قسمت دوم خاطرات شهید «فرشاد فولادی»
شنبه, ۰۵ فروردين ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۲۷
مادر شهید «فرشاد فولادی» می‌گوید: «ماه رمضان توی تیرماه بود. سنی نداشت. اصرار می‌کرد که روزه بگیرد. برای خوردن سحری بیدارش نمی‌کردم، اما او صبحانه نمی‌خورد. تا فشار می‌آوردم که چیزی بخورد، گریه می‌افتاد و می‌گفت: چرا بیدارم نکردی؟»

اصرار می‌کرد که روزه بگیرد

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید فرشاد فولادی سوم بهمن ۱۳۴۷ در شهرستان سمنان دیده به جهان گشود. پدرش شکرالله، دبیر آموزش و پرورش بود و مادرش نرگس نام داشت. دانش‏‌آموز اول متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم اسفند ۱۳۶۳ در دجله عراق به شهادت رسید. پیکر او مدت‏‌ها در همان منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۳ پس از تفحص، در امامزاده یحیای زادگاهش به خاک سپرده شد. او را علی نیز می‌نامیدند.

اصرار می‌کرد روزه بگیرد

ماه رمضان توی تیرماه بود. سنی نداشت. اصرار می‌کرد که روزه بگیرد. برای خوردن سحری بیدارش نمی‌کردم، اما او صبحانه نمی‌خورد. تا فشار می‌آوردم که چیزی بخورد، گریه می‌افتاد و می‌گفت: «چرا بیدارم نکردی؟» می‌گفتم: «هنوز روزه به تو واجب نیست؛ ضعیف هم که هستی مریض می‌شی.»

بدون سحری روزه می‌گرفت.

(به نقل از مادر شهید)

بیشتر بخوانید: پدرم آزادم کرد!

من باید تا حالا شهید می‌شدم

گفتم: «تو آزادی، هر وقت دلت می‌خواد بیا و هر وقت هم دلت می‌خواد برو!»

گفت: «مامان! تو هنوز نتونستی از من دل بکنی، اگه دل کنده بودی، من باید تا حالا شهید می‌شدم.»

(به نقل از مادر شهید)

یکی ندونه، فکر می‌کنه چه تحفه‌ای به خدا هدیه کردین

- مادرجان! دلم می‌خواد اگه خدا خواست و شهید شدم، هیچ مراسمی برام برگزار نکنین!

- اتفاقاً اگه شهید بشی، برات مراسمی مثل مراسم عروسی می‌گیریم تا دشمن‌ها از دیدن مراسم تو کور بشن. می‌خوایم پیش خدا افتخار کنیم.

- یکی ندونه، فکر می‌کنه چه تحفه‌ای به خدا هدیه کردین که می‌خواین براش مراسم بگیرین.

- ببین مادرجان! همه شما نعمت‌های خدا هستین. اگه همه‌تون هم در راه خدا کشته بشین، متعلق به خود خدا هستین.

- خیلی خوب، حالا که شما این طوری می‌خواین، من چی می‌تونم بگم؟

(به نقل از برادر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده