قافله شهدا

قافله شهدا

از قافله شهدا جا نماند؛ داستان آخر سفر فرزند از زبان پدر

پدر شهید «محمدحسن رمضانیان» نقل می‌کند: « صورتش مثل آینه می‌درخشید و چشمانش، چون الماس. گفت: بابا! می‌خوام برم جبهه! گفتم: بابا! تو به اندازه سهمت رفتی! گفت: نه بابا! باید برم. این وظیفه و تکلیفه! نمی‌دانم چرا آن همه اصرار برای رفتن داشت؛ انگار بهش الهام شده بود که اگر نرود، از قافله شهدا جا می‌ماند!»

دنیا با تمام بزرگی اش برای شهیدکوچک بود

سردار مهدی ظفری همرزم شهید " صادق میرزایی" می گوید: « شهید خیلی تمایل به ماندن در دنیا نداشت و دنیا با تمام بزرگی اش برای او کوچک بود. اعتقاد داشت وابستگی به دنیا، از وابستگی به معنویات و حضورش در جبهه کم می کند.»

لاله عشق دمیده است زسنگر

ناگهان چله كشیدند دلیران / سینه خصم دریدند دلیران
گفت‌وگو با یکی از همرزمان علی ذاکری از پیشکسوتان دفاع مقدس که چندی پیش به دوستان شهیدش پیوست

حاج‌علی الگوی شجاعت و ایثار بود

ما یک گروه شش نفره بودیم و همه اطلاعات شناسنامه همدیگر را می‌دانستیم. مثلاً من اطلاعات شناسنامه آقای ذاکری را می‌دانستم و همه آماده بودیم اگر برای کسی اتفاقی افتاد بتوانیم همدیگر را شناسایی کنیم. تا این حد آمادگی شهادت را داشتیم و هیچ وحشت و ترسی از اتفاقات جنگ نداشتیم
روایت سردار سید محمودرضا شمس دولت آبادی از شهید دایی پور؛

آخرین شهید مدافع حرم حسرت جاماندن از قافله شهدا را می خورد

شهید دایی پور پس از جنگ ابراز ناراحتی می کرد که چرا به قافله شهدا نپیوسته اما تلاشش را به طور مضاعف ادامه داد و با اینکه بازنشسته شده بود اما از شور و شوقش برای خدمت به نظام و انقلاب چیزی کم نشد.
یادمان شهدای استانداری

شهدا گنجینه ای از عشق و معرفت دینی

استاندار کهگیلویه وبویراحمدگفت:شهدا گنجینه ای از عشق و معرفت دینی هستند.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه