«صورتم را بوسید و گفت من با اتکاء به تو و اینکه مراقب مادر و داداش هستی میروم و دلم به تو خوش است، حال اگر تو هم میدان را خالی کنی، چه کنم؟ من هم به او گفتم: من میدان را خالی نکردهام. فقط از لحظه خداحافظی بیزارم و تو را به خدا میسپارم و با تو خداحافظی نمیکنم تا برگردی!» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «ابوالفضل سالمکار» است که تقدیم حضورتان میشود.