ازدواج و شهادتی که با نام حضرت زینب (س) گره خورد
همزمان با سالروز شهادت شهید مدافع حرم «اکبر زوار جنتی» خبرنگار نوید شاهد آذربایجان شرقی با همسر این شهید والامقام «سیما صدیق پور باهری غازانی» گفتگو کرد.
همسر شهید مدافعحرم میگوید: اکبر در طول زندگانیاش سیرت و سبک زندگی شهدا را سرلوحه امور خود قرار داده بود و همین بینش در زندگیمان نقش داشت و شهادتش در دفاع از حرم بانوی مقاومت در سوریه و مصادف شدن عقدمان با ولادت حضرت زینب (س) اتفاقی نبود.
از نحوه آشنایی شما با شهید اکبر زوار جنتی برایمان تعریف کنید.
صدیق پور: نحوه آشنایی ما با شهید به شکل سنتی بود. از طریق زندایی شهید که از آشناهای دور ما بودند به هم معرفی شدیم از آنجایی که در یکی از محله های قدیمی تبریز به نام شنب غازان زندگی می کردیم. خانواده هایمان دورادور همدیگر را می شناختند و این موجبات آشنایی بیشتر را فراهم ساخت.
آیا برای ازدواج شروطی داشتید؟
صدیق پور: من و همسرم هر دو در خانوادهای مذهبی بزرگ شده بودیم. شرط اکبر برای ازدواج این بود که دوست دارد با خانوادهای وصلت کند که مؤمن، معتقد و پایبند به اصول و ارزشهای اسلامی باشد. به مادرش گفته بود دوست دارد با خانواده ای وصلت کند که یا از خانواده شهدا باشد و یا یکی از نزدیکانش شهید شده باشد. از آنجایی که دایی من از فرماندهان شهید هشت سال دفاع مقدس بود، مرا به او معرفی کرده بودند.
از دوران خواستگاریتان برایمان تعریف کنید.
صدیق پور: مراسم خواستگاری در طول چند جلسه انجام شد و در جلسهای که من با اکبر آقا قرار بود برای آشنایی بیشتر و اینکه چه برنامهای برای آینده داریم صحبت کنیم، وی در مورد شغل و مأموریت هایی که ممکن بود برایش پیش بیاید صحبت کرد و اینکه قرار بر این شد تا زندگیمان را در طبقه بالای منزل پدریاش شروع کنیم. من نیز نظرم را در مورد اینکه مادیات مثل خانه و ماشین برایم اهمیتی ندارد و بیشتر شخصیت فرد برایم مهم است تا بتوانیم به آرامش و چیزهایی که دوست داریم برسیم، صحبت کردم. در جلسه آشنایی مان با نزدیک شدن به اذان مغرب و اهمیت نماز اول وقت برای شهید، او جلسه را ترک کرد و ادامه صحبت را به تماس تلفنی موکول کرد. هنوز هم که هنوز است یادداشت آن روز شهید را بهعنوان یادگاری دارم تا همیشه خاطرم باشد نماز اول وقت چقدر برایش مهم بود.
از مهریه و زمان عقدتان برایمان بگویید؟
صدیق پور: قرار بود در جلسه بعدی خواستگاری، در مورد مهریه و تاریخ عقد صحبت کنیم به پیشنهاد من و خانوادهام قرار شد مهریه ۱۴ سکه بهار آزادی و یک سفر حج باشد. همسرم بعدها میگفت؛ از این تصمیمم خیلی خوشحال شدم و همیشه قدردان هستم. در مورد تاریخ عقد دوست داشتم روز نیمه شعبان باشد اما به یاد دارم آن زمان تاریخ دقیقی انتخاب نکردیم و گفتیم فعلاً آزمایش و خریدها را قبل از عید انجام دهیم تا صیغه محرمیت خوانده شود تا یکروز را برای عقد انتخاب کنیم. سی فروردین سال ۱۳۸۹ برای انجام آزمایشات قبل از ازدواج رفتیم همان روز نیز مختصری از خریدها را انجام دادیم. فردای آن روز قرار شد صیغه محرمیت خوانده شود.
چه خاطرهای از زمان عقد دارید؟
صدیق پور: صبح روز سی و یکم نزدیک ظهر قرار بود عاقد بیاید و صیغه محرمیت را بخواند. پدر شوهرم طی تماسی به پدرم گفت: «حلقهها را خریدهایم و آزمایشها صورت گرفته است؛ وقتی این دو جوان آماده هستند بهجای صیغه محرمیت عقد جاری شود.» پدرم نیز قبول کرد و سی و یکم فروردین که مصادف با سالروز ولادت حضرت زینب (س) بود عقد کردیم بعد از شهادت اکبر بهعنوان مدافع حرم فکر میکنم مصادف شدن عقدمان با ولادت حضرت زینب (س) نیز اتفاقی نبود.
زندگی مشترکتان را چگونه آغاز کردید؟
بعد عقد تازه برای خریدها به بازار میرفتیم چون بهجز حلقهها و قرآن چیز دیگری نخریده بودیم و خریدمان را بدون عجله و کمکم انجام دادیم. یک ماه بعد از عقدمان اکبرآقا گفت: از اداره برای مشهد ثبتنام میکنند میخواهم برای ماهعسل نامنویسی کنم. من چون خیلی از وسیلههای جهیزیهام تهیه نشده بود گفتم هنوز همه خریدهای جهیزیه را انجام ندادهایم آمادگی اینکه برویم سرخانه و زندگیمان را نداریم اما او میگفت دوست ندارم پدر و مادر به خاطر ما بهزحمت بیافتد و فقط وسایل ضروری را برای شروع زندگی تهیه میکنیم.
در عرض یک ماه همه وسیلههای ضروری تهیه و در طبقه بالای خانه پدری اکبر آقا چیدیم و زندگیمان را با زیارت آقا امام رضا (ع) شروع کردیم.
از خصوصیات اکبر آقا برایمان تعریف کنید.
صدیق پور: اکبر آقا به خانواده و احترام به پدر و مادر اهمیت زیادی میداد و میگفت هر چه داریم از دعای خیر پدر و مادر است بعدازاینکه سرخانه و زندگیمان رفتیم همیشه به من میگفت هر روز به پدر و مادرت سر بزن تا زندگی مشترکمان باعث نشود از پدر و مادرغافل شویم.
الگوی زندگی همسرتان چه کسی بود؟
صدیق پور: اکبر آقا عاشق شهدا بود و این یکی از بهترین خصوصیاتش به شمار میرفت در تمام لحظههایی که با او زندگی کردم این را احساس کردهام. الگوی زندگیاش شهدا بودند. همیشه با حسرتی وصفنشدنی در مورد شهدای دفاع مقدس صحبت می کرد، میگفت: «کاش آن زمان در سنی بودم که میتوانستم در راه خدا به جنگ رفته و شهید شوم» به حال شهدا غبطه میخورد برای همین تمام سعیاش را میکرد که اگر روزی موقعیتش پیش بیاید لیاقت شهادت را داشته باشد و خدا قبول کند.
از خصلتهای دیگر همسرم میتوانم بگویم به حلال، حرام، اخلاق و رفتارش خیلی حساس بود و سعی میکرد خطایی نداشته باشد و راه و منش شهدا را سر لوحهی زندگیش قرارداده بود.
چه شد که تصمیم گرفت به سوریه برود؟
صدیق پور: یک سال بعد از ازدواجمان سال 1390 بود که جنگ در کشور عراق و سوریه شروع شد. جنایات داعش را در اخبار و رسانهها میدیدیم. اکبر آقا که همیشه خیلی دوست داشت در راه خدا و دفاع از مظلوم بجنگد حال این فرصت برایش پیشآمده بود. او داوطلبانه، مشتاق رفتن بود و برای اعزام به جبهه مقاومت نامنویسی کرد، اولین بار سال 1393 عازم سوریه شد.
مخالف رفتن او به جبهه بودید؟
صدیق پور: با رفتنش مخالفتی نداشتم چون اعتقاد قلبی داشتم که خدا اراده به جان هر یک از ما بکند کار سختی نیست. فقط وقتی راهی میشد زمزمه میکردم که تو را به خدا میسپارم که خودش حافظ جانت باشد.
رفتن او چگونه رقم خورد؟
بار اول حدود چهل روز در سوریه بود که بعد از آن بهسلامت برگشت. بار دوم که میخواست اعزام شود، خداوند امیرعلی را به ما عطا کرده بود و من هنوز باردار بودم به همین خاطر خانواده خود اکبر آقا مخالفت کرده و گفتند اجازه بده فرزندت به دنیا بیاید و بعد برو او هم چند ماه صبوری کرد و در کنارم بود. امیرعلی به دنیا آمد چند ماه بود که برای بار دوم عازم سوریه شده و این بار بعد از یک ماه بازگشت.
آخرین بار سفرش چگونه رقم خورد؟
آخرین بار 29 اسفند 1396 عازم شد بود که 20 فروردین 1397 با حمله موشکی اسرائیل به پایگاه هوایی (t4) همراه چند تن از همرزمانش به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود رسید. لحظه ای که او به شهادت رسید امیرعلی فرزندم ۲۱ ماهه بود.
انتهای پیام/