سه‌شنبه, ۰۹ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۰۸
مادر شهید «حسین بابایی» می‌گوید: «یک شب او را در خواب دیدم. با هم داخل یک اتاق بودیم. اتاق کوچک بود، ولی تر و تمیز و روشن. وسطش یک رحل زیبا بود و روی آن یک قرآن. حسین گفت: مادر! اینجا رو برای تو درست کرده‌ام، اما هنوز وقتش نیست. به موقعش خودم می‌آم دنبالت.»

خانه‌ای در بهشت برای مادر

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید حسین بابایی دوم دی ۱۳۴۲ در شهرستان گرمسار چشم به جهان گشود. پدرش قربانعلی، کشاورزی می‌کرد و مادرش عذرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. جوشکار بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و یکم اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به کتف، شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

 

این خاطرات به نقل از مادر شهید است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خانه‌ای در بهشت برای مادر

یک شب او را در خواب دیدم. با هم داخل یک اتاق بودیم. اتاق کوچک بود، ولی تر و تمیز و روشن. وسطش یک رحل زیبا بود و روی آن یک قرآن. حسین گفت: «مادر! اینجا رو برای تو درست کرده‌ام، اما هنوز وقتش نیست. به موقعش خودم می‌آم دنبالت.»

بیشتر بخوانید: چه خوب است در حال خدمت به مردم مظلوم ایران، شربت شهادت نوشید

همه‌کَسم تویی!

سرِ نماز برای پیروزی و سلامتی رزمندگان دعا می‌کردم. دو زانو جلویم نشست و گفت: «مادر! می‌گن دعای مادر در حق فرزند مستجاب می‌شه. دعا کن شهید بشم، نه اسیر و نه مجروح. حالا که نتونستم بمونم و کمک حالتون باشم، ناراحتی هم براتون درست نکنم.»

گفتم: «مادر جان! من هیچ‌کس رو ندارم. نه برادری و نه پدری، همه کَسم تویی؛ اون وقت دعا کنم شهید بشی؟»

جواب داد: «مگه حضرت زینب (س) همه‌چیز و همه‌کَسش رو برای خدا نداد؟»

قرار بود به مرخصی بیاید

سه ماهی می‌شد که ندیده بودمش. دلم شور می‌زد. تماس‌های ما هم بی‌فایده بود. نزدیک عملیات تماس گرفتن، خیلی مشکل بود. هرچند روز یک‌بار تشییع جنازه بود. با اینکه نزدیک عید بود، ولی دست‌ودلم به کار نمی‌رفت. تا این که ده روز قبل از شروع سال زنگ زد و گفت: «مرخصی‌هام رو جمع کرده‌ام که عید بیام گرمسار.» سه روز مانده بود به سال نو که پیکرش را آوردند.

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده