جنگ علاوه بر ویرانی، دستاوردهای زیادی داشت
جانباز و خانوادهاش، جزو برجستهترین انسانها و شریفترین و عزیزترین آنها هستند و باید همان گونه با آنها معامله شود که با شهدا و خانوادهشان میشود. البته معاملهى خدا و آنچه خدا با شما خواهد کرد، از همه بالاتر و با ارزشتر و ماندگارتر است. نوید شاهد آذربایجان شرقی به سراغ خواهر بزرگوار سه ایثارگر گرامی رفته و گفتوگوی صمیمی با «نادره نظیفی» را برای علاقهمندان منتشر میکند که در ادامه میخوانید:
کودکیام با شنیدن سخنان آیتا... کافی سپری شد
متولد سال ۱۳۴۰ هستم و خانه دارم. همسرم بازنشسته آموزش و پرورش است و دو فرزند دارم، در حال حاضر فرزند بزرگم سرباز میباشد. اکثر اوقات برحسب عادتی که قبل از انقلاب و سپس جنگ و خدمات پشت جبهه برایمان به یادگار مانده است، در پایگاه عاشقان ولایت مسجدرسول ا... فعالیت میکنم.
ساکن محله طالقانی تبریز بودیم، پدرم ارتشی بود، ولی برای انقلاب فعالیت میکرد. کودکیام با شنیدن سخنان آیتا.. کافی سپری شد. آنطور که به یاد دارم پدرم اکثر بیگناهانی که تبعید میشدند را به خانه میآورد و کمکشان میکرد. یکبار هم مخفیانه به دنبال نیروهای ساواک رفتند و آنها را دستگیر کردند.
اول انقلاب کمیته مردمی راه مردان تشکیل شده بود که قبل از آن شاهمردان نام داشت. افراد این کمیته کفن میپوشیدند و برای تظاهرات به کوچه و خیابان میرفتند.
تبریک و تسلیت شهادت کریم
زمان جنگ حدودا ۲۰ سال داشتم، خبر جنگ از طریق رسانهها به گوشمان رسید. سه برادرم هم اوایل جنگ عازم جبهه شدند. چندی بعد از اعزام کریم به منطقه خبر شهادتش را آوردند. آن زمان خانه ما سه روز پشت سرهم رفت و آمد داشت، همه فامیل از دور و نزدیک میآمدند و شهادت کریم را تبریک و تسلیت میگفتند. بعد از سه روز پدرم طی تماسی گفت که دست نگه دارید، خبر دیگری هست.
خبری دیگر
وقتی کریم و همرزمان شهیدش را در یک مکان در نایلون نگه داشته بودند تا پیکرشان را برای خانوادههایشان بفرستند، دکتر مسئول متوجه بخار در کیسه نایلون روی صورت کریم میشود و بعد از معاینه متوجه زنده بودن او میشود و بلافاصله کریم را به بیمارستان اهواز و سپس بیمارستان تهران منتقل میکنند. آن زمان وضعیت حیاتی برادرم اصلا خوب نبود، بدن او هیچگونه مواد غذایی حتی سرم را هم قبول نمیکرد. الان هم بعد از مدتها که از آن روزها میگذرد کریم هنوز یادگاریهایش را دارد.
مادرم مرحومم فاطمه خانم، آن زمان در بیمارستان پیش کریم میماند. یک روز با من تماس گرفت و گفت خواب دیدم در نمازخانه بیمارستان چندنفر آقا پشت پرده سفید ایستادهاند، من از آنها شفای کریم را خواستم. خطاب به من گفت برو و سفره نذری بینداز، من که خودم هم نیت داشتم هرچه زودتر اطاعت کردم و سفرهای برپا کردم. از آن روز که دکتر دوباره کریم را معاینه کرد گفته بود که میتواند غذا بخورد.
حرف امام برایمان حجت بود
وقتی امام خمینی (ره) قطعنامه ۵۹۸ را امضا کرد، دو نوع حس غریبی تجربه کردیم. خوشحال بودیم از اینکه جنگ تمام شد و دیگر خون جوانان این مرز و بوم به ناحق روی زمین ریخته نخواهد شد اما از جهتی هم غم داشتیم، از اینکه رهبر انقلاب گفته بود با امضای این قطعنامه جام زهر مینوشم. ما خیلی خون داده بودیم که باید این جنگ با پیروزی ایران خاتمه مییافت. ولی مثل همه خانوادهها که حرف پدرشان حجت است، حرف امام هم برایمان حجت بود.
ما همیشه موفق بودیم، هستیم و خواهیم بود
با اینکه جنگ ویرانیها و خرابیهای زیادی در پی داشته، به نظر من دستاوردهای زیادی هم داشته است. بهره این جنگ این بود که ما در کشورمان فهمیدیم چه سلاحهایی کم داریم، چه تولیداتی از لحاظ جنگی، زمینی، هوایی و دریایی بایستی داشته باشیم. در واقع جنگ باعث پیشرفت این کشور شد چون پی بردیم که چه نواقصی داریم. همینطور تحریمهای اخیر و تحت فشار قرار دادن ملت ایران باعث شد کشورمان از لحاظ علمی پیشرفت چشمگیری داشته باشد. ما همیشه موفق بودیم، هستیم و خواهیم بود.
انتهای پیام/