شهید انقلاب / محمد تجلا
محمد در روز فرخنده ولايت پيامبر اسلام به دنيا آمد و از
اين رو نام محمد را بر او گذاشتيم. در كودكي از اردبيل به مراغه آورده شد و
تحصيلات ابتدايي را در دبستان اوحدي و دوره اول متوسطه را در دبيرستان لقمان مراغه
و رشته رياضي را در دبيرستان رضا شاه سابق و اميرخيز تبريز به پايان رسانيد و در
انستيتوي تكنولوژي پس از امتحان ورودي به ادامه كار و تحصيل پرداخت. به ورزش و كوهپيمايي
علاقه بسيار داشت. رشته انتخابي او ماشينآلات كشاورزي بود ولي در حرفههاي
گوناگون كارآموزي و ذوق آزمايي ميكرد. در كارگاه بخاريسازي آرم و مهر لاستيكسازي
و كارگري ساختمان نيز به كار ميپرداخت. از پولي كه به دست ميآورد با صرفهجويي
مبلغي به صندوق قرضالحسنه براي كمك به برادران و خواهران مسلمان ميسپرد و از
تجمل و اسراف بر كنار بود. كمتر لباس نو ميپوشيد و بيشتر به فعاليتهاي مذهبي و
پيشبرد ايدئولوژي اسلامي و مطالعه انقلاب الجزاير و فلسطين و نهضتهاي آزادي بخش
ميپرداخت. به قرآن و نهجالبلاغه علاقه وافر داشت و در منزل با چند نفر از دوستان
به بحث و تحليل مسائل اجتماعي و اعلاميهنويسي ميپرداخت. گاهي تا نيمههاي شب
جلسات مزبور ادامه داشت. كتب مذهبي و سياسي و اجتماعي و اعلاميههايي را كه به دست
ميآورد به خواهرش هم ميداد تا در مدرسه در اختيار ديگران بگذارد. بسياري از
كتابهاي خود را به مسجد اهدا كرد و به خواهرش درس پايداري و استقامت داد. محمد
چندين بار از تعقيب مأموران ساواك جان به در برده و با هوشياري از چنگ آنان فرار
كرده بود. در زندگي بسيار ساده و بيپيرايه بود. از بالش و تشك استفاده نميكرد.
از اشعاري كه پيوسته بر زبان داشت اين بيت مشهور سعدي بود:
موحد چه در پاي ريزي زرش
چه شمشير هندي نهي بر سرش
و اين بيت را از علامه اقبال لاهوري:
نشان مرد مومن با تو گويم كه چون مرگش رسد خندان بميرد
و تكيه كلامش « موتو اقبل ان تموتوا؛ بميري پيش از آن كه
شما را بميرانند» بود.