تجلی شهید «تجلایی» در سوسنگرد / قسمت دوم
به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید «علی تجلایی» ویارانش چهار ماه تمام به آموزش فرماندهان افغانی پرداختند و به ایران بازگشتند، چراکه جنگ ایران و عراق آغازشده بود.تجلایی بلافاصله پس از ورود به ایران، راهی جبهههای جنوب شد و در نبردهای دهلاویه شرکت جست و پسازآن در حماسه سوسنگرد، حضور فعالی داشت.
در همین زمان، «یاغچیان» و یارانش، سه شبانهروز در بستان با سلاح سبک در مقابل نیروهای زرهی عراق مقاومت کردند. با نزدیک شدن نیروهای دشمن، قرار شد شهر را تخلیه کنند تا هواپیماهای خودی شهر را بمباران کنند. چنین اتفاقی رخ نداد و شهر بستان به دست نیروهای عراقی افتاد. رزمندگان پس از درگیری با تانکهای عراقی و منهدم کردن عدهای از آنها، پیاده بهسوی سوسنگرد عقبنشینی کردند و عازم دهلاویـه (یکی از روستاهای نزدیک سوسنگرد) شدند تا در آنجا، خط پدافندی ایجاد کنند تا دشمن نتواند از پل سابله عبور کند.
با ورود علی تجلایی ویارانش، نیروهای رزمنده جانـی دوباره گرفتند. ابتدا به ارزیابی موقعیت دشمن و نیروهای خودی پرداخت و طرحهای خود را ارائه کرد. ابتدا تصمیم این بود که دشمن پیشروی کند و رزمندگان دفاع کنند، اما علی تجلایی طرح دیگری داشت. طبق نظر او، رزمندگان میبایست نظم و سازمان دشمن را بر هم زنند. همان شب با فرماندهی تجلایی، اولین شبیخون به دشمن انجام شد و این کار تا چند شب ادامه یافت. عراقیها با تمام ادوات سنگین خود، دهلاویه را زیر آتش گرفتند. تجلایی در فکر عقبنشینی نبود و میخواست تا آخریننفس بجنگد.
عملیات عراقیها به دهلاویه در تاریخ ۲۳ آبان ۱۳۵۹ آغاز شد. در طی این عملیات، دشمن تا نزدیکی پادگان حمیدیه پیش رفت و دهلاویه را در محاصره کامل قرار داد. در سوسنگرد هیچ نیروی کمکی وجود نداشت. هدف اصلی دشمن، تصرف سوسنگرد بود. تجلایی پس از بررسی مجدد منطقه، بر آن شد تا نیروها را به عقب برگرداند و به دستور او، نیروها به سوسنگرد عقبنشینی کردند. توپهای عراقی آتش سنگینی را روی شهر میریختند.
«مرتضی یاغچیان» بهشدت زخمی شده بود، با اینحال او رزمندگان را به مقاومت تا پای جان دعوت میکرد و از آنها خواست اسلحهای برایش فراهم کنند تا در لحظه ورود عراقیها به شهر، با تن زخمی دفاع کند؛ و تجلایی درصدد بود تا در اولین فرصت، زخمیها را از سوسنگرد خارج کند. سرانجام تمامی مجروحان با قایق به آنسوی کرخه منتقل شدند.
از حمیدیه فرمان رسید شهر را تخلیه کنند. از ۱۸۰۰ نیروی مسلحی که تجلایی سازماندهی کرده بود، حدود ۱۵۰ نفر باقیمانده بودند. تجلایی به آنها گفت: «هر کس میخواهد سوسنگرد را ترک کند، همچون شب عاشورا میتواند از تاریکی استفاده کند و از طریق رودخانه و جاده خاکی، به اهواز برود.» دشمن هرلحظه پیشروی میکرد و از بیسیم اعلام عقبنشینی میشد. نیروهای عراقی تا کنار کرخه رسیده بودند که تجلایی در عرض رودخانه طنابی کشید تا نیروها از رودخانه عبور کنند. فقط چند تن باقیمانده بودند.
تجلایی برای شناسایی مسیر رودخانه، از بقیه جدا شد و در کنار رودخانه به تکاوران عراقی برخورد. آنها میخواستند او را زنده دستگیر کنند و برای گرفتن اطلاعات، به آنطرف کرخـه ببرند. وی بهسوی آنها شلیک کرد و یک نفـر را کشت و بقیـه فراری شدنـد.
در این زمان تجلایـی و نیروهـایش تصمیم میگیرند در سوسنگرد بمانند و به شهادت برسند. او با خونسردی و اطمینان به ساماندهی نیروها پرداخت. به دستور او نیروهایی که در اطراف شهر پراکنـده بودند، جمع شدنـد و در گروههای نهنفری، در مناطق مختلف شهر مستقر شدند.
تجلایی برای نیروهایی که سیوپنج نفر بیش نبودند، صحبت کرد و به آنها گفت: «آیا حاضرید امشب را بخریم؟ بیایید بهشت را برای خود بخریـم.» رزمندگان از لحاظ آب در مضیقه بودند و بهناچار از آبهای کثیف گودالها استفـاده میکردند و تانکهای عراقی از سمت بستان و حمیدیه بهطرف شهر در حال پیشروی بودند. از هر طرف باران خمپاره میبارید. تجلایی دستور داد تا نیروها به حوالی دروازه اهواز بروند، چراکه دشمن وارد شهر شده بود.
دریکی از کوچهها، با نیروهای عراقی درگیر شدند. پس از رهایی از این درگیری، نیروهای باقیمانده از یکدیگر حلالیت طلبیدند. عراق با چهار تیپ زرهی و پیاده وارد شهر شده بود، درحالیکه تعداد رزمندگان مدافع شهر، به دویست نفر نمیرسید.
در این حین، تجلایی از ناحیه کتف زخمی شد، ولی با بستن یکتکه پارچه سفیدروی زخم، به فعالیت خود ادامه داد و عملاً فرماندهی عملیات شهر سوسنگرد را به عهده داشت. با ادامه درگیری، موشکهای آر. پی.چی و مهمات رزمندگان تمام شد، بهطوریکه رزمندگان روی زمین در جستجوی فشنگ بودند. تجلایی گفت: «شهر در آتش میسوخت ... صدای ناله زخمیها از مسجد و خانهها در شهر میپیچید.» تانکهای عراقی بسیار نزدیک شده بودند.
تجلایی سهراهی و کوکتل درست میکرد. مقداری مهمات در ساختمانهای سازمانی وجود داشت و رسیدن به آنجا با توجه به آتش دشمن، امری غیرممکن مینمود. تجلایی، تویوتایی را که لاستیک نداشت و بسیار آهسته حرکت میکرد، سوار شد و به وسط چهارراه رفت. سیل رگبار دوشکا بهطرفش سرازیر شد.
نیروهـای عراقی به داخل خانههای سازمانی نفـوذ کـرده بودنـد. وی پس از رسیدن به آنجا چهل دقیقه یکتنه با آنها جنگید و مهمـات را برداشت و بهسوی رزمندگان بازگشت. همرزمانش میگویند: با چشم خود عنایت و لطف خدا را دیدیم. گویی حائلی نفوذناپذیر از هر طرف ماشین را حفاظت میکرد. وقتی از ماشین خارج شد، غرق در خون بود. گلوله کالیبر ۷۵ به رانش خورده بود. وی را به مسجد انتقال دادند و گلوله را از رانش بیرون آوردند.
تجلایی با زخمی که در بدن داشت، دوباره به راه افتاد. تلفن سالمی پیدا کرد. به تبریز زنگ زد و با آیتالله سید اسدالله مدنی صحبت کـرد و از کوتاهـی فرمانـده کل قـوای وقت (بنیصدر) و تنهـایی نیروهـا سخن گفت. آیتالله مدنی که پشت تلفن میگریست، بلافاصله خود را به امام رساند و به دنبال آن فرمان داد سوسنگرد هر چه سریعتر باید آزاد شود و نیروهایی که در آنجا هستند از محاصره خارج شوند. ارتش به دستور بنیصدر وارد عمل نمیشد. نیروهای رزمنده درحالیکه بسیار خسته بودند و در شرایط سختی به سـر میبردند، شش روز تمـام مقاومت کردند، بهگونهای که عراقیها را بهشدت خسته و عصبانی کرده بودند. از نیروهای حاضر، تنها سی نفر باقیمانده بودند.
در ۲۶ آبان ۱۳۵۹، توان رزمی رزمندگان به پایان رسید تا اینکه نیروهای سپاه وارد عملیات شدند و همراه هوانیروز و توپخانه ارتش، به نیروهای عراقی یورش بردند. نیروهاي خسته همپای نیروهای تازهنفس، شهر را از عراقیها پاکسازی کردند. بدین ترتیب، سوسنگرد آزاد شد. زخم های تجلایی عفونت کرد و او را به تهران منتقل کردند.
علی در عملیات محور دهلاویه فرمانده و در عملیات سوسنگرد معاون عملیات سپاه بود.
انتهای پیام/