از تبریز تا مالزی ، از مالزی تا بیحی
شهید وحید نومی گلزار در روز پنجم مرداد ماه سال ۱۳۶۱در میان خانواده ای متدین در تبریز دیده به جهان گشود؛ پدر، در نیروی دریایی بندرعباس مشغول کار و مادر، معلم مدرسه بود؛ به همین علت بعد از ولادت وحید به شهر بندر عباس منتقل شدند و دوران کودکی وی تا سن دوازده سالگی، به عنوان تنها فرزند خانواده، در این شهر سپری شد، بعد از بازگشت به تبریز، خداوند پسر و دختری دیگر به آنها عطا کرد که معمولاً اوقات وحید با محمد برادر کوچکش و خواهرش فاطمه سپری میشد.
پدر شهید میگوید: از آن بچه هایی بود که بیشتر از سنش میدانست و شناختش از دنیای اطراف گسترده بود؛ الان هم که یاد حرفهایش میافتم، احساس میکنم چیزهایی را که میگفت درک نکردهایم، چون همیشه حرفهایش مفاهیم بالایی داشت. او فردی با گذشت و همیشه در پی حق و حقیقت بود و تقوا را پیشه زندگی خود کرده بود؛ در همه حال به حضور خدا یقین کامل داشت. وحید تا دوازده سالگی در بندرعباس مشغول به تحصیل بود، بعد از آن به تبریز آمد و پس از گذراندن دوران دبیرستان و گرفتن دیپلم با توجه به قول و قراری که با پدر داشت، برای ادامه تحصیل به کشور مالزی سفر کرد تا در رشته ITدرس بخواند، اما بعد از یکسال درسش را نیمه کاره رها کرد و به ایران باز گشت؛ چراکه نمی توانست دوری از خانواده و غربت را تحمل کند و از آنجا که برای ادامه تحصیل و زندگی در مالزی تسلط به زبان انگلیسی شرط مهمی محسوب میشد، به همین جهت او زبان انگلیسی را به نحو احسن آموخت و تسلط کامل به زبان انگلیسی داشت بعد از بازگشت به ایران در آزمون استخدامی شرکت نفت بندرعباس قبول شد. همزمان با قبولی در آزمون ازدواج کرد و با همسرش عازم بندرعباس شدند. بعد از مدتی بنا به درخواست خودش به پخش فرآوردههای نفتیآذربایجان شرقی انتقال یافت و در ناحیه مراغه مشغول به کار شد؛ بعد از چند صباحی کار در ناحیه مراغه به صورت مامور به مرکز استان منتقل شد و در واحد سامانه هوشمند شرکت نفت استان فعالیت خود را ادامه داد. از شهید کربلایی وحید نومی گلزار با صفات شجاعت، غیرت و درایت یاد میشود. علاقه فراوان او به ورزش غواصی باعث شده بود تا مدرک بین اللملی در این رشته بگیرد و در ورزش کشتی نیز کاملا مهارت داشت، وی اوقات فراغت خود را در باشگاه به انجام ورزشهای رزمی به خصوص تکواندو مشغول بود و اینگونه جسم و روح خود را پرورش میداد. مادر شهید میگوید: وحید از همان خردسالی با قرآن مانوس بود و چه با اشتیاق در طلب یاد گرفتنش بود، هر وقت که درمورد مسئلهای بحث میکرد، از آیات قرآن شاهد و مثال می آورد، گویی آیه آیه قرآن را حفظ بود. ارادت عجیبی به اباعبدالله (ع) داشت و عاشقانه زیارت عاشورای امام حسین(ع) را میخواند.
اهل نماز و روزه بود، سعی میکرد نمازش قضا نشود و بسیار به دستورات قرآن پایبند بود، او جوانی شجاع، مومن و متدین بود و همین شجاعت و استواری در راه عقیده، باعث شده بود تا حرفش را به کرسی بنشاند و علی رغم اینکه مدیرانش مخالف مرخصیهای مکرر وحید بودند. او در درخواستهایش عنوان میکرد که برای دفاع ازمظلومان میرود و حتی در اواخر مبارزه از اداره مرخصی بدون حقوق میگرفت تا در جبهه مقاومت حضور داشته باشد. با تمام مشکلات او عاشقانه در این راه قدم نهاد و چه سبکبال پر کشید و رفت.
پدر شهید کربلایی وحید نومی میگوید: به وحید گفتم وحید جان چرا اینقدر از اداره مرخصی میگیری، برایت مشکل ایجاد میکنند، ایشان گفتند: «روزی ما به دست خداوند است، اگر خدا بخواهد مشکلی ایجاد نخواهد شد. خداوند اگر بخواهد کسی را بلند کند،
کیست بتواند او را بر زمین بزند و کسی را که خدا نظری بر او نکند،کیست که بتواند بلندش کند؟.»
شهید کربلایی وحید حدود یکسال و نیم پیش زمانی که تروریستهای داعش درحال حمله به سوریه و عراق بودند عازم دفاع از حرمین مطهر شد و به اصرار خود با شجاعتی وصف ناپذیر قدم در راه دفاع از مظلومان و مسلمانان عراق نهاد.
او معتقد بود طبق فرموده قرآن کریم در هر جایی که بر مسلمانی ظلم شود بر دیگر مسلمانان واجب استکه به یاری او بشتابند؛ با این دیدگاه از زندگی دنیوی از مادیات و خانه و خانوادهاش دست کشیده و قدم در راه حق نهاد. خانواده را به خدا سپرد و گفت: هیچ سرپرست و حمایت کنندهای بهتر از خدا وجود دارد.
پدر شهید میگوید: با توجه به اینکه وحید نظامی نبود، زمانی که برای اولین بار هدف خود را با خانواده در میان گذاشت، برای ما هم کمی عجیب بود؛ اما وحید میگفت: «این وظیفه من است؛ من تکلیف احساس میکنم که در آن جبهه حضور داشته باشم؛ وظیفه من فقط زمانی نیست که دشمن به مرزهای کشورم تعدی کرده باشد، کم کردن شر داعش از سر مسلمانان و دور کردن آنها از مرزهای کشورم را تکلیفی ضروری برای خود میدانم».
هر بار که بحث میکردیم با استناد به آیات و احادیث ما را قانع میکرد و خوابی که دیده بود به ایشان امید میداد و از اینکه دیگران مانع از رفتن وی شوند ناامید نمی شد.
رفت و آمد وحید به عراق حدود یک سال و نیم طول کشید؛ سه ماه به سه ماه میرفت و برمیگشت. هشت ماه پیش از رفتن در تلاش بود که بتواند از ایران اعزام شود؛ اما چون از ایران اعزام رسمی نیرو وجود نداشت، نتوانست از هیچ طریقی به نتیجه برسد. من هم جدی نمیگرفتم و تصور میکردم که مدتی بعد حال و هوای جهاد از سرش خواهد افتاد.
پیش هر کسی که میشناخت رفته بود؛ اما در نهایت به او گفته بودند اگر اولویتی هم باشد با افراد نظامی است. بعد از اینکه از ایران ناامید شد یک ماه مانده به محرم سال ۹۳همراه عمویش به عراق رفت. در آنجا با فردی که در یکی از گردانها بود آشنا شده بود و بالاخره توانست توسط آن فرد در یکی از جیشها پذیرش شود. در مدت کم حضور در عراق، بر حسب نبوغ نظامی و رشادتی -که از ویژگیهای منحصر به فرد رزمندگان ایرانیاست- خیلی زود بین رزمندگان عراقی شناخته شد. در آنجا نمیتوانست بیکار بنشیند؛ رزمندگان عراقی به گونهای بودند که منتظر میشدند که داعش حمله کند، سپس آنها دفاع نمایند اما وحید همیشه از این روش انتقاد میکرد، حتی فرماندهشان به او گفته بود اگر بیست مرد جنگی مثل شما داشتم، مطمئن باشید که هرگز منتظر حمله داعش نمیماندم.
وحید کسی بود که در هر جایی مشغول میشد با نبوغ و خلاقیت خاص خود، در مدت کمی کارهای تخصصی را به راحتی یاد میگرفت و اجرا میکرد؛ قبل از رفتن به عراق در خصوص اصول و فنون جنگ و نظامیگری خیلی مطالعه و تحقیق کرده بود و در مدت زمان کوتاهی تک تیر اندازه ماهری شده و تا هنگام شهادت در گروه تجسس به عنوان فرمانده گروه فعالیت میکرد. گاهی پیش میآمد که بسته های امدادی آمریکاییها که توسط هواپیماهایشان برای داعش میانداختند به دست نیروهای جبهه مقاومت میرسید، آنها بسته ها را به وحید میدادند تا با توجه به تسلطش به زبان انگلیسی نحوه کاربرد ابزارها را برایشان ترجمه کند.
یکی از همرزمان شهید وحید که برای مراسم تشییع و تدفین به تبریز آمده بود میگفت: بسیاری از فرماندهان عراقی که همگی دورههای عالی نظامی را گذرانده بودند از وحید درس میگرفتند. او میدانست که چطور میشود بهره بهتری از یک سلاح برد؛ چگونه میشود یک سلاح را ترمیم و بازسازی کرد. او معتقد بود کسی در تبریز وحید را آنگونه که باید و شاید نمیشناسد!
او در عراق به واسطهی اقدامات و ابتکاراتش خیلی مشهور است. در چندین مورد هم هوش و ذکاوت وحید باعث شده بود که نیروهای نفوذی داعش در بین رزمندگان شناسایی و دستگیر شوند. دو روز مانده به عاشورا همرزمانش به وحید گفته بودند میخواهیم تا شروع عملیات به زیارت امام حسین(ع) در کربلا برویم و برگردیم اما او قبول نکرده و گفته بود: امروز کربلا همین جاست و من جای دیگری نمی روم.
وحید در آن مقطع تک تیر انداز بود، یکی از همرزمان شهید در خصوص نحوه شهادتش میگوید: ایشان از ساعت 5صبح تا ظهر در پشت بامی جبهه گرفته و به تنهایي نقطه نفوذ داعش را بسته بود و مقاومت میکرد و مسئولیت حراست از یک معبر را بر عهده داشت تا مانع نفوذ داعش از محور چپ به پشت برادران مجاهد شود. او از گروه ۲۰نفری داعش که از آن نقطه قصد نفوذ داشتند، ۱۲نفر را به درک واصل کرد. کم کم داعشیها خودشان را به او رساندند و با پرتاب نارنجک در مرحله اول او را از ناحیه دست زخمی کردند؛ سپس وقتی وحید میخواست جایش را عوض کند، با تیربار او را به رگبار بسته و به شهادت رساندند.
وصیت
بسم رب الشهدا
فرمانده محترم پایگاه مقاومت بسیج (شهید بزرگوار رجایی)
سلام علیکم,
اینجانب وحید نومی_گلزار به شماره پرسلنی ۵۷۷۴۷۹ شاغل در واحد سامانه هوشمند سوخت میباشم,به پاس زحمات شهدای انقلاب اسلامی ایران,علی الخصوص ,شهدا ,جانبازان,بسیجیان, پیرو راه امام (ره) و تمامی زحمت کشان میهن اسلامی و زحمات بی نهایت ,حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای(مدظله), را گرامی داشته,و با عرض تسلیت به فرا رسیدن این ماه عزیز(محرم) و شنیدن(هل من ناصرا ینصرنی) جهاد علیه باطل و فرمان آماده باش سردار ارجمند و گرامی جناب حاج قاسم سلیمانی فرمانده محترم سپاه قدس و صدای(سلم لمن سالمکم و حربن لمن حاربکم)امام حسین (ع) را شنیده ام و خواستار اعزام به جهاد در مقابل و مبارزه با گروه تکفیری و تمامی منافقان(لعنته الله علیه)به صورت داوطلب می باشم, صرفا جهت اطلاع رسانی می باشد.
لذا از شما فرمانده محترم و ارجمندم خواهشمند است دستورات لازم را مبذول فرمایید.باتشکر
من الله توفیق وحید نومی گلزار
منبع : کتاب " پرنده ای در اوج " نوشته فاطمه طبخی