وصیت‌نامه شهید مقصود پرزور بناب
در بخشی از وصیت نامه پرفیض شهید گرانقدر «مقصود پرزور بناب» می‌خوانیم: آن‌هایی که می‌خواهید راه اسلامیان را بروید، این نوری است که مثل خورشید می‌درخشد و درخشش آن برای جهانیان مثل آفتاب آشکار است.

به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید مقصود پرزور بناب در یکم فروردین ۱۳۴۸، در شهرستان تبریز به دنیا آمد. پدرش علی و مادرش خدیجه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هجدهم فروردین ۱۳۶۶، با سمت فرمانده گروهان در شلمچه به شهادت رسید. پیکر وی ۸ سال در منطقه برجای ماند و پس از تفحص، در گلزار شهدای وادی رحمت زادگاهش به خاک سپرده شد.

درخشش نور انقلاب اسلامی برای جهانیان مثل آفتاب آشکار است

متن وصیت نامه: 

بسم الله الرحمن الرحیم

وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ

گمان نبرید آن‌ها که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.
در بهشت دری وجود دارد که خداوند آن را مخصوص مجاهدان و دوست داران خاص خود گشوده است.

پدر و مادر عزیزم، شهادت من دریچه آزادی من از این دنیا و آرزوی قلوب عارفان، نهایت آرزوی مشتاقان و عاشقان است. برای من گریه نکنید که رفتن من گریه ندارد. گریه به حال آن‌هایی است که هنوز در خواب غفلت هستند. هنوز هم که چندسال از آغاز جنگ می‌گذرد از خواب ذلت بیدار نشدند. مادرجان ترا به خدا اگر اشکی دارید برای آقایم سیدالشهدا امام‌حسین (ع) بریزید و مرا حلال کنید.

بار خدایا، از زمانیکه به خود آمده‌ام سعی داشتم در راه تو قدم بردارم و می‌دانم که خطا‌های بسیاری از من سرزده است. از تو می‌خواهم که قلم عفو بر گناهان و اعمالم بکشی. دوست داشتم که در این بین امانتی را که به من سپرده بودی که ودیعه‌ای بود نزد من، به خودت بازگردانم. در این میان موانعی را شیطان و هوای نفس برای من ایجاد کرده بود، ولی باید از همه آن‌ها میگذشتم، گرچه مشکل بود و در توان خود نمی‌دیدم، ولی تو کمکم کردی و با این قصد که تو دستم را می‌گیری حرکت می‌کردم. (وَالَّذینَ جاهَدوا ...) شعار حرکت من بود و تو آیه (ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ) را به من وعده داده بودی و من هم (أَمَّنْ یجِیبُ) را سر می‌دادم.

بار خدایا، من با کوله باری که از سنگینی گناهانم کمرم را خم کرده است، بسویت می‌آیم و از تو آمرزش می‌خواهم تا نبخشیده از این دنیا نبری، می‌خواهم که دوستانم از من خوشنود باشند و راضی. من آگاهانه به سوی تجلی‌گاه نور و مکتب عشق و شهادت قدم می‌گذارم که شاید کفاف گناهانم باشد‌ای ملت قهرمان و شهید پرور، من چه می‌توانم برای شما بنویسم، این شما بودید که مرا راهنمایی کردید، این شما بودید که مرا در ادامه راهم امیدوار کردید و اکنون خون من چه ارزشی دارد که در ادامه صراط مستقیم در راه اسلام که راه هستی مطلق جهانیان است ریخته شود.‌

انقلاب عزیز ما، سیراب شو که ما جوان‌ها با خون آبیاریت می‌کنیم. بازوان انقلاب بجوشید و به تداوم این انقلاب عزیز ادامه دهید. آن‌هایی که می‌خواهید راه اسلامیان را بروید، این نوری است که مثل خورشید می‌درخشدو درخشش آن برای جهانیان مثل آفتاب آشکار است.

بیائید پرچم اسلام را به رهبری امام عزیزمان در سراسر جهان برپا کنیم، نکند در رخت‌خواب ذلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شدند. مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی‌اکبر حسین (ع) با هدف شهید شدند.
 از شما خواهشم این است که تشریفات را کنار گذاشته و حسین وار زندگی کنید. دوست دارم عزایم به سادگی برپا شود و هنگام تشییع جنازه‌ام با روح خود ندای خوش اذان را بشنوم.

دوستان وحدت کلمه را حفظ کنید و در تمام راهپیمایی‌ها شرکت کنید و با مشت محکم بر دهان شرق و غرب بزنید. پدر و مادر عزیزم و دوستان دست بر دعا بردارید و از باریتعالی بخواهید که امام عزیزمان را تا انقلاب حضرت مهدی (عج) نگه دارد و رزمندگان اسلام را به پیروزی برساند.‌

ای مادران و خواهران، زندگی کردن را از زینب بیاموزید. مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که باید فردا در محضر خداوند جواب زینب (س) را بدهیدکه تحمل داغ ۷۲ شهید را نمود.

برادران عزیز دینی‌ام که بر من اشک می‌ریزید، اگر واقعا دوست دارید که راه حسین و انصارش را ادامه دهید، با شرکت خود در جبهه اسلام را یاری کنید. به فرمایشات امام گوش فرا دهید، بسوی جبهه بشتابید و مانند یاران حسین (ع) با خون خود دشمنان را رسوا بسازید. به یاری حسین زمان بتابید و او را یاری کنید و به ندای هل من ناصر ِحسینی لبیک بگوئید.

اینک من ظهور آقا امام زمان (عج) را از بارگاه خداوند متعال خواهانم. (من عندا... العزیز الحکیم)

پیوسته به خون مقصود پرزور ۱۳۶۶/۰۱/۱۶

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده