شهید ارشد ابوالفتح زاده بعد از ماه‌ها ایثارگری و بعد از پایان عملیات به وطن خود بازگشت و به دلیل علاقه شدید به دفاع از کشور و انقلاب اسلامی، لباس پاسداری را زیبنده وجود خود دانست و پاسدار انقلاب شد.

لباس پاسداری را زیبنده خود می‌دانست

به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید «ارشد ابوالفتح زاده» فرزند کریم در نهم مرداد 1345 در روستای قلعه جوق از توابع شهرستان سراب به دنیا آمد.

ارشد در یک خانواده مذهبی و مومن بدنیا آمد. او فرزند چهارم خانواده بود. پدرش فردی مومن و زحمتکش بود و مغازه پارچه فروشی در روستای رازلیق داشت که هزینه امرار و معاش خانواده را از آنجا تامین می نمود. ارشد دوره ابتدائی را در دبستان پسرانه روستا به پایان رساند و برای تحصیل دوره راهنمائی در مدرسه راهنمائی شهید تراب صادقپور روستای قلعه جوق ثبت نام نمود. تحصیل در این دوره مواجه با وقوع انقلاب اسلامی بود و او نه تنها همپای تمامی اهالی شهر و روستا در راهپیمائی ها حضور فعال داشت بلکه دوستانش را نیز برای حضور در آن تشویق می نمود.

در بسیج فعالیت می‌کرد

علاقه بیش از حد به حضور در جبهه باعث شد که در اواخر دوره راهنمائی درس و مدرسه را رها نموده و در دانشگاه بسیج و جبهه و دیار عاشقان ثبت نام نماید.

در سال ۱۳۶۰ وارد بسیج شد و بعد از گذراندن آموزش عازم جبهه گردید و در عملیات مسلم ابن عقیل شرکت نمود.
بعد از ماه‌ها ایثارگری و بعد از پایان عملیات به وطن خود بازگشت و به دلیل علاقه شدید به دفاع از کشور و انقلاب اسلامی لباس پاسداری را زیبنده وجود خود دانست و پاسدار انقلاب شد. دوره آموزش های تخصصی و تاکتیک و فنون رزم را در شهر چالوس گذراند و بعد از پایان آموزش در واحد گزینش سپاه مشغول فعالیت شد.

همزمان با فعالیت در سپاه ضمن انجام مطالعات و راز و نیاز با پروردگار و سجده های طولانی و عارفانه درجات معنوی را در وجودش ارتقاء می داد. علاقه اش به حضرت امام( ره) آنقدر زیاد بود که او را اسطوره ای غیر قابل وصف می دانست. از فرمایشات ایشان الگو می گرفت و خودش نیز به الگویی برای اعضاء خانواده و حتی برادران بزرگتر از خودش تبدیل شده بود. از حال و هوای جبهه برای دوستان و برادرانش تعریف می کرد و می گفت: «آنجا حال و هوای دیگری دارد.»

این پاسدار رشید در دوم بهمن 1362 به همراه دوستان و همرزمان پاسدارش مجدداً بصورت داوطلبانه عازم جبهه شد.

جایگاه ارشد آنقدر در دل دوستان، پدر و مادر و برادرانش بالا و هجرانش آنقدر سنگین بود که برادر بزرگش در روز اعزام با این شعر او را بدرقه کرد:

روزی که تو رفتی، دلها همه خون شد
افسرده تر از ما، خورشید برون شد
در هجر فراق تو، شد دیده و دل نالان
هرگز نرود یادم، حال پدرت چون شد!...

این دلاور مرد در چهارم اسفند 1362 به عنوان آرپی جی زن گردان امام حسین( ع) در عملیات خیبر شرکت نمود و بعد از دو شبانه‌ روز جنگ، درگیری و مقاومت تمام عیار در مقابل دشمن بعثی، 5 اسفند همان سال در کنار فرماندهان و همرزمانش در گردان امام حسین( ع) که در محاصره دشمن قرار گرفته بودند؛ با اصابت گلوله به ناحیه سر در جزیره مجنون به آرزوی خودش که همانا رسیدن به معبود بود نایل گردید و پیکر مطهرش در صحرای کربلای ایران سال ها در مقابل آفتاب سوزان تابستان و سرمای سوزناک زمستان ماندگار شد.

پس از ۱۲ سال آثار پیکر مطهر این شهید شناسائی و در چهارم مرداد 1374 در گلزار شهدای سراب به خاک سپرده شد.

این شهید بزرگوار شخصیتی بسیار مودب، باوقار، گشاده رو و باگذشت داشت. از گفتن سخنان بیهوده پرهیز می نمود. به بزرگتر از خود خصوصا به پدر و مادرش بیش از حد احترام قائل بود. دستگیری از نیازمندان را واجب شرعی می دانست و در نمازهای جماعت شرکت می نمود. بنا به گفته دوستانش در تمام مدتی که در سپاه بود همیشه نماز شب و دعای توسل و زیارت عاشورا می خواند.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده