خاطرات شهید محمدرضا کلائی

خاطرات شهید محمدرضا کلائی
قسمت دوم خاطرات شهید «محمدرضا کلائی»

آخرین ذکرش «یامهدی ادرکنی!» بود

برادر شهید «محمدرضا کلائی» نقل می‌کند: «ناگهان ترکشی پیشانی محمدرضا را نشانه رفت. خون از سر و صورتش فوران کرد. در آن تشنگی و گرمای شلمچه با آرامش به امام‌حسین (ع) سلام داد و گفت که صورتش را به سمت قبله برگردانند. آخرین ذکرش «یامهدی ادرکنی!» بود. دوستانش به یاد آوردند که او چند ساعت قبل، خبر شهادتش را داده و همه را متعجب کرده بود.»
قسمت نخست خاطرات شهید «محمدرضا کلائی»

فرار انقلابی از دست مأموران ساواک

برادر شهید «محمدرضا کلائی» نقل می‌کند: «محمدرضا اعلامیه‌ها را در زیر لباسش مخفی کرده بود. در آخر‌های مجلس یک لحظه مردم دیدند که دستی بلند شد و تعداد زیادی اعلامیه را در فضای مسجد به پرواز درآورد. محمدرضا با چابکی پس از پخش اعلامیه‌ها به قسمت خواهران رفت. مأموران به تکاپو افتادند تا او را پیدا کنند. این اولین فرار انقلابی او نبود. بار‌ها هنگام تظاهرات علیه رژیم طاغوت از دست مأمورین گریخته بود.»
طراحی و تولید: ایران سامانه