به مناسبت گرامیداشت یاد و خاطره شهدای نیروی انتظامی:
نوید شاهد - «محمود زندیه» یکی از شهدای نیروی انتظامی استان آذربایجان شرقی در وصیت نامه خود می گوید:«اگر روزي به شهادت رسيدم در حقيقت به خداي خويش نزديک شده ام و اين آرزويی است که نصيب هرکس نمي شود. برای مطالعه متن کامل وصیتنامه در ادامه با ما همراه باشید.

به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید «محمود زنديه» هفدهم فروردین ماه 1345 در شهرستان سلماس به دنیا آمد. پدرش نعمت اله ارتشی بود و مادرش سکینه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند. به عنوان سرباز ژاندارمری در جبهه حضور یافت. سوم خرداد 1365 در بمباران هوایی امیدیه به شهادت رسید. پیکر او در گلزار شهدای شهرستان کرمانشاه به خاک سپردند.

شهادت آرزویست که نصیب هرکس نمی شود

وصيتنامه بجا مانده از شهيد «محمود زنديه»؛


بنام آن که خلق را آفريد و جايگاه رفيع آن را در بهشت بنا نهاد.
بنام آن که شهادت را بياموخت و آن را در مقام خويش پذيرفت.
بنام آن که از ميان توده هاي جاهليت انساني پيامبري را مبعوث نمود که چراغ روشنايي را در دل مردم بيفکند.
بنام خدايي که پيامبرش را بعد از رحلت و عروج آسماني جانشيناني را قرار داد تا در راستاي روشنايي خلق باشند. دست آخر نيز بنام تنها يگانه منجي عالم بشريت که هنوز هم از نظرها ناپديد و غايب و زنده است. روزي دست ياري خواهد داد تا بر امت خويش که نايب برحقش آقا امام خميني باشد به سوي روشنايي رهنمون خواهد نمود.

مادرم هر روز که صبح هنگام سر از جانمازي خود بلند مي کنم دست نيايش به سوي خدا دراز مي کنم و سلامتي آقا و امنيت ايران و مردمانش را مي خواهم و مي دانم که اين ظفربه زودي زود و با اتحاد و هم پيمانهايي که بين همرزمان شکل گرفته هرگونه نقشه هاي شوم کافران را برآب کرده و صداي طبلهاي شادي و هلهله هاي کودکان دوباره بر آسمان آبي و سرخ رنگ ايران عزيزمان نواخته خواهد شد.

مادر مهربانم همان گونه که پايبند عهد و پيمان با آقا امام زمان و پيرو و راه رو حضرت فاطمه زهرا (ع) هستي در پشت جبهه نيز غمخوار و ياور آقا امام خميني باشيد و بدانيد که دعاهاي صبح شما همه جوان اي اين مرز و بوم را با پيروزي و سلامتي به آغوش گرم خانواده هايشان برگردانده خواهد نمود.

پدر عزيزم مي دانم که براي هر دو سخت خواهد بود که شما در جبهه اي ديگر و پسرت در ميدان نبرد ديگر در آزمايش قرارگرفته ايد ولي بدان هر آن چه که من در خطوط اول جبهه ديده ام درسهاي آموزنده و تجارب شما بوده که تا اين مدت در مقابل دشمن تا دندان مسلح ايستادگي کرده ام.

پدر و مادر خوبم بدانيد اگر روزي به شهادت رسيدم در حقيقت به خداي خويش نزديک شده ام و اين آرزويي است که نصيب هر کس نمي شود. و اگر روزي برگشتم بدانيد فرزندتان با پيروزي و سربلندي به خانه بازگشته است که در هر دو حال حکمتي است فقط خدا مي داند.

باري سختي ها فراوان افسوس اوقات فراغت کوتاه فقط تنها وصيتي که از شما دارم اين است که جسمي بي روح را در کنار ساير شهداي والامقام شهر شهيد پرور کرمانشاه به خاک سپاريد تا دشمنان کينه توز بدانند اين پيکرهاي بيجان نيز از اعمال سنگين خائنين دست برنخواهند داشت تا زماني که صدام و بعثيون غاصب محو و نابود شوند. انشاءالله.

در خاتمه عرايضم مي بخشيد که اين کاغذ يک و نصفي را به نام وصيت خود انتخاب کرده ام چون آن روزي که در تهران بودم تا از آنجا عازم منطقه بشوم با عجله از دايي محبوب کاغذي خواستم، هر چه گشت آخر سر با خنده برگشت و گفت بيا اين هم يک و نصفي که نصفش را پيش خودم نگه مي دارم چون که دلم هميشه با توست. سپس هر دو خنديدم حالا مي بينم که اين کاغذ ارزش نگهداشتن آن را داشت تا بشود روزي با يک و نصفي هم نامه اي نوشت.

والسلام عليکم.

دوستدارتان محمود.

بیست و دوم اردیبهشت 1365

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده