاي فقيرنشين شهر تبريز در
خانواده اي متوسط پا به عرصه وجود نهاد از آنجا كه خانواده ايشان بيشتر به ائمه
اطهار مخصوصاً به سالار آزاديخواهان علي (ع) علاقه داشتند نام او را علي نهادند.
او در دوران كودكي
در دامان مادري پر مهر و آكنده از عشق و پدري زحمتكش پرورش يافت تا اينكه در سن
هفت سالگي با تمام مشكلات او را راهي دبستان كردند او با تمام علاقه و پشتكار
دوران ابتدائي را در دبستان كوزه كناني (دبستان شهيد ستارزاده فصلي) به اتمام
رسانيد از همان سنين كودكي تمام احكام عملي اسلام را سعي ميكرد اجرا نمايد و روزه
نماز را هيچوقت ديده نشد كه از ياد ببرد هميشه لباس ساده ميشويد و در انتخاب لباس
هيچوقت ديده نشد كهاين شهيد معيار را مد روز قرار دهد و هميشه سعي ميكرد رنگ
لباسهايش از رنگهايي متين باشد و در همه حال اخلاق اسلامي و عفت كلام را حفظ مينمود
او آدمي نبود كه فقط به پرهيزكاري خودش بسنده كند و تنها ساختن خودش را كافي بداند
بلكه هميشه به دوستانش اخلاق اسلامي را توصيه ميكرد و از آنها ميخواست در همه حال
تقوي را پيشه كنند.
شهيد علي آهني بعد
از اتمام دوره ابتدائي در دوازده سالگي در مدرسه راهنمائي تحصيلي اميركبير به
تحصيل خود ادامه داد او ضمن اينكه مشغول تحصيل بود اين را دريافته بود كه پدرش
چقدربراي امرار معاش و تحصيل وي زحمت ميكشد و اين احساس در قلب كوچك او جاي گرفته
بود اين امر تا جايي در او تاثير گذاشت كه او را واداشت كه هر روز بعد از اتمام
درس خود و همچنين در تحصيلات تابستان به كارگاه كوچك حلبي سازي پدرش رفته و يار و
كمك پدرش باشد در اثر كمك كردن به پدرش درد جامعه را بيشتر احساس مينمود.
شهيد علي سرانجام
توانست با تلاش و كوشش فراوان خود ضمن كارگري دوره راهنمايي را با موفقيت به پايان
رساند وي براي ادامه تحصيل وارد دبيرستان فردوسي شد و در همان دوران دبيرستان بود
كه انقلاب 29 بهمن روز قيام مردم تبريز پا گرفت علي كه درد جامعه را احساس ميكرد
و تمام بدبختيها و محروميتهاي جامعه و همچنين فساد و زوال تدريجي جامعه را زير سر
طاغوت و طاغوتيان ميديد از اين واقعه (قيام 29 بهمن)در پوست خود نميگنجيد تا
اينكه رفته رفته بر آگاهي او افزوده گشت و درست همان زماني كه معني و مفهوم انقلاب
را درك كرد به سويي به عنوان يك ياري دهنده شتافت. وي در راه پيروزي انقلاب اسلامي
از هيچ كوشش و تلاش مضايقه نكرد تا اينكه با تمام جانفشانيهايي به ملت شهيد پرور
ايران به رهبري امام خميني كردند و با همه ايثارها و پشتكارها نهال انقلاب اسلامي
در 22 بهمن 57 به بار نشست.
از پيروزي انقلاب
اسلامي هنوز چندي نگذشته بود كه توطئههاي استكبار جهاني به سر كرد كه آمريكا در
ايران شروع شد و گروهكهاي زيادي به مانند قارچ از زمين روئيدند. در اين زمان كه
راههاي رنگين و دامهاي زمين رنگ زيادي در سر راه جوانان گشوده شد علي تمامي هوش و
آگاهي خويش را به كار برد و دريافت كه اينها هيچ كدام كاستي انقلاب امت شهيد پرور
ايران را به ساحل پيروزي رهنمون نميسازند پس او از ميان تمامي خطها و راهها، خط
امام و راه اسلام را برگزيد او بخوبي راه نجات ملت ايران و انقلاب اسلامي را
دريافته بود و به آن ايمان آورده بود.
پس از اين گروهكها
حزب خلق باصطلاح مسلمان بود به وسيله ايادي آمريكا در تبريز پا گرفت شهيد علي از
ابتداي فعاليت اين حزب منحله به اهداف شوم آنها پي برده بود لذا اين واقعه را يك
فاجعه ميدانست و ياراي تحمل اين فاجعه را نداشت از آن زمان وي با آگاهي انقلابي و
عقيدتي خود پا به عرصه مبارزه با ضد انقلاب نهاد و تا آنجا كه ميتوانست مسئوليت
انقلابي و اسلامي خودش را ادا ميكرد شهيد علي آهني همراه با امت شهيد پرور تبريز
سعي در خاموش كردن آتش اين توطئه بود و درست در همان زماني كه اين حزب آمريكائي در
نماز جمعه ، نمازگزاران را به سنگ باران و محراب را به آتش ميكشيدند علي در نماز
جمعه و دعاي كميل و در تمام تظاهراتي كه بر عليه اين حزب خائن بر پا ميشد شركت ميجست.
شهيد علي آهني هيچوقت از تهديدهاي طرفداران اين حزب نهراسيد و هميشه شعارش در
مقابل تهديدها اين بود لحظه به لحظه گويم زير شكنجه گويم يا مرگ يا خميني.
از ديگر گروههاي
منحرف و انقلاب نما، منافقين ضد خلق بودند كه جنجال به پا ميكردند شهيد علي ميگفت
اينها ( منافقين) ميخواهند با فريب عقيدتي و تجربه نيروهاي در خط امام ايران
انقلابي و اسلامي را به لبنان پر از اشوب مبدل سازند. و با اين باور بود كه ضمن
مبارزه با اين خط انحرافي هميشه سعي ميكرد با بحث كردن با هواداران فريب خورده
اين گروهكها آنها را از راه خطايي كه ميروند آگاه سازد و آنها را به خط انقلاب
بنشاند. در اين برههاز زمان بود كه به او تهمتهاي نارواي فراوان زدند و ماركهاي
ناچسب زيادي را ميخواستند به او بچسبانند. شهيد علي در مقابل اين همه تهمتها ميگفت
هرچه انسان را زياد بكوبند خودش را بيشتر مييابد تا اينكه از او راضي باشند.
وي پس از اتمام
تحصيلاتي و اخذ ديپلم در همان كارگاه حلبي سازي پدرش مشغول كار شد تا اينكه غرب
جنايتكار به همراهي و همكاري شرق جنايت پيشه توطئهاي ديگر را براي به زانو
درآوردن انقلاب اسلامي ايران تدارك ديدند و آن هم تجاوز آشكار رژيم بعثي صهيونيستي
عراق به سرزمين خونبار و اسلامي ايران بود او هرگز نميتوانست در مقابل اين توطئه
و تجاوز آشكار بيتفاوت باشد و به گنجي بخزد و به رنج و بدبختي مردم مناطق تجاوز
شده رضا دهد و همچنين نميتوانست در مقابل خون شهدا بيتفاوت بوده و شاهد توطئه
آشكار جنايتكاران بر عليه انقلاب باشد و از خود حركتي نشان ندهد و در صدد مقابله
با آن بر نيايد او ميخواست به تكليف الهي خود عمل نمايد و در مقابله با اين توطئه
مانند توطئههاي ديگر سهمي داشته باشد تااينكه داوطلبانه به خدت مقدس سربازي رفت و
در پادگان تبريز دوره آموزشي خود را گذرانيد و بعد از اتمام آموزش داوطلبانه به
جبهههاي حق عليه باطل اعزام و مشغول پيكار بيامان با تجاوزگران شد.
شهيد علي آهني در
عمليات رمضان شركت داشت و در اين عمليات پس از صديقترين ياران و همسنگرانش به نام
محمد مساجدي به شهادت رسيد و اين شهادت و در وي تاثير زيادي گذاشت. عشق و علاقه
شهيد علي آهني به اسلام و انقلاب و امام آنقدر شديد بود كه حتي در جبهه به آن همه
گرفتاريها و رنجهايي كه داشت بازهم از فعاليت و تبليغ اسلام دست بر نميداشت تا
اينكه شهيد علي آهني به همراهي يكي ديگر از دوستان و همسنگرانش (حسن علافي) به
نمايندگي سياسي ايدئولوژي ارتش در گروهان خودشان برگزيده شدند او چنان در كار جدي
بود كه گاه گاهي هم كه به مرخصي برميگشت باز هم به فكر مسئوليت سنگين و خطير خود
در جبهه بود در آخرين مرخصي كه آمده بود به كرار به دوستانش گفته بود من اين بار
كه به جبهه برميگردم شهيد خواهم شد. و بنا به اظهار دوستان و همسنگران او برادر
سرباز غلامحسين رودباري كه يكي از بچههاي شمال ميباشد، شهيد علي آهني قبل از
عمليات والفجر 2 براي آوردن آب براي همسنگرانش به يكي از چشمههاي اطراف در منطقه
حاجي عمران عراق رفته بود و در آنجا غسل شهادت هم كرده و با روحيه قوي و شاد بعد
از نماز صبح (فرداي آنروز) و نيايش با خدا به درجه رفيع شهادت نائل ميگردد.