منتظرم نمانید، شاید برنگشتم!
به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید «صمد مجیدی» چهاردهم آبان ۱۳۳۹، در روســتای کندلج از توابع شهرستان مرند به دنیا آمد. پدرش یحیی، در شرکت راه آهن کار میکرد و مادرش کبری نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. سیزدهم آذر ۱۳۶۰، در خوزستان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زاگاهش واقع است.
داماد خانواده شهید مجیدی روایت میکند: شهادت تنها آینهای است که در گذر زمان و در فوران غبارها و گردها پریشان نمیشود و زنگار نمیپذیرد. شهادت تنها دریایی است که همیشه طوفانی است و موجهایش هیچ گاه آرام نمیگیرد. در آغازین روزهای پیروزی انقلاب و قبل و بعد از آن، بارها عطر دل اویز شهادت مهمان شام ما شده است. روزهای دفاع مقدس و شهیدانی که روی دوش شهر تشییع میشدند، هرگز از خاطرهها محو نخواهند شد.
شهید صمد مجیدی الگوی یک فرد مومن و متدین و انقلابی و با گذشت و ایثارگر بود. از همان دوران نوجوانی ایثار و فداکاری در وجودش موج میزد. فردی سر به زیر، با حجب و حیا و با شهامت و شجاع و نوع دوست بود، با همه دوستان و آشنایان و اهل فامیل علی الخصوص با خواهرش (همسرم) خیلی مهربان بود. هر وقت به خانه ما میآمد در ابتدا به آشپزخانه سر میزد و در سوال اینکه علت این کار چیست؟ میگفت: «خواهرم دست تنهاست میخواهم در شست و شوی ظروف و نظافت آشپزخانه به او کمک کنم.»
وی هر وقت به مرخصی میآمد حتما به خانهی ما سر میزد و از احوالات من و خواهرش جویا میشد تا مبادا مشکلی در زندگی داشته باشیم.
در آخرین مرخصی که آمده بود چند روز مانده به پایان خدمت سربازی، خانواده صمد برای او لباس تازه خریده بودند و همه چیز را برای ترخیص صمد مهیا کرده بودند. صمد لباسهایش را برداشت و برگشت به جبهه و در حین رفتن به خانواده اش گفت:«منتظرم نمانید، شاید برنگشتم!»
یکی از همرزمانش میگفت: در سنگر بودیم که صمد تصمیم گرفت به بیرون سنگر برود، به محض خروج از سنگر ناگهان مورد حمله دشمن بعثی قرار گرفت و به فیض شهادت نایل آمد.
وقتی که خبر شهادت صمد را به خانواده اش دادیم پدر گریه نکرد. از او علتش را پرسیدیم، گفت: «فرزندم، برای دفاع از وطن و اسلام و دینمان رفته و شهید شده است، برای شهدا گریه جایز نیست.»
اتتهای پیام/