«خداحافظ خواهر کوچولو» از شهدای دبیرستان زینبیه میگوید
به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، یکی از صحنههای بسیار تکان دهنده و دردناک دوران هشت سال دفاع مقدس، جنگ شهرها و ایجاد رعب وحشت و تداوم حمالت ناجوانمردانه هوایی و موشکی رژیم بعثی عراق به مناطق مسکونی، آموزشی، درمانی بود که شاید با به خاک و خون کشیدن هزاران زن و مرد بی دفاع شهرها و روستاها خللی در اراده و روحیه آنان ایجاد کنند. کتاب «خداحافظ خواهر کوچولو» به قلم جعفر کاظمی که از سوی انتشارات 31 عاشورا در نوبت دوم 1395 روانه بازار نشر شده است. این کتاب به سوگ دانش آموزان دبیرستان زینبیه میانه پرداخته است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
آن روز که همهی دانش آموزان صفکشیده بودند خون بدهند. دو پزشک دانشآموزان را یکییکی معاینه میکردند. قد و وزن و فشارخون و مسائل دیگر را موردبررسی قرار میدادند. هرکسی دریکی از این موارد دچار ضعف بود، از اهداء خون محروم میشد.
پزشكان دقت زیادی به خرج میدادند. با وسواس خاصی وضعیت جسمانی و حتی روانی بچهها را بررسی میکردند. تقریباً از هر پنج نفر یكی قادر نبود خونش را هدیه كند. این محرومیت برای شهلا خیلی سنگین بود. خودش میدانست كه جزو ردیهاست. چون چند روز قبل از آن به خاطر ضعف و کمخونی كارش به بیمارستان كشیده شده بود. همین مسئله یقیناً مانع بزرگی بر سر راه او بهحساب میآمد. بااینحال مصمم و جدی در صف ایستاد تا نوبتش شد. همینکه پزشک خواست كار معاینه را آغاز كند، ضربان قلب شهلا دوچندان شد. این موضوعی نبود كه ازنظر آن پزشک حاذق دور بماند. اگرچه دكتر به استرس شهلا پی برد، اما برخلاف تصور او تمام علائم مربوط به قلب و نبض و فشار و ... خوب بود جز یک مورد كه شهلا اصلاً به آن فكر نكرده بود. وقتی دكتر به او گفت كه همهی فاكتورها را برای اهداء خون دارد...پیش از آنکه حرفش تمام شود، شهلا از فرط خوشحالی به آسمان پرید و فریاد زد؛ آخ جون! اما وقتی آرام شد، دكتر ادامه داد: «همهچیزت خوب است الا یکچیز» شهلا با شنیدن این حرف بهیکباره شوكه شد. تا شنید كمبود وزن دارد، مثل یخ وارفت. ناراحت شد... .
این کتاب را انتشارات 31 عاشورا در 88 صفحه، نوبت دوم 1395 به قیمت 30000 ریال چاپ و روانه بازار نشر کرده است.
جهت دانلود فایل کتاب بر روی لینک زیر کلیک کنید
انتهای پیام/