خدایا به ما لیاقتی بده تا شهیدان را فراموش نکنیم.
از قدیم گفتند هر اتفاقی بیفتد سر انسانهای خوب می افتد. پسرم در خوش اخلاقی و خوش برخوردی چه با خانواده و چه با اهالی روستای لیقوان زبانزد خاص و عام بود حتی در سخت ترین شرایط روزگار لبخند از زبانش محو نمی شد و با وجود سن و سال کم طوری به آدم دلداری می داد که آدم کلاً به زندگی امیدوار می شد. من که بعضی وقتها ناراحت میشدم و می گفتم چرا از شهر با آن همه امکانات به روستایی که هیچ امکاناتی ندارد آمدم و بعضی وقتها واقعاً کم می آوردم. آنچنان به من دلگرمی می داد و صحبتهایی با من می کرد که پشیمان میشدم و از خدا استغفار می کردم که چرا ناشکری میکنم همیشه در جلسات قرآن که در مساجد روستا برگزار می شد جزء اولین نفرات بود که شرکت میکرد. همیشه در مراسم عزاداری سالار شهیدان حسین بن علی (ع) با جان و دل شرکت می کرد. خدایا شاکر هستم که آخر سر هم در راه دفاع از وطن شهید شد و به دیدار سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدا… شتافت. خدایا به ما لیاقتی بده تا شهیدان را فراموش نکنیم.