شهید «اسمعلی خان بابایی» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «ای برادران عزیزم پیوسته در راه اعتلای اسلام عزیز کوشا باشید و فرامین امام را با جان و دل پذیرا باشید. زمان، زمانِ حسین (ع) و ایام، ایامِ عاشوراست.»

به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید اسمعلی خان‌بابائی آهق پانزدهم مهرماه ۱۳۳۸، در روستای آهق تابعه شهرستان مراغه به دنیا آمد. پدرش حاج عباسعلی و مادرش صغرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست‌ودوم اردیبشهت ۱۳۶۱، با سمت فرمانده دسته در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پیکر او را در زادگاهش به خاک سپردند.  

 

زمانِ حسین (ع) و ایام، ایامِ عاشوراست

 

در ادامه متن وصیت نامه شهید خان‌بابائی تقدیم حضورتان می‌گردد.

بسم الله الرحمن الرحیم و به تستعین

بنام خداوند بخشنده مهربان و کمک می‌خواهم از او

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ - (آل‌عمران-۱۶۹)

آنانکه درراه خدا کشته می‌شوند مرده مپندارید، زیرا آن‌ها زندگانی هستند که در نزد پروردگارشان روزی می‌خورند.

با درود فراوان به امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی و به ملت شریف و مسلمان ایران و سلام و درود برای پدر و مادرم و برادرم و خواهر عزیزم و کلیه اعضای خانواده و کلیه دوستان و آشنایانم وصیت خود را شروع می‌کنم. پدر و مادر عزیزم هرچند که جدائی من از شما در ظاهر موجب غمگینی و نارحتی شما می‌شود، ولی از اینکه حس می‌کردم در مکانی راحت قرار بگیرم و در سنگر نباشم غمگین بودم و هرچقدر سعی می‌کردم نمی‌توانستم بخود بقبولانم که برادران خودم در مرز‌ها شهید می‌شوند و من هر روز شاهد این باشم که فلان قدر کشته یا فلان قدر زخمی شده. پدر و مادر داغدارم، چگونه می‌توانستم مشاهده کنم که هرروز عده‌ای از بهترین جوانان ما کشته می‌شوند و من به کار‌های روزمره مشغول باشم. خلاصه خون در رگ‌های بدنم به فوران درآمد. می‌دانم که از دست دادن من شاید سنگین باشد، ولی غم از دست دادن حسین (ع) بر فاطمه (س) سنگین نبود؟ مگر آن‌ها نبودند که کشته شدندتا دین اسلام پابرجا باشد؟ من هم به نوبه خود از آقا و سرورم حسین (ع) درس مبارزه و جهاد و درس شهادت را یادگرفتم. من آموختم که زندگی مادی نکبت بار است و نباید منتظر باشم که مرگ مارا فراگیرد، بلکه ما باید به سراغ مرگ برویم مگر انسان یکدفعه بیشتر می‌میرد؟ پس چه بهتر آن یک دفعه هم در راه خدا باشد.

پدرم و مادرم و هم‌رزمانم و ملت مسلمان ایران بدانید که زندگی دنیا هیچ ارزشی ندارد و اصل و مهم زندگی جاوید اخروی است پس در دنیا می‌توانیم سعی و کوشش کنیم تا در آن دنیا از نعمت‌های خداوند برخوردار شویم. این آب و خاک و مکتب اسلام بر گردن ما حق دارد در حفظ آن کوشش کنید و نگذارید بدست اجنبیان از بین برود. اسلحه‌ام را زمین نگذارید و راهم را ادامه دهید که اطمینان دارم خواهید داد. رهبر عزیز را تنها نگذارید همیشه از او تبعیت کنید. امیدوارم هیچوقت به من ناکام نگوئید، زیرا در نهایت کامم را گرفتم که بهترین نعمت‌هاست. مادرجان، حال وقت آن رسیده که رسالت زینب وار خود را نشان دهی. مادر جان گریه نکن، بخند و خوشحال باش، زیرا در راه هدف مقدس گام برداشته و جان باخته‌ام.‌ای برادران عزیزم پیوسته در راه اعتلای اسلام عزیز کوشا و فرامین امام را با جان و دل پذیرا باشید. زمان، زمانِ حسین (ع) و ایا، ایامِ عاشوراست.‌ای خواهر عزیزم حجاب و عفت و پاکدامنی را سرلوحه زندگی خودتان قرار دهید، فاطمه‌وار و زینب گونه زندگی و مبارزه کنید.

امیدوارم این قطره خون بی ارزش برای بازوی انقلاب اسلامی جهانیان مورد پذیرش آقای، ولی عصر (عج) و نایب او امام خمینی قرار گیرد.

پدرم و مادرم من یک روزه دارم که در ماموریت آبادان خوردهام اگر امکانش باشد آن را به جای آورید. در پایان باز هم توصیه می‌کنم برای بازماندگانم برای من اصلا گریه نکنند، زیرا اگر برای من گریه بکنید آن اجری که خدا برای من می‌دهد بخاطر آن گریه‌ها از من پس می‌گیرد و من در پیشگاه معشوقم خدای تبارک و تعالی خجل می‌شوم.

والسلام علیکم و رحمت اله و برکاته 

اسمعلی خان‌بابایی

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده