قسمت سوم خاطرات شهید «سید محمود زرگر»
سه‌شنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۳:۵۶
دوست شهید «سید محمود زرگر» نقل می‌کند: «گفت: داود جان! کی می‌خوای سر و سامون بگیری؟ گفتم: به وقتش. چندمین بار بود که ازدواج را به من توصیه می‌کرد. همان طور که از من دور می‌شد، گفت: می‌ترسم به مهمونی‌ات نرسم. آخه جایی دعوتم.»

می‌ترسم به مهمونی‌ات نرسم!

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید سید محمود زرگر یکم آبان ۱۳۳۸ در شهرستان سمنان به دنیا آمد. پدرش سیدعلی و مادرش خیرالنسا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. جهادگر بود. سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. از سوی جهادسازندگی به جبهه رفت. نوزدهم اسفند ۱۳۶۲ در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به کتف، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای امامزاده اشرف زادگاهش قرار دارد.

سید قولت که یادت نرفته؟

پسر دایی خانمم بود. قبل از عملیات خیبر مطلع شدیم که عازم جبهه است. برای خداحافظی به خانه‌شان رفتیم. به سید محمود گفتم: «خیلی نورانی شدی، یادت نره شفاعتمون کنی!»

گفت: «باشه، قول می‌دم تا روز قیامت.»

هر وقت می‌روم امامزاده اشرف سر مزارش، می‌گویم: «سید قولت که یادت نرفته؟!»

(به نقل از عباس فکوری)

بیشتر بخوانید: امام که صیغه عقدمان را خواند، دعایش به اجابت رسید

از قافله شهدا عقب موندم

به مادر گفته بود: «دعا کن که شهید بشم، مجروح و اسیر نشم.»

یک روز گفتم: «داداش برمی‌گردی جبهه و می‌جنگی، چرا این‌قدر ناراحتی؟»

نگاهم کرد و گفت: «عقب موندم، از قافله شهدا عقب موندم.»

(به نقل از برادر شهید، سید ابوالقاسم زرگر)

بیشتر بخوانید: بخاطر قولی که داده بود، تا لحظه شهادت عطر نزد

می‌ترسم به مهمونی‌ات نرسم!

گفت: «داود جان! کی می‌خوای سر و سامون بگیری؟»

گفتم: «به وقتش.»

چندمین بار بود که ازدواج را به من توصیه می‌کرد. همان طور که از من دور می‌شد، گفت: «می‌ترسم به مهمونی‌ات نرسم. آخه جایی دعوتم.»

(به نقل از دوست شهید، داود خمسه)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده