آدرس بهشت
به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی ، شهید حسین عباسی در اسفند ماه سال 1345 در قرن آباد گرگان دیده به جهان گشود ، وی دانشجوی رشته داروسازی بود که پنجم اردیبهشت ماه سال 1366 در بانه به لقالله پیوست.
متن وصیت نامه شهید:
گاهی تنهاییام مضاعف میشود و احساس میکنم که هنوز خیلی خیلی عقب هستم. خودم را نساختم و خیلی اوقات در خود فراموشی هستم و حتی خدا فراموشی. بعضی از مواقع احساس میکنم که دارم عصیان و طغیان مینمایم نه از پول و دارایی و ... بلکه از بیایمانی و بیتقوایی.
بزرگترین خسران نصیب چه کسانی است؟
من معتقدم که هر کسی که به جبهه نیاید، بزرگترین خسران نصیب او شده است و حزب الله آنقدر در جبهه میماند تا که جبهه او را سرزنش کند. به قول مرحوم شهید رجایی، حزب الله کسی است که آنقدر کار میکند تا ساعت دفتر کارش او را سرزنش نماید. بنابراین آنان که خدا را قبول دارند، باید به یاری دین خدا برخیزند. این راه که فی سبیل الله است، خطرات زیادی دارد، گاهی انسان شهید میشود و گاهی اسیر و گاهی مجروح. بنابراین شما معتقدین به خدا باید از آن چیزی که در آن رضایت و مصلحت خداوند است، استقبال کنید و بدانید که تمامی این مسائل آزمایش خداوندی است. چنانکه یکی از آیات قرآن فرزندان را به عنوان آزمایش ذکر میفرماید.
آیا شما هیچ میدانید که در جبهه چه میگذرد؟ شاید جسارت باشد که بگویم شما نمیدانید ولی حقیقت امر همین است. شهرستانها مرکز گناه است، انسان همیشه به فکر حرص دنیا و کار و مادیات است، همیشه روی مسائل مادی و شهوانی دعوا کردن است، اصلا یاد خدا خیلی کم است. فقط خور و خواب است ولی جبهه به قول امام، دانشگاه انسان سازی است. فقط انسان به یاد خداست.
سخنی با مادر
مادرم، الان ساعت ۱:۲۰ شب است. شاید تعجب کنی ولی خوب درسها و امتحانات و... همه باعث میشود که درد باید کشید و بیخوابی کشید تا سعادت و خوشبختی را در بغل گرفت. مادرم، در همه کارها و اعمال، کسب رضایت خدا ملاک است. اگر جبهه رفتن، درس خواندن، زندگی و ... با نیت خالص و کسب رضایت ربّ عزیزمان همراه نباشد، یک ریال ارزش ندارد. بنابراین دعا کن که خداوند اولا من را و ما را پاک و تطهیر کند ثانیا توفیق انجام اعمال صالح و کسب صفات حمیده و رضایت او را عنایت فرماید.
مادرم، امسال خیلی آمادگی داشتم که به نزد خداوند عزیز بروم و شما نمیدانید که در جبهه چقدر به من خوش میگذرد. هربار که به جبهه میروم مسائل تازهای برایم کشف میشود و خودم و خدایم را بهتر و از زاویهای جدیدتر میشناسم. بنابراین ما برای پول و نشان دادن خود و ... به جبهه نمیرویم. مادرم! معلوم نیست که دیگر ما چنین آمادگی برای مرگ داشته باشیم. از خداوند میخواهم که مرا در بستر و در اثر بیماری یا تصادف یا مرگ طبیعی نمیراند، بلکه در حال جهاد و پیکار در هنگامی که تقدیرش مقدر من است مرا قبول فرماید. چه شیرین است مرگ عزت آفرین و در راه خدا.
مادرم! هر روز دوستانم میروند و من دیگر تنها ماندهام. زندگی بدون آنان شیرین نیست. از بیکفایتی و معصیتکاری من بود که قبول در امتحان الهی نمیشوم. دعا کن که شهید بمیرم و بدان که شهید خواهم مرد و در بهشت عزیز شما را شفاعت خواهم کرد.
مادرم! دعا کن که در درسها موفق بشوم. خلاصه این روزها امتحانات است. از آن موقعی که آمدم تا به حالا بکوب درس میخوانم. میخواهم اثبات کنم که ما در همه جبههها موفق خواهیم بود. ان شاالله با کسب نمرات عالی بتوانم مثل دوران گذشته کرسی شاگرد اولی را در دانشگاه کسب کنم.
از خداوند بخواه که فردی مومنه و خوب و آدم و عاقل نصیب ما بشود که هم عروس خوبی و هم همسر جالبی باشد. ما اعتقاد عملی به خداوند دارم که هرچه از خدا بخواهیم، به ما خواهد داد. ان شاالله
مجله بخوانید
مجلات را بخوانید مخصوصا عروه الوثقی. پولهای خودتان را جمع کنید و این مجله را که هر دو هفته منتشر میشود، بخرید. نماز جمعه بروید و درسهایتان را بخوانید. به پدر و مادر احترام بگذارید. در کارها حتما او را یاری دهید. دیگر عرضی ندارم جز دعا برای رزمندگان و امام.
آدرس بهشت
خاطرات من از اینها (شهداء) زیاد است. روز آخر من به آنها میگفتم اگر به بهشت رفتید، آدرستان را در خواب برایم بفرستید! با آقای رضائی، من زیاد شوخی میکردم. هنگامی که در پایگاه بودیم، از لبنان و ... زیاد شوخی میکردیم. خلاصه اینها رفتند و ما بیلیاقتان ماندیم و از خدا میخواهم که من را هم به آنها برساند.
امام خمینی را زیاد دعا کنید. مطالعات سیاسی و مذهبی خودتان را افزایش دهید. قدر مادر را بدان و هرگز از او جدا نشو. دعای توسل و زیارت عاشورا را حتما هفتهای یکبار بخوان.
هم اینک در سنگر در خط مقدم جبهه شلمچه هستم. امشب عملیات داریم. آخرین لحظات زندگی در این دنیای خاکی است. جدا نمیدانم که امشب چه خواهد شد ولی این قدر میدانم که بوی وصال یار میآید. خدای من جدا مدت زیادی است که آمدهام تا قبول سازی، ولی قلب سیاه من باعث تاخیر این روز عظیم شده است. خدایا ای بسا که دیگر فرصت نداشته باشم. ای بسا که بعد از این از خط تو منحرف شوم و اسیر شیطان گردم و بقیه عمرم چراگاه دشمن بشود. تو را به حق حسین شهیدت، مرا چون او به نزد خودت ببر.
منبع : امور فرهنگی دانشگاه علوم پزشکی تبریز